رفیقم سید
#یه_حبه_نور مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ کهف/۳۹ آنچه خدا بخواهد صورت میپذیرد و
اگه پای خدا وایسی خودش حالتو خوب میکنه...
💌وقت نمازه وقت عاشقیه...
تنها کسی که فرموده روزی پنج بار باید بیایی بشینی من صداتو بشنوم خداست...
تنها کسی که از مادر هم مهربونتره...
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴بدون تعارف🖐
طرف صبحش رو با بی بی سی شروع میکنه
شبش رو با سعودی نشنال تموم
بعد میگه شما رو شستشوی مغزی دادن .
+ منتغیه .
رفیقم سید
🔴بدون تعارف🖐 طرف صبحش رو با بی بی سی شروع میکنه شبش رو با سعودی نشنال تموم بعد میگه شما رو شستشوی م
تا دیروز که #اسلحهات_را_زمین_بگذار میزدن حالا اومده میگه مگه پلیس اونجا نبوده که جلوشو بگیره ؛ تناقضاتو قربون .
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
خوابی که دشمن دیده و تعبیر نمیشود ؛ اینجا ایران است ! #ایران_قوی #شاهچراغ ══════°✦ ❃ ✦° @Amameh
🔴تروریستها در سوریه ترور میکردند، رسانهها میگفتن کار خود اسده ، شهرها سقوط میکردند بازهم میگفتند کار خود اسده، وقتی مردم فهمیدند چه بلایی سرشون که زنهاشون در بازار برده فروشها قیمت خوردند
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
☑️ ترس پلتفرم تروریستی اینستاگرام از آرتین و آرشام
🔸 اینستاگرام هشتگ های مربوط به دو برادر کم سن و سال حادثه تروریستی شاهچراغ را محدود کرد! این درحالیست که هشتگ مهسا امینی یا هر کشته شده ساختگی یا واقعی اغتشاشات اخیر بدون هیچ مشکلی فعال هستند!
#برای_آرتین #برای_آرشام #شاهچراغ
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنبال شهادت بود واز همان بدو ورود
به منطقه برای آن #برنامه_ریزی داشت .
واقعا هم روی خودش کارمی کرد؛
ازدقت درنماز وروزه گرفته تا حساسیت
وتوجه درمسائل بیت المال ،
ونشکستن دل دوست وهمرزم،
عجیب مراعات می کرد.
#شهید_سید_علی_زنجانی
#امام_زمان
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴سردار سلامی در شیراز به صورت علنی گفت که قبلا به آل سعود هشدار دادم امروز قول میدهم از شما انتقام بگیریم
برای اولین بار سردار رسانه های فارسی زبان را مستقیم تهدید کرد که قرار نیست مردم ایران را ناراحت کنید و خودتان درآرامش باشید
خواهید دید که تهدید سردار ایرانی سریع و قاطع است
#شاهچراغ
#ایران_قوی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ از مهسا تا آرمان!
🔺حرامیان داعشی صفت آرمان ۲۱ ساله را زیر ضربات سنگین قرار دادند...
جسم غرق در خونش را در تاریکی شب در گوشهای رها کردند...
شدت جراحات او را به مولایش رساند...
نه میبخشیم؛ نه فراموش میکنیم!
غریب گیر آوردنش...
#ایران_تسلیت
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
⭕️ از مهسا تا آرمان! 🔺حرامیان داعشی صفت آرمان ۲۱ ساله را زیر ضربات سنگین قرار دادند... جسم غرق در
🔴 آرمانش خدمت به اسلام بود و علی ورد زبانش!
حرامیان به اسم آزادی مثل شمر و سنان او را غریب گیر آوردند و عقده های شیطانی خود را گشودند!
از #اطلاعات درخواست داریم قاتلین بیشرف را به اشد مجازات برسانند!
#ایران_تسلیت
🔹وقتی میبینی رفیقت ناراحته، حالش خوش نیس، دلش گرفته، بیخیال نباش؛
🔸امیرالمؤمنین فرمودند: ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺯﺩﺍﻳﻨﺪﻩ ﻏﻤﻬﺎ ﻭ ﺍﻧﺪﻭههایند.
#شهید_سید_علی_زنجانی
#رفیق❤️
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
سید جان یه خبری هم ازدل ما بگیر لطفا....
اے شهید🕊
همسایہ ات نیستم
امـا
مهمان خانہ ے مجازی ات
ڪہ هستم،
خودت دستم راگرفتہ اے
وآورده اے
اینجاڪمڪے ڪن من هم یڪم
شبیہ توُ شوم
#شهید_سید_علی_زنجانی
🔴بدون تعارف🖐
در برابر فحاشی ضدانقلاب چه کنیم؟
دانشجویان انقلابی اینکه در دانشگاه به شما فحشهای رکیک دادند؛ این یک پیروزی است برای شما و یک شکست بزرگ برای کسی که حرفی برای گفتن ندارد
مسئله اینها علمی و سیاسی نیست... چاله میدونی و چاقو کشیست
#ایران_قوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
🔴بدون تعارف🖐 در برابر فحاشی ضدانقلاب چه کنیم؟ دانشجویان انقلابی اینکه در دانشگاه به شما فحشهای رک
این یه قانونه
هرکسی که کم میاره
شروع میکنه به فحش دادن
چون اگر حرف محکم و منطقی برای زدن داشت رو به فحش دادن نمیآورد
رفیقم سید
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 #قسمت7⃣1⃣ صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «
رمـــــان دختــرشینا♥🍃
#قسمت8⃣1⃣
همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود.کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد.همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می کرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.»خجالت می کشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت.وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری که درِ ساک به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مکه رفته ای؟!»گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می کشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. این ها که قابل شما را ندارد.»گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.»خندید و ادامه داد: «روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم.این ها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.»همه چیزهایی که برایم خریده بود، قشنگ بود.نمی توانستم بگویم مثلاً این از آن یکی بهتر است.گفتم: «همه شان قشنگ است. دستت درد نکند.»اصرار کرد. گفت: «نه... جان قدم بگو.بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.»دوباره همه را نگاه کردم. انصافاً پارچه های شلواری توخانه ای که برایم خریده بود، چیز دیگری بود.گفتم:«این ها از همه قشنگ ترند.»از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: «اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این ها را با یک عشق و علاقه دیگری خریدم. آن روز آن قدر دلتنگت بودم که می خواستم کارم را ول کنم و بی خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت.»بعد سرش را پایین انداخت تا چشم های سرخ و آب انداخته اش را نبینم.از همان شب، مهمانی هایی که به خاطر برگشتن صمد بر پا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می کردند.خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن برادرها.صمد با روی باز همه دعوت ها را می پذیرفت.شب ها تا دیروقت می نشستیم خانه این فامیل و آن آشنا و تعریف می کردیم. می گفتیم و می خندیدیم.بعد هم که برمی گشتیم خانه خودمان، صمد می نشست برای من حرف می زد. می گفت:«این مهمانی ها باعث شده من تو را کمتر ببینم. تو می روی پیش خانم ها می نشینی و من تو را نمی ببینم. دلم برایت تنگ می شود.این چند روزی که پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً که بروم، دلم می سوزد.غصه می خورم چرا زیاد نگاهت نکردم.چرا زیاد با تو حرف نزدم.»این خوشی یک هفته بیشتر طول نکشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود که رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشک ریختم.به گوشه گوشه خانه که نگاه می کردم، یاد او می افتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود.حوصله هیچ کس و هیچ کاری را نداشتم.منتظر بودم کسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یک دل سیر گریه کنم. حس می کردم حالا که صمد رفته، تنهای تنها شده ام. دلم هوای حاج آقایم را کرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم کشیدم که بوی صمد را می داد. دلم برای خانه مان تنگ شده بود.آی... آی... حاج آقا چطور دلت آمد دخترت را این طور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمی زنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمی پرسی؟!
آن شب آن قدر گریه کردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد.صبح بی حوصله تر از روز قبل بودم. زودرنج شده بودم و انگار همه برایم غریبه بودند. دلم می خواست بروم خانه پدرم؛ اما سراغ دوقلوها رفتم. جایشان را عوض کردم و لباس های تمیز تنشان کردم. مادرشوهرم که به بیرون رفت، شیر دوقلوها را دادم، خواباندمشان و ناهار را بار گذاشتم. ظرف های دیشب را شستم و خانه را جارو کردم. دوقلوها را برداشتم و بردم اتاق خودم. بعد از ناهار دوباره کارهایم شروع شد؛ ظرف شستن، پختن شام، جارو کردن حیاط و رسیدگی به دوقلوها. آن قدر خسته شده بودم که سر شب خوابم برد.انگار صبح شده بود. به هول از خواب پریدم. طبق عادت، گوشه پرده را کنار زدم. هوا روشن شده بود. حالا چه کار باید می کردم. نان پخته شده و درِ تنور گذاشته شده بود. چرا خواب مانده بودم.
#ادامه_دارد....
کپی بدون ذکر لینک ممنوع 🚫 می باشد.
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
#یه_حبه_نور
رَبَّنَآ لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا
حالا که اومدی تو قلبم بذار قلبم برای خودت بمونه...
آل عمران/٨
شکر که خدای من شدی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
#یه_حبه_نور رَبَّنَآ لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا حالا که اومدی تو قلبم بذار قلب
هر چه روح به #خدا نزدیکتر آشفتگی اش نیز کمتر...
زیرا نزدیکترین نقطه به مرکزِ دایره کمترین تکان را میخورد !
روح بیقرار در تلاطم خدا آرام میگیرد
رهبر معظم انقلاب (مدظلهالعالی):
🔻این حرف من نیست، حرف یک رزمندهی همدانی است که اگر چنانچه از سیم خاردار میخواهی رد بشوی، اوّل باید از سیم خاردار نفْست عبور کنی. وقتی گرفتار خودمان هستیم، نمیتوانیم کاری انجام بدهیم؛ این را آنها به ما یاد دادند؛ این را آن جوان ۲۰ ساله یا ٢۵ سالهی رزمنده به ما تعلیم داد، از آنها یاد گرفتیم؛ این یک ثروت عظیم است. ۹۵/۱۲/۱۶
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴ما اینجا توی ایران سعی میکنیم بچه هامون حتی خبری از داعش و توحششون نشنون تا ذهنشون آشفته نشه ولی زمانی در سوریه همین داعش مقابل چشم بچه ها سر پدر مادرشون رو جدا میکرد و این خواب خامی بود که اغتشاشگران و حامیانشون برای ایران دیده بودن ، زهی خیال باطل...
#شاهچراغ
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔴بدون تعارف🖐
خطاب به کسانی که ما رو تهدید می کنند:#شهادت هدف نیست اگرچه انتخاب هست.حسین برای کشته شدن نیامده ولی از کشته شدن هم وحشت ندارد
#شاهچراغ
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
در هیچ صورتی اسرائیل رو به رسمیت نمیشناسیم
حتی در انتخاب سرورهای VPN
#ایران_قوی
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
+ امنیت به خطر میوفته
- عوضش روسری نداریم
+ دشمن و داعش وارد میشه
- عوضش استخر و سلف مختلط داریم
+ ایرانمون رو تجزیه میکنن
- عوضش میرقصیم و دیسکو داریم
تف به شعار زندگیتون که این همه زندگی رو گرفت
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin