eitaa logo
رفیق؛ مثل رسول
54 دنبال‌کننده
194 عکس
72 ویدیو
0 فایل
#شهید_رسول_خلیلی همه رفتنی اند، چقد خوبه که ما زیبا بریم! نظر، پیشنهاد ؟! https://harfeto.timefriend.net/16812528360323
مشاهده در ایتا
دانلود
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۲۳ دی ۱۳۷۴ (تهران) شهادت : ۱ اسفند ۱۳۹۶(ایران) کتاب زندگینامه : آرام جان در شب حادثه، ما در مراسم عزاداری حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) حضور داشتیم که متوجّه شدیم این آشوب‌ها آغاز شده است. محمّد حسین با شنیدن این موضوع، به‌ صورت داوطلبانه برای مقابله با اشرار رفت. من نیز همراه او، تا ساعت ۳ بامداد، در محلّ حادثه، حضور داشتم. در همان لحظات بامداد، محمّدحسین در ابتدا با اسلحه‌ی شکاری مجروح شد و سپس توسط یک اتومبیل سمند، زیر گرفته شد. این خودرو دوبار از روی پسرم رد شد و او را به‌شهادت رساند. وقتی می‌خواستند پیکر را شسته و کفن کنند خونریزی‌های محل جراحت آن‌قدر زیاد بود که اجازه نمی‌داد. پیکر محمدحسین حدود 50، 60 بخیه خورد تا کفن شد و برای تشییع آماده شد. مزار ایشان در امامزاده علی اکبر قرار دارد. فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت: ۳۰ تیر ۱۳۷۱(تهران) شهادت:۱۳ دی ۱۳۹۸(بغداد) کتاب زندگی نامه: قاسم حاج قاسم (محافظ ) در لحظه شهادت تنها ۲۷ سال سن داشت و تنها دو ماه از عقد ایشان گذشته بود. همسر شهید می گوید: «آخرین باری که آقا وحید را دیدم، دوشنبه شب بود که بنا به رسم خانواده‌ها برای دادن هدیه شب یلدا به منزلمان آمدند. آن شب مادرم می‌گفت: «چرا آقا وحید نگران است؟» ساعت پنج صبح آماده شد تا به محل کارش برود؛ برای اولین بار من آقا وحید را از زیر قرآن رد کردم و پشت سرش آب ریختم. ساعت سه و نیم روز سه‌شنبه آخرین بار از ایران تماس گرفت و گفت: «نگران نباش. زود می‌آیم. این دفعه که برگردم به مشهد می‌رویم.» این آخرین تماس ما بود و بعد گوشی‌اش را خاموش کرد تا راهی سوریه شود؛ همیشه مأموریت‌های آقا وحید طولانی بود، اما این دفعه زود آمد؛ او به قولش عمل کرد و همه ما برای تشییع پیکرش به مشهد رفتیم.» ایشان در حرم عبدالعظیم حسنی قرار دارد . فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت: ۲۷ دی ۱۳۶۵(اهواز) شهادت:۱۳ خرداد ۱۴۰۰(سوریه) کتاب زندگی نامه: آب برای ماهی هاست همسرم دو روز قبل از اعزام از من طلب حلالیت کرد. من همیشه فکر می‌کردم حلالش کنم به شهادت می‌رسد به همین خاطر می‌گفتم: «حلالت نمی‌کنم!» هنگامی که در سوریه بود و تماس گرفت، با تک تک بچه‌ها حتی عباس که کوچک‌تر از همه است و خوب نمی‌تواند صحبت کند، یک ربع صحبت کرد. وقتی دیدم این همه برای بچه‌هایش وقت می‌گذارد و ارزش قائل است در دلم گفتم: «حلالت می‌کنم». دو روز بعد از این گفت‌وگو حسن‌آقا به شهادت رسید. شهید دارای سه فرزند به نام های علی اکبر، مهدیه و عباس هستند. ایشان در حرم عبدالعظیم حسنی قرار دارد . فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۲۱ مهر ۱۳۷۱(گیلان ) شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۶(سوریه ) کتاب زندگینامه : بیست و هفت روز لبخند بابک دانشجوی ارشد حقوق در دانشگاه تهران بود اما همه این ها را ول کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت.من و برادرانش خیلی اصرار داشتیم که برود ادامه تحصیل بدهد، حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمی کرد برود. بابک یک روز قبل از اعزامش ، در مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت که مسجد آذری های مقیم رشت است و همه بابک را آنجا می شناسند، از همه نمازگزاران مسجد بعد از نماز خداحافظی کرده بود، به همه گفته بود که من یک مدتی نیستم می خواهم بروم خارج از کشور. آن موقع همه فکر می کردند می خواهد برود آلمان.اما به جای آلمان از سردرآورد. شش ماه در سپاه بست نشسته و هر روز می رود و می آید و اصرار می کند که من را اعزام کنید. تا اینکه بالاخره با اعزامش موافقت شد. فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۲۶ فروردین ۱۳۷۴(تهران ) شهادت : ۲۱ آبان ۱۳۹۴(حلب،سوریه ) کتاب زندگینامه : ابو وصال ، یک روز بعد از حیرانی همیشه از پدر ومخصوصا مادرش می خواست که برای شهید شدنش دعا کنند حتی زمانی که در دانشگاه بود برای مادر پیامک می فرستاد که مامان یادت نره دعا کنی شهید شوم ... حتی تا زمان شهادتش در سوریه مسئولان دانشگاه هم خبر نداشتند که چرا در کلاس ها شرکت نمی کند و به مسئولان گفته بود به دلیل بیماری نمی تواند به دانشگاه برود. به دو چیز خیلی حساس بود؛ قبل از رفتن به سوریه هم موهایش را تراشید و هم موتورش را به دوستش بخشید . بدون هیچ وابستگی رفت ... رفاقت ویژه ای با داشتند. فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۲۰ شهریور ۱۳۶۵(شوشتر ) شهادت : ۱ آبان ۱۳۹۴ مصادف با تاسوعا(حلب،سوریه ) کتاب زندگینامه : قرار بی قرار شهید مصطفی صدرزاده با نام جهادی "سیدابراهیم" متولد 1365 بود. ساکن اسلامشهر بود و دو فرزند داشت.  شهید سید ابراهیم فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر فاطمیون بود. او برای اعزام به سوریه تلاش های فراوان کرد ولی موفق نشد. تا اینکه به عنوان یک مهاجر افغانستانی خود را به لشکر فاطمیون رساند. اراذل و اوباش را جذب هیئت می کرد  می رفت دست در گردن کسی که کنار جوی آب نشسته بود می‌انداخت و می گفت: «داداش بیا دو دقیقه رو با ما بد بگذرون» یا مثلا با اینکه سن خودش کم بود به مدرسه می‌رفت، لیست بچه‌ها را می‌گرفت به آنها زنگ می‌زد و به مسجد دعوتشان می کرد. مصطفی حتی افرادی که همه به چشم اراذل و اوباش به آنها نگاه می‌کردند، جذب هیئت می‌کرد. فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۱۵ خرداد ۱۳۶۷(تهران ) شهادت : ۲۹ آذر ۱۳۹۴(حلب،سوریه ) کتاب زندگینامه : هیچ چیز مثل همیشه نیست شغل امیر طوری بود که به عنوان گارد حفاظتی کشتی‌ها به مأموریت‌های برون مرزی می‌رفت. همیشه احتمال شهادتش بود اما هیچ وقت از شهید شدن با من حرفی نمی‌زد اما چند ماه آخر گاهی حرف‌هایی می‌زد که همیشه با واکنش، اشک و اعتراض من روبه‌رو می‌شد. چند باری که گفت دوست دارد شهید شود من دلخور می‌شدم و می‌گفتم حق نداری زودتر از من بروی. وقتی بی‌تابی من را می‌دید، می‌گفت: بسیار خب! شهادت لیاقت می‌خواهد، پس خودت را ناراحت نکن. سرش را خم می‌کرد و می‌گفت اصلاً با هم شهید می‌شویم و می‌خندید. فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۲ تیر ۱۳۶۰(تهران ) شهادت : ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵(خان طومان،سوریه ) کتاب زندگینامه : اینگونه باید باشیم قسم می داد ازش عکس نگیرند گفتم وظیفه من تهیه عکس است می گفت از کار ها بگیر از چهره من نه ، شب بود همه جمع نشسته بودیم داشتیم شوخی می کردیم گفت بچه ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم گفتم جواد نکنه داری شهید میشوی گفت آره نزدیکه ،هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم همه لحظاتی در سکوت رفتند یکی از بچه ها دوربین آورد گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم گفت باشه نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم فرداش جواد شهید شد. مزار ایشان در ۵۰ گلزار شهدای قرار دارد . فرج امام زمان (عج) # سوریه @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۴ اردیبهشت ۱۳۶۸(قزوین ) شهادت : ۴ آذر ۱۳۹۴(حلب،سوریه ) کتاب زندگینامه : یادت باشه ساعات آخر ٍ بدرقه، همسرم گفت «دوری از تو برایم سخت است، من آنجا در کنار دوستانم و پشت تلفن نمی توانم بگویم دوستت دارم، نمی توانم بگویم دلم برایت تنگ شده، چه کنم؟». یاد همسر یکی از شهدا افتادم، به حمید گفتم: «هر زمان دلت تنگ شد بگو یادت باشه و من هم خواهم گفت یادم هست…» این طرح را پسندید و با خوشحالی هنگام پایین رفتن از پله های خانه بلندبلند می گفت «یادت باشه، یادت باشه» و من هم با لبخند درحالی که اشک می ریختم و آخرین لحظات بودن با معشوقم را در ذهن حک می کردم پاسخ می دادم «یادم هس ت …یادم هس ت …» فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۹ آذر ۱۳۶۴(تهران ) شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴(حلب،سوریه ) کتاب زندگینامه : قصه دلبری، عمار حلب برشی از قصه دلبری : هر روز به نحوی پیغام می‌فرستاد و می‌خواست بیاید . جواب سربالا می‌دادم. داخل دانشگاه جلویم سبز شد. خیلی جدی و بی مقدمه پرسید: «چرا هر کی رو می‌فرستم جلو، جوابتون منفیه؟» بدون مکث گفتم: «ما به درد هم نمی‌خوریم!» با اعتماد به نفس صدایش را صاف کرد: «ولی من فکر می‌کنم خیلی به هم می‌خوریم!» جوابم را کوبیدم توی صورتش: «آدم باید کسی که می‌خواد همراهش بشه، به دلش بشینه!» خنده پیروزمندانه‌ای سر داد، انگار به خواسته‌اش رسیده بود: «یعنی این مسئله حل بشه، مشکل شمام حل میشه؟» جوابی نداشتم. را زیر چانه محکم چسبیدم و صحنه را خالی کردم. از همان جایی که ایستاده بود، صدا بلند کرد: «ببین! حالا این قدر دست دست می‌کنی، ولی میاد زمانی که این روزا رو بخوری!» با این که زیر لب گفتم «چه اعتماد به نفس کاذبی»، تا برسم خانه، مدام این چند کلمه در ذهنم می‌چرخید: «حسرت این روزا!» مزار ایشان د. گلزار شهدای ۵۳ قرار دارد. فرج امام زمان (عج) # سوریه @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۲۰ آذر ۱۳۶۵(تهران ) شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۲(حلب،سوریه ) کتاب زندگینامه : رفیق؛مثل رسول شب‌های جمعه به بهشت زهرا می‌رفت و پس از نماز جماعت مغرب به زیارت مزار شهدا می‌رفت و قبر شهدای گمنام را که رنگ نوشته هایش رفته بود با قلم بازنویسی میکرد قلم هایش را هنوز نگه داشتیم بعد از آن به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) می‌رفت و در مراسم احیای حاج منصور ارضی شرکت میکرد و تا صبح آنجا بود این برنامه ثابت شب های جمعه اش بود هیچ وقت بیکار نبود روزی که شهید شد مداح سر قبرش می‌گفت: تا حالا هیچ وقت استراحت نکرده،الان وقت استراحت توست. مزار ایشان در گلزار شهدای در قطعه ۵۳ قرار دارد. فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul
اندکی شناخت 💫💚 ولادت :۸ فروردین۱۳۴۲(گلباف، کرمان ) شهادت : ۱۳ دی ۱۳۹۸(بغداد ) کتاب زندگینامه : _ همراه اوایل که آمدیم ، خبری از جنگ و داعش نبود، کارشان سبک‌تر بود. جمعه‌ها با بچه‌ها می‌رفتیم بیرون؛ لواسان، حرم امام خمینی (ره)، گلزار شهدا و... . وقتی به خانه می‌آمد، خیلی کم بیرون می‌رفت. زیادی به مسابقه‌های ورزشی داشت. در خانه، شبکه‌ی ورزش را تماشا می‌کرد. اما اواخر، زیاد وقت خالی نداشت. پنجشنبه ظهر تماس می‌گرفتم و به شوخی می‌گفتم «مرده‌ها هم پنجشنبه‌ها آزادند. بیا خونه تا با هم ناهار بخوریم.» می‌گفت «اگر بیام برام گوسفند می‌کشی؟» می‌گفتم «تو بیا، من گوسفند هم می‌کشم.» می‌گفت «نه. اگر بیام، ماست هم توی خونه باشه می‌خورم.» ولی به‌ندرت پنجشنبه‌ها به خانه می‌آمد. اگر می‌رفتند خانه، او هم می‌آمد. گاهی که جمعه‌ها هم نمی‌آمد. فرج امام زمان (عج) @refigham_rasul