eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
303 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
وقتی به آقا روح الله اصرار میکردم که چرا توی شهر خودمون کار نمیکنی!! این طوری کمتر به ماموریت میری
مـردی ڪہ سرش هوای پـرواز گرفت سردار بہ جبهه رفت و " بی سر " برگشـت ... قبل از شهادتـش بارها به من گفته بود : من ڪہ شهیـد شدم ، مرا باید از روی پا بشناسید من دوست دارم مثلِ امام حسین (؏) شهیـد شوم . ✍ به نقل از : همسر شهید 🌷 جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | سلام بر تو ای مادر ماه های درخشان (س)🥀 تسلیٺ باد🥀 جهت تعجیل در فرج آقا امام_زمان و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
📲 #استوری | سلام بر تو ای مادر ماه های درخشان #وفات_حضرت_ام_البنین (س)🥀 #مادر_ادب تسلیٺ باد🥀 جهت
همه تو را مادر قمربنی‌هاشم می‌شناسند و این کافی است تا نمایشگاهی از عشق و هر چه خوبی‌ست،به فراخور شعور هرکسی برپا شود. و ما چگونه معرفت عظیم تو را در دنیای‌کوچکمان درک کنیم آنجا که گفتی من را فاطمه نخوانید؛نام من«ام البنین» است.... 🖤چه نام مرثیه‌داری‌ست مادرِپسران برایِ مادرِ تنهایِ بی‌پسر شده‌ای🖤 سالروز وفات (س)تسلیت باد... جهت تعجیل در فرج آقا و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
همه تو را مادر قمربنی‌هاشم می‌شناسند و این کافی است تا نمایشگاهی از عشق و هر چه خوبی‌ست،به فراخور ش
فـــاطمه دوم حیــدر شــدی مادر یک ماه و سه اختر شدی ماه تو از ماه فلک خوبتر پیش علی از همه محبوب تر بعد_زهرا_تو_شدی_مادر_ما_نوکرها (س) تسلیٺباد🥀🖤 جهت تعجیل در فرج آقا امام_زمان و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_تا_پروانگی #تا_پروانگی #رمان ¦⇠نویسنده:الهام تیموری #قسمت_سيزدهم #قسمت_چهاردهم جهت تعجیل
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 🦋 ✍نگاه ارشیا روی صورتش چرخی خورد و گفت : _چرا چشمات انقدر پف کرده ؟ شانه ای بالا انداخت و آب پرتقال را درون لیوان ریخت _سردرد داشتم _چرا؟مگه عصبی شدی؟ از ارشیا بعید بود این کنجکاوی و سوال و جواب کردن ! _خب ... تمام این هفته عصبی بودم ،بخاطر تو _حتما دیشب تا صبحم گریه کردی ، بخاطر من ،نه ؟! یعنی رادمنش چیزی گفته بود ؟! شک کرد ... _اوهوم... جات تو خونه خالی بود _گفتی پیش ترانه بودی که _ترانه پیش من بود ، بازجویی می کنی _از دروغ گفتن متنفرم پس فهمیده بود ...نفسش را فوت کرد و زیر لب زمزمه کرد: _خدا بخیر کنه ! بلند گفت: _چه دروغی ارشیا؟ _یعنی فکر کردی چون موقتا علیل شدم و این گوشه روی این تخت لعنتی گرفتارم، دیگه حواسم به چیزی نیست؟ عصبانی شده بود و این اصلا‌ به نفع ریحانه نبود! _آروم باش ،اتفاقی نیفتاده که،بخدا من فقط ... _بس کن خانوم!قسم نخور، دروغ گفتنم حدی داره شاید بهتر بود سکوت کند ... نشست و مستاصل نگاهش کرد! _خودت می دونی که هیچ وقت دوست نداشتم زن و زندگیم رو با شرکت و کارم قاطی بکنم ،چون یه بار ضربه خوردم و تاوان دادم! پس با چه اجازه ای راه افتادی دنبال وکیلم و قرار ملاقات گذاشتی؟ یعنی رادمنش انقدر دهن لق بود؟جواب سوال ذهنیش را ارشیا داد : _اینم که من از کجا فهمیدم مهم نیست ، این که تو چرا فهمیدی مهم تره . هر چند مطمئنم زیر سر ترانه ست نه خودت _من غریبه ام؟ توقع داری وقتی به این حال و روز افتادی مثل همیشه کور و کر بمونم؟ حالا صدای جفتشان بلند شده و صورت هر دو گلگون از عصبانبت بود ... _تو چه کمکی می تونی به من بکنی؟ چرا بدبخت شدنم رو جار زدی؟چرا خواهرت باید از ورشکست شدنم با خبر بشه؟ هان؟ _ترانه که ... _بس کن ... نمی خوام چیزی بشنوم ، هیچ می فهمی که با این دوره افتادن و سرک کشیدنت فقط منو خُرد کردی؟شما زنها آخه چی می فهمین از دنیای ما مردا _ببین ارشیا ... _توقع نداشتم ریحانه،از تو توقع این دزد و پلیس بازیا رو نداشتم احساس می کرد بی گناه ترین متهم روی زمین است،چه آدم کم اقبالی بود!برای آخرین بار دهن باز کرد تا توضیح دهد: _ببین من ... _بسه،دلیل بیخودی نمی خوام، فقط از اینجا برو ...برو لطفا‌! عصبانی شده بود و تحمل داد و بیدادهای او را نداشت ،دوباره اشک ها راه گرفته بودند .چادرش را برداشت و با‌‌ سرعت بیرون رفت ⇦نویسنده:الهام تیموری ⏪ .... ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼