eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
303 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
باور دارم... 👇👇👇 یکی از همین ☀️ـصبح ها که بی هوا و خسته 👁ـچشم باز کنم بوی <🌼ـنرگــســ🌼> در همه عالم دمیده است... سلام،امام زمانم... آمدن برازنده ی توست +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313
✋ـسلام و صبح بخیر و عرض ارادت خدمت 🤝ـرفقای عزیز با وفا و قدیمی شهدا و عرض خوش آمد✌️ خدمت دوستان تازه وارد خوش اومدین امیدوارم لحظات خوشی کنار هم باشیم ممنون که هستین حضورتون باعث دلگرمی سنگر هست... ✌️❤️🌺❤️✌️ 🌹خادم ✍🏻ـنوشت زهرا بانو🌹
{شهید مدافع حرم مصطفی بختی} 🔻نام و نام خانوادگی: مصطفی بختی 🔻محل تولد: مشهد 🔻تاریخ تولد: ۵/۵/۶۱ 🔻تاریخ شهادت: ۲۴/۴/۹۴ 🔻محل شهادت: تدمر، سوریه 🔻محل دفن: مشهد 🔻وضعیت تأهل: متأهل تعداد فرزندان: ۲ دختر 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
《شهید مدافع حرم بختی 》 🌹🌸ما می‌رویم قهر!  🌸همانطور که گفتم مصطفی از بقیه بچه‌ها شیطان تر بود. یکبار بالای کمد آتش روشن کرده بود که وقتی فهمیدم کلی دعوایش کردم. پرسیدم: چرا آتش روشن کردی؟! گفت هرجا روشن می‌کردم دعوایم می‌کردی اما اینجا مرا نمی دیدی.(خنده) در تربیت فرزندانم خیلی سخت­گیر بودم، اگر به جایی می­‌رسید که موضوع حاد بود تنبیه‌شان هم می‌کرد. اما در کل رابطه دوستانه داشتیم و حتی گاهی با آنها فوتبال و دوچرخه سواری بازی می‌کردم و معمولا اجازه می‌دادم برنده شوند تا فکر کنند بالاتر هستند.  🌷یکبار دیگر سر موضوعی همه شان را دعوا کردم. آنها هم با هدایت مصطفی با من قهر کردند و بدون اطلاع من وسایل را جمع کرده و به حساب خودشان داشتند می‌رفتند پیک نیک. پرسیدم کجا می‌روید؟ گفتند داریم می‌ریم قهر. خنده‌ام گرفته بود اما جلوی خودم را گرفتم و گفتم: حالا کجا می‌روید قهر؟ گفتند: بالاخره یک جایی می­‌رویم دیگر. چیزی نگفتم تا ببینم کجا می‌روند و چکار می‌کنند؟ چادرم را برداشتم و پنهانی پشت سرشان رفتم. یک جایی مثل پارک وسایل را پهن کردند و با هم می گفتند حالا کجا برویم؟ بعد به این نتیجه رسیدند برگردند خانه. کارهایشان برایم جالب بود.  🍃💫*رتبه اول دانشگاه پیام نور  مصطفی سه سال حوزه درس خواند و ملبس هم شد. حافظه خوبی داشت و در کارهایش با دقت بود. مجتبی هم رتبه اول دانشگاه پیام نور در رشته حقوق بود.  📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
🔹🔹گفت وگو مادر شهیدان مصطفی و مجتبی بختی شما افغانستانی هستید یا ایرانی؟  🔹بچه‌ها از طریق نیروهای ایرانی موفق به رفتن نشدند به این دلیل تصمیم گرفتند یکجوری خود را وارد گروه فاطمیون کنند. 🔹دو بار خود را افغانستانی جا زدند اما هر دفعه که برای تحقیقات آمدند، لو رفتند چون ایرانی ها نمی‌توانستند با این تیپ اعزام شوند.  🔹یک بار دیگر که اقدام کردند فرماندهان فاطمیون شک کردند و وقتی مدرک خواستند آنها گفته بودند ما مدرک نداریم. یکی از فرمانده ها می‌گوید شما راستش را بگویید ایرانی هستید یا افغانستانی، ما در هر صورت شما را می‌بریم. 🔹مصطفی می‌گوید واقعا راستش را بگوییم می‌برید؟ می‌گویند آره. اما وقتی بچه ها حقیقت را گفتند آنها امتناع کردند. خیلی ناراحت می‌شوند و می‌گویند اما شما قول دادین؟ که دیگر اصرار فایده‌ای نداشته.  📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
📸دو برادر شهید مدافع حرم [مصطفی و مجتبی بختی] 🌹*شباهت و وابستگی این دو برادر ما را متعجب کرده بود  اختلاف سنی بچه‌ها با هم کم بود. مصطفی سال 61 به دنیا آمد. بعد خواهرش مریم و بعد از او هم مهدی و آخری که مجتبی بود سال 67 به دنیا آمد. مصطفی شیطنت بیشتری می­‌کرد ولی در کنارش فعالیت مذهبی را هم خیلی قوی پیگیری می‌کرد، مثلا بچه‌­ها از او بسیار الگو می­‌گرفتند، مجتبی وابستگی شدیدی به برادر بزرگتر خود داشت. و چون من هم فاصله سنی‌ام با بچه‌ها کم بود واقعا دوستشان بودم. به همین دلایل کمتر با بچه‌های بیرون ارتباط داشتند. کارهایی که مصطفی انجام می­‌داد مثلا نماز می­‌خواند مجتبی هم فورا کنارش می‌ایستاد. آنقدر این دو برادر کارهایشان مثل هم بود و وابسته بودند که برای خودمان هم تعجب داشت.  📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
✨مادر شهید بختی؛ *رفتنشان به سوریه جالب بود  🌻رفتنشان به سوریه جالب بود. بیرون از خانه قرار مدارشان را گذاشته بودند که چگونه رضایت مرا جلب کنند. مثلا جدا جدا هم آمدند خانه که من متوجه نشوم. دو نفری زانو زدند و  نشستند مقابل من، گفتند: مامان یک لحظه بنشین. پرسیدم: چه شده؟ اینطور که شما دو تا با هم آمدید حتما اتفاقی افتاده. ✨ گاهی مثل دوقلوها حتی جملاتشان را مثل هم بیان می‌کردند. شروع کردن به صحبت و گفتند: مامان ما همیشه می­‌گفتیم کاش زمان کربلا بودیم تا بی­‌بی­ زینب(س) تنها نبود، کاش به داد او می­‌رسیدیم، یعنی ما فقط باید زبانی بگوییم کاش بودیم یا باید عمل هم بکنیم؟ گفتم: خب! منظورتان چیست؟ گفتند: ما می­‌خواهیم برویم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)، اگر ما نرویم دشمن می­‌آید در خانه­‌مان، مگر نه اینکه آقا فرمودند: اگر این شهدا نبودند دشمن در مرز ایران بود؟!  ✨گفتم: مامان از نظر من مشکلی نیست رضایت می­‌دهم بروید اما مصطفی تو باید رضایت خانمت را هم بگیری. اتفاقاً مادر خانم مصطفی می­‌گفت اگر تو رضایت نمی­‌دادی او نمی­‌رفت. گفتم: من هیچ وقت چنین کاری نمی­‌کردم، مگر بچه‌ام می­‌خواست راه بد برود و کار خلافی انجام بدهد؟! بهترین جا را انتخاب کرده بود.  ✨ خلاصه اینها رضایت گرفتند و رفتند دنبال هماهنگی کارهایشان. یکسال و نیم دو سال هم طول کشید تا موفق شدند. همیشه می­‌گفتند مامان اگر واقعا راضی باشی کار ما درست می­‌شود. ✨یعنی اعتقاد بچه­‌ها خیلی قوی بود و حتی از پدرشان هم اجازه گرفتند ولی من با آنها صمیمی­‌تر بودم. هروقت مصطفی حرفی را نمی­‌توانست  به پدرش بزند به من می­‌گفت، مشکلی و حرف و حدیثی نداشتیم، هر چه پیش می­‌آمد با هم درمیان می­‌گذاشتیم.  📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
☘شهیدان زنده☘ 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹روایت همسر شهید از خواب شهید مصطفی بختی 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
پیامبر گرامی اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) می فرمایند: یک نماز جماعت خواندن برای مرد از چهل سال نماز خواندن او در خانه خود بهتر و بالاتر است... +وعجل_فرجهم @Refighe_Shahidam313