رفیقم سید
دو حرف زیبا از دو بزرگ مرد: #شهیدقاسم_سلیمانی: برای شهید شدن اول باید مانند شهید زندگی کرد #شهیدسی
بـهقـولحـاجقـاسـم:
دشمـننمیـدونهمـاواسـه
شهـادتصـفکـشیـدهایـم:)
رفیقم سید
🔹وقتی میبینی رفیقت ناراحته، حالش خوش نیس، دلش گرفته، بیخیال نباش؛ 🔸امیرالمؤمنین فرمودند: ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺯﺩ
آپلـودیـكهمچـینرفـاقتـایی!..
همیشـهمیگفـت:
حسـرتتویآخـرتوقتـیِکهعکـسشهـدارو
رویِدیـواراتاقـمچسبـوندمولـیبهدیـواردلمنه:)
#جمعه
#برای_ایران
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
🔻یک شب که نیمههای شب از همنشینی با رزمندهها برگشته بود، گفت: «فلانی؛ من میرم خونه. اگه میشه برای
-ازکجـاگـرفتی؟
+چـیو!
-رزقشهـادت
+خلوتهـایهنیمههـایسحـر:)..
رفیقم سید
میگـفت:بچـههـابگردیدیـكرفیقخـداییپیداکنـید! یکـیازقشنگیاشاینبودکـهاوندوستاییکـهتومح
میگـفت:بچـههـابگردیدیـكرفیقخـداییپیداکنـید!
یکـیازقشنگیاشاینبودکـهاوندوستاییکـهتومحـلهباهم
آشنامیشدند
تومدرسهباهمآشنـامیشدند!
تودانشگـاهتوکـوچهباهمآشنامیشدند،
بعدباهمهممیـومدنجبهه
بگـردیـكرفیقخـداییپیـداکـن!
حـاجحسیـنیکـتا-
#شهید_سید_علی_زنجانی
#رفیق
#جمعه
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
رمـــــان دختــرشینا♥🍃 #قسمت5⃣2⃣ مخصوصاً اواخر حاملگی ام هر روز قبل از اینکه کارهای روزانه اش را شر
رمـــــان دختــرشینا♥🍃
#قسمت6⃣2⃣
بدون تو آشپزی صفایی ندارد.» هوا سرد بود. دورتادور حیاط کوچکمان پر از برف شده بود. پارو را برداشت و برف ها را پارو کرد یک گوشه.برف ها کومه شد کنار دستشویی، گوشه حیاط.به بهانه اینکه سردش شده بود آمد توی اتاق.زیر کرسی نشست. دستش را گذاشت زیر لحاف تا گرم شود. کمی بعد گرمِ تعریف شد. از کارش گفت، از دوستانش، از اتفاقاتی که توی هفته برایش افتاده بود. خدیجه را خوابانده بودم سمت راستم، و بچه هم طرف دیگرم بود. گاهی به این شیر می دادم و گاهی دستمال خیس روی پیشانی خدیجه می گذاشتم. یک دفعه ساکت شد و رفت توی فکر و گفت: «خیلی اذیتت کردم. من را حلال کن. از وقتی با من ازدواج کردی، یک آب خوش از گلویت پایین نرفته. اگر مرا نبخشی، آن دنیا جواب خدا را چطور بدهم.»
اشک توی چشم هایم جمع شد. گفتم: «چه حرف ها می زنی!»
گفت: «اگر تو مرا نبخشی، فردای قیامت روسیاهِ روسیاهم.»
گفتم: «چرا نبخشم؟!»
دستش را از زیر لحاف دراز کرد و دستم را گرفت. دست هایش هنوز سرد بود. گفت: «تو الان به کمک من احتیاج داری. اما می بینی نمی توانم پیشت باشم. انقلاب تازه پیروز شده.اوضاع مملکت درست و حسابی سر و سامان نگرفته. کلی کار هست که باید انجام بدهیم.اگر بمانم پیش تو، کسی نیست کارها را به سرانجام برساند. اگر هم بروم، دلم پیش تو می ماند.»
گفتم: «ناراحت من نباش. اینجا کلی دوست و آشنا، و خواهر و برادر دارم که کمکم کنند. خدا شیرین جان را از ما نگیرد. اگر او نبود، خیلی وقت پیش از پا درآمده بودم. تو آن طور که دوست داری به کارت برس و خدمت کن.»
دستم را فشار داد. سرش را که بالا گرفت، دیدم چشم هایش سرخ شده. هر وقت خیلی ناراحت می شد، چشم هایش این طور می شد.هر چند این حالتش را دوست داشتم، اما هیچ دلم نمی خواست ناراحتی اش را ببینممن هم دستش را فشار دادم و گفتم: «دیگر خوب نیست. بلند شو برو. الان همه فکر می کنند با هم دعوایمان شده.»
خواهرم پشت پنجره ایستاده بود. به شیشه اتاق زد. صمد هول شد. زود دستم را رها کرد.خجالت کشید. سرخ شد. خواهرم هم خجالت کشید، سرش را پایین انداخت و گفت: «آقا صمد شیرین جان می خواهد برنج دم کند.می آیید سر دیگ را بگیریم؟»
بلند شد برود. جلوی در که رسید، برگشت و نگاهم کرد و گفت: «حرف هایت از صمیم دل بود؟»
خندیدم و گفتم: «آره، خیالت راحت.»
ظهر شده بود. اتاق کوچک مان پر از مهمان بود. یکی سفره می انداخت و آن یکی نان و ماست و ترشی وسط سفره می گذاشت.صمد داشت استکان ها را از جلوی مهمان ها جمع می کرد. دو تا استکان توی هم رفته بود و جدا نمی شد. همان طور که سعی می کرد استکان ها را از داخل هم دربیاورد، یکی از آن ها شکست و دستش را برید. شیرین جان دوید و دستمال آورد و دستش را بست. توی این هیر و ویری شوهرخواهرم سراسیمه توی اتاق آمد و گفت: «گرجی بدجوری خون دماغ شده. نیم ساعت است خونِ دماغش بند نمی آید.»چند وقتی بود صمد ژیان خریده بود.سوییچ را از روی طاقچه برداشت و گفت:«برو آماده اش کن، ببریمش دکتر.»بعد رو به من کرد و گفت: «شما ناهارتان را بخورید.»سفره را که انداختند و ناهار را آوردند، یک دفعه بغضم ترکید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می خواست صمد خودش پیش مهمان هایش بود و از آن ها پذیرایی می کرد. با خودم فکر کردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند.وقتی ناهار را کشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق ها که به بشقاب های چینی می خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و کنارم نشست و در گوشم گفت:«خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن.گفت به شما بگویم نگران نشوید.»مهمان ها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زن داداش هایم رفتند و ظرف ها را شستند. اما صمد نیامد.عصر شد. مهمان ها میوه و شیرینی شان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاج آقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت.اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد.هوا کم کم داشت تاریک می شد، مهمان ها بلند شدند، خداحافظی کردند و رفتند.شب شد.همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده کرد.خدیجه سفره را انداخته بود که در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آن ها نبود. با نگرانی پرسیدم: «پس صمد کو؟!»
خواهرم کنارم نشست. حالش خوب شده بود.شوهرخواهرم گفت: «ظهر از اینجا رفتیم رزن.دکتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد.ما را برد بیمارستان همدان. دکتر با چند تا آمپول و قرص خونِ دماغِ گرجی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: ‘شما ماشین را بردارید و بروید.
#ادامه_دارد....
کپی بدون ذکر لینک ممنوع🚫 میباشد
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
همیشـهمیگفـت: حسـرتتویآخـرتوقتـیِکهعکـسشهـدارو رویِدیـواراتاقـمچسبـوندمولـیبهدیـوارد
اورفتهومنماندهامکافیست!
یابیشترشرحبدمدلیـلدیوانگیامرا .
رفیقم سید
اورفتهومنماندهامکافیست! یابیشترشرحبدمدلیـلدیوانگیامرا .
آدم ها سه دسته اند:
۱.خام ۲.پخته ۳.سوخته
-خام ها که هیچ...
-پخته ها هم عقل معیشت دارند و هم دنبال کار و زندگی حلال اند...
-سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند، توی همان #عشق...
رفیقم سید
خودت به ما بگو ای شهید!
رمز و راز این خنده های مستانه ات چیست؟
بگو که چگونه عند ربهم یرزقون شدی؟؟؟
بگو به من بدون تعارف، دست من گناهکار روسیاه رو هم میگیرید؟
هوای اینجا دلگیر و تاریک است. روی زمین لحظه ای هم جای نفس کشیدن نیست.
فقط میتونم بگم شرمنده که بهت میگم رفیق شهیدم!
ببخش که وصله ناجور شدم.
بیا به حرمت رفاقتی که همیشه یکطرفه از جانب شما بود، برای عاقبتمان دعا کن.....
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
🔻اگر در حضورش در مورد کسی اظهار نظر میشد که بوی غیبت داشت؛ تمام قامت میایستاد و سعی میکرد از دوست و رفیق خودش دفاع کند. به اصطلاح زیر بارِ بدی گفتن افراد نمیرفت.
#سید_شهید_ما
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
🔻اگر در حضورش در مورد کسی اظهار نظر میشد که بوی غیبت داشت؛ تمام قامت میایستاد و سعی میکرد از دو
-شهادت در راه آرمان الهی
معشوق ماست، آیا شنیدهای
عاشقی را از معشوق بترسانند؟
رفیقم سید
سیدمرتضی آوینی : قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: «کل یوم عاشورا و کل
نه پورشه سوار بودند
نه شیشلیک خور
نه ادعای ژن خوب داشتند
و نه حسابهای میلیاردی
حتی سفره خوب و رنگی هم نداشتند
اما
نگذاشتند نگاه خناسان به ایران بیفتد!
درود بر شرافت شان🌹❤️🌹
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
بچه ها بگردید یه #دوست_خوب پیدا کنید...
#شهدا وقتی یه تیپ و یه دست میشدن باید میدیدیشون...
میگشتن هم کر و هم تیپ خودشون رو پیدا می کردن،
بعد با هم رفیق میشدن دیدنی...
صیغه #عقد_اخوت میخوندن خواستنی...
الان خیر سرش بچهه برا من دوست دختر، دوست پسر پیدا میکنه!!
تو بیا من دوستی یادت بدم؛ #ندید #بدید
دوستی #صادقانه یادت بدم؛
داری یه همچین رفیق و دوست صادقی که وقتی یه دست شدید، یه تیپ شدید، وسط میدون مین #گناه دستتو بگیره؟
یا یه ذره دیگه هم هولت میده؟!
بچه ها بگردید یه دوست خوب پیدا کنید
دوستیای الآن واسه اینه که بریم با یکی حال کنیم...
بچه ها برید یه دوست گیر پیدا کنید!!
گیر بده...
گیر سه پیچ بده...
.
بچه ها به خودتون سخت بگیرید که اون دنیا بهتون سخت نگیرن...
به خودتون سخت بگیرید که خدا راحت بگیره...
به خودتون سخت بگیرید تا راحت زندگی کنید...
بچه ها به این دلهای مرده شور برده سخت بگیرید...
این دلا رو سخت بگیرید...
.
بذارید رنگین کمون هفت رنگ #خدایی تو دلتون تجلی کنه...
نه این #عشقای الکی...
نه این رنگای الکی که با یه آب بارون پاک میشه میره!
رنگ خدایی به دلاتون بزنید...
یه تیپ و یه دست
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
#یه_حبه_نور
یه روز هم میاد که خدا
بغلت میکنه و میگه، مگه نگفتم
فإنَ معَ العُسرِ یُسرا...
- باعلی و یاعلی یک نقطه باشد فرق آن
باعلی بودن کجا و یاعلی گفتن کجا ..
#شهید_سید_علی_زنجانی
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
یه عزیزی از خاطرهی
چادری شدنش تعریف میکرد
میگفت فاطمیه بود؛
خواستم برای روضهی مادر
بهترین لباسم رو بپوشم؛
وابسته شدم :))🌱
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
_میگن از روسیه یه سری تجهیزات وارد کردن که ابرهارو بارور میکنه و برف میاد!
+آره بابا وگرنه کجا دیدید تو پاییز برف بیاد اینم کارخودشونه بیشرفا میخوان روز دانشجو نظام تغییر نکنه ...
"هماکنون در گپ های اغتشاگران مشهد :))))
#برای_ایران
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
تقدیم مغز , تقدیم مرز
🔰 لوح | تقدیم مغز، تقدیم مرز
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «طرف با نقشه وارد میدان شده. برنامه هم این است که کاری کنند که ملّت ایران عقیدهاش بشود عقیدهی سران انگلیس و آمریکا و امثال اینها... دنبال این است که بر مغزها تسلّط پیدا کند. اگر مغز یک ملّتی را توانستند تصرّف کنند، آن ملّت سرزمین خودش را دودستی به دشمن تقدیم میکند. برای این کار شروع میکند محتوای ذهنی برای ذهن فعال جوان درست کردن. اینهمه دروغ، حرفهای انحرافی و تهمت برای این است.» ۱۴۰۱/۸/۱۱ و ۱۴۰۱/۹/۵
#برای_ایران
#لبیک_یا_خامنه_ای
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
😂😂
برف بارید اونم چه برفی 🌨کنار امام رضا:)
وهمچنان جمهوری اسلامی سرجاشه😎🇮🇷
😂
#زن_زندکی
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
رفیقم سید
😂😂 برف بارید اونم چه برفی 🌨کنار امام رضا:) وهمچنان جمهوری اسلامی سرجاشه😎🇮🇷 😂 #زن_زندکی #حجاب ═════
🔴 بدون سانسور🖐
آیا هنوز به اینکه برف و سرما و حتی زمستون کار خودشونه ایمان نیاوردهاید؟
خب بابا با منطق برعندازا کاملا قابل قبوله که رژیم بیاد این چندروز برف بریزه رو سر مردم که اعتراض نکند دیگه☹️
من خودم شوهر عمه ام اطلاعاتیه میگه از ۱۷ آذر هوا گرم میشه😂
#برای_ایران
#حجاب
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin
#یه_حبه_نور
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾سوره آل عمران
و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند.
══════°✦ ❃ ✦°
@Amamehye_shirin