در منطق عاشورایی اباعبدالله، فراق مقدمه رسیدن است. فراق حج، حسین را به کربلا کشاند؛ فراق حقیقت، زهیر را به حسین رساند.
مولای ما! فراق #اربعین ما را به کجا میرساند؟
#شیفت_شب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
🔰«عشاق حسین (علیه السلام)» #شهید_سید_علی_زنجانی #اربعین #امام_حسین ══════°✦ ❃ ✦° @Amamehye_shiri
🔻داشتم با خودم فکر میکردم امشب چه بنویسم، یاد حرف عارف روشن ضمیر شیخ رجبعلی خیاط افتادم که میگفت: «اگر میخواهید به مقامات برسین سه تا چیز خیلی اهمیت داره؛ گدائی شبها، احسان به خلق و توسل به اهل بیت». یک لحظه جرقهای توی ذهنم افتاد که سید علی واقعاً بدون غلو این سه ویژگی در وجودش بروز داشت و حتی درش غرق بود. سید علی یک بچه هیئتی و عاشق امام حسین (علیهالسلام) بود که برنامه روزانه برای روضه شنیدن و گریه کردن داشت. گاهی هندزفری توی گوشش بود و به شدت گریه میکرد.
#رفیق
#شهید_سید_علی_زنجانی
#امام_حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌سیدالشهدا برای امام زمان قدرتآفرینی میکند!
🔻به خاطر حسین(ع)، جهان را شلوغ میکنیم..
#اربعین #استادپناهیان #امام_زمان
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴 خاطرهی دکتر ترکمن از شهید سلیمانی
💠 دکتر ترکمن میگوید: «سردار برای ملاقات نوههای تازه به دنیا آمدهشان به بیمارستان آمدند. نمیدانم مقدمات امنیتی برای حضور ایشان در مکان های عمومی را چطور فراهم می کردند، هر چه که بود سردار ساده و بی تکلف از همان جلوی در بخش وارد شدند. روز به دنیا آمدن نوههای سردار سلیمانی پرستارها از دیدار سردار خوشحال بودند ولی روی اینکه جلو بروند را نداشتند. اما سلام و احوالپرسی ساده و صمیمی #حاج_قاسم یخ پرستاران را آب کرد و در چشم بر هم زدنی همه پرستاران بخش دور ایشان حلقه زدند. قرار شد عکس یادگاری بگیریم. دقت نظر سردار برای من خیلی جالب بود. همه پرستاران بخش اطراف ایشان جمع شدند و آماده برای گرفتن عکس، هنوز عکس یادگاری ثبت نشده بود که سردار به انتهای سالن اشاره کردند. یکی از نیروهای خدماتی در حال تِی کشیدن سالن بود، سردار ایشان را صدا کردند و گفتند شما هم درعکس یادگاری ما باشید.»
📚 راوی: دکتر ترکمن
#شب_زیارتی
#کربلا
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
❤️ستون ۲ پیاده روی #اربعین
#حاجی هرقدمی که برمیداریم مدیون شماییم
مدیون شماییم
مدیون شماییم...........
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
موعود مردی است با صلابت نوح و ایمان ابراهیم! با حُسن یوسف و حکمت موسی و شفقت عیسی! با مهربانیهای محمد و عدالت علی و سلحشوری و آزادمردی حسین! کدوم انسان نرمالی هست که نخواد ابراهیم و نوح و یوسف و عیسی و موسی و سلیمان و داود رو درک کنه؟! خدایا ببین که ما خواهان صاحب الزمانیم
#امام_زمان #اربعین_مقدمه_ظهور
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🗞روايتى از كرامت شهيد سيد على زنجانى؛
🔻سوز سرمای شبهای اسفند، از لای پنجرهی اتاق بیمارستان، درد و اندوهم را بیشتر میکرد. کتاب را کناری گذاشتم و پتو را تا چانه بالا کشیدم. دو هفتهای بود که عفونتی عجیب، میهمان ناخواندهی تنم شده بود و انواع داروها جز اینکه اسباب ضعف و درماندگی مضاعف باشد، کاری از پیش نبرده بود.
🔸دلم براى شاگردانم تنگ شده بود؛ براى روزهايى كه با هم به حرم حضرت معصومه (سلام الله عليها) مىرفتيم و سر و صدایشان در فضاى حرم میپیچید. فکر و خیالم پُر بود از همهی دوستداشتنیهایم بیرون از بیمارستان؛ دیدن صورت پدر و مادرم، شنيدن صداى بچههاى قديمتر پشت تلفن و قرارهايى كه با هم مىگذاشتیم که «امروز حرم مىآيى؟» خاطرات اردوهاى جهادى و شيطنتهاى بچهها هم كه عجيب دلم را بىقرار كرده بود.
🔹گوشی همراهم را برداشتم تا چرخی در احوال دنیا بزنم شاید مُسکن دردها و خیالاتم شود. لابهلای اخبار تکراری دنیا، چشمانی گیرا چشمگیرم شد. نه از آن چشمهایی که با رنگ و لعاب و حقه و دروغ مسحورت میکند. چشمهایش چیزی داشت که از جنس این دنیا نبود. خبرِ زیر عکس قلبم را فشرد؛ «حجتالاسلام سید علی زنجانی، چند شب پیش در ادلب سوریه به شهادت رسید». بیاختیار، اشک از قلبم و بعد چشمانم سرازیر شد. دلم میخواست بیشتر از او بدانم. دنیای اخباری که حالا برایم بیارزش بود را بالا و پایین کردم تا به خاطرات دوستانش رسیدم. مثل تشنهای که جرعه جرعه آب در کامش میریزند، با خواندن از او سیراب میشدم.
🔸اما در میان همهی خواندنیها یکی سخت مرا گرفت و رها نکرد؛ «سید علی به کسی نه نمیگفت و نمیگذاشت
رفیقم سید
🗞روايتى از كرامت شهيد سيد على زنجانى؛ 🔻سوز سرمای شبهای اسفند، از لای پنجرهی اتاق بیمارستان، درد
ونمی گذاشت رفقایش از دست او ناراحت شوند».
🔹دل شکستهام بار دیگر شکست. به صورتش در صفحهی گوشی نگاه کردم و گفتم؛ آقا «سید علی» جانِ دوستداشتنی! در دنیا که دستم به رفاقتت نرسید، بیا و رفیق روحانی من باش. حتماً همهی خوبیهایت را آنجا هم با خود بردهای. اگر در این دنیای تنگ نه نمیگفتی، آنجا که دستت به رزق و بارگاه الهی بند است و نه نگفتن خیلی راحتتر است. بیا و اسباب شفای من را بگیر! خدا میداند که امانم بریده ...
🔸آنقدر گفتم و گریه کردم که خوابم برد. خوابی که از هزار بیداری روشنتر و واقعیتر بود. «سيد على» همان رفیق جدیدم را ديدم كه با يک کاسهی آب بالاى تختم ايستاده بود. محو صورت گیرا و جذابش شدم. دست کرد داخل کاسه و چند بار آب پاشید به سر و صورتم. هر قطره آب هُرم گرمای تبم را سرد میکرد و از صورتم جاری میشد تا روی لبهای خشکیده و رنگ پریدهام. آب را مزمزه میکردم و طعم بهشتیاش بر جانم مینشست.
🔹صبح، با صدای جابجایی پروندهی پایین تختم در دستان دکتر بیدار شدم. سرش توی پرونده بود و هی من را نگاه میکرد. بالای سرم آمد و انواع معاینات را کرد. دستور آزمایشات جدید داد و در حالیکه متفکر چانهاش را میخاراند بیهیچ کلامی رفت. پيش خودم گفتم نکند حالم بدتر از روزهای قبل شده و در دلم خدایا کردم.
🔸پرستار که مشغول خونگیری شد، خواب دیشبم با تمام حسهای دوستداشتنیاش به عینه برایم مجسم شد. احساس سبکی عجیبی داشتم. نمیدانم چهقدر گذشت که دکتر با پرستاری آمد. دستور قطع سرم را داد و باز با همان نگاه متفکر و با لحنی متعجب گفت: «شما مرخصید ولی از من نپرسید چهطور که درمان ناگهانی شما با من نبوده». لبخند پُر رنگی به صورتم دوید و گفتم؛ باید ممنون رفیق بامعرفتم باشم. دکتر متعجب سری تکان داد و بیرون رفت.
🔺من اما بیحرکت، با حسی شگرف روی تخت مانده بودم با این سوال که واقعاً اين «سيد على» كه بود؟! انگار همینجا در بیمارستان همهی دوستداشتنیهایم پُررنگتر و دوستداشتنیتر از قبل حضور داشتند.
#راوی_شماره_۱
#شهید_سید_علی_زنجانی
#اربعین
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
به لطف دعاهای شما و عنایت حضرت سیدالشهداء قدم برمیدارم به سمت نورررر ، به سمت خوشبختی ، به سمت آرامش ،به سمت سرزمین حضرت عشق
.
اومدمحلالیتبگیرم
وبگم،خوبیوبدیازمادیدید
بهآقایمهربونمونامامحسینببخشید❤️
اگهلایقباشم
تواینسفر،تویتکتکلحظهها
حتماًحتماًبهیادهمهکساییکهجاموندنهستم.
ازکانال سید علی جانمان هم لف ندید تا برگردیم🖐
#اربعین #مقدمه_ظهور
#شهید_سید_علی_زنجانی
برگشتیم🖐
.
الحمدلله امسال پیاده روی اربعین در عظمتی بی نظیر انجام شد
نایب الزیاره همه عزیزان بودم
هم در نجف هم کربلا دورکعت به نیت همه دوستان و اشناهای مجازی و حقیقی خواندم و همه رو دعا کردم
🔻اهل تظاهر نبود و نمیخواست کسی از معنویاتش باخبر شود. طوری رفتار میکرد که کسی از روی ظاهر همیشه شوخش فکر نمیکرد، او مقید به ادای تمام نافلههای روزانه و نمازشبی با چندین برابر حضور قلب است.
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
✏️اونهایی که یقه پاره میکردن ما راضی نیستیم برای سفر #اربعین از پول بیتالمال خرج بشه!
اربعینیها که خرج سفرشون رو از جیب دادن؛
اما خواستم بگم این سطل زباله و ایستگاه اتوبوس و نرده و موتور و مسجد و آمبولانس و ماشین پلیس و ...
که دارید آتیش میزنید و خسارت وارد میکنید، پول بیت المال هست...
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
اینم به زور میخواست چادر رو بکشه از سر زنان ایرانی اخرین چیزی که ازش موند تو حفر یه چاه دستشویی جنازه ش پیدا شد
#رضاپالان
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #شهید_سید_علی_زنجانی
دستت را بھ او بده ،
مطمئن باش زمینت نمیزند!
شھید کمکت مۍکند . .
بھمردانۍازجنسآسماناعتمادکن♥️.
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
#استوری #شهید_سید_علی_زنجانی دستت را بھ او بده ، مطمئن باش زمینت نمیزند! شھید کمکت مۍکند . . بھمر
🔰«کمک به رزمندگان»
🔻همیشه دغدغه رزمندهها را داشت. حتی به آنها کمک مالی میکرد. یکبار هم به خود من پول داد و گفت: «داری میری ایران، جیبت خالی نباشه. سوغاتی بخر و ببر». گفتم: «خُب، سید خودت هم الان نیاز داری». گفت: «نه، خدا میرسونه. من هنوز منطقهام ولی تو داری میری ایران و لازمت میشه».
#سید_شهید_ما
استادپناهیان:
🔰اثر شگفتانگیز دوست داشتن افراد
دوست داشتن آدمهای بزرگ، انسان را بزرگ میکند و دوست داشتن آدمهای نورانی به انسان نورانیت میدهد. اثر وضعی محبوب، آنقدر زیاد است که آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بیارزش علاقه پیدا کند.
#رفیق_شهید❤️
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
خداوند✨
به همه پسرها اجازه نداده است لباس پیامبر را بپوشند
اما به همه دخترها چادر مادر(س)،
را امانت داد♥️
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin