عمل جراحی خاص و سخت صورت هست، 5 نفرش در شیراز مستقر هستند. یکی دو نفرشون که باهاشون صحبت کردم، از یه دکتر باهوش و سن بالا حرف میزنن که سالی سه ماه میاد ایران و برمیگرده. رفتم چک کردم ببینم این کیه؟ با اداره کل ......... که مراجعه کردم، دیدم فعلا درخواست میزا برای ایران نکرده!»
نوشتم: «چند سالشه؟»
گفت: «74 سالشه و معمولا کارای غیر قانونی با پول ها و مخارج هنگفت انجام میده و در طول این سه ماه، به اندازه کل سال این 5 نفر کار میکنه و برمیگرده انگلستان!»
گفتم: «عمار برنامه مشخصی برای سفراش داره؟»
گفت: «اینم پرسیدم. میگن وقتی تعداد مراجعینش بشه صد نفر میاد!»
گفتم: «تو هم به همون چیزی فکر میکنی که من فکر میکنم؟»
گفت: «اصلا به خاطر همین میخوام پول 29 نفر را پیش پرداخت کنم تا رخ نشون بده!»
گفتم: «باشه. کاراش را تنظیم کن. ببین میتونی همین هفته بکشونیش شیراز؟»
گفت: «محمد دیگه اینقدر هم هول نباش که شک میکنه. البته من نباید این چیزا را بهت بگم.»
گفتم: «بگو شو داریم. بگو قراره شوی عربی بریم امارات و پخش عربست داریم. بگو اگه کارش تمیز باشه میتونیم اقامت دائمش را درست کنیم. نمیدونم یه چیزی سر هم کن دیگه!»
گفت: «باشه اما محمد شاید این اون نباشه ها! بالاخره ریسکه!»
گفتم: «خب اگر هم نباشه، دو دستی میذاریمش در طبق اخلاص و میدیمش ناجا و اونا خودشون بلدند با این جونورها چیکار کنن! فقط عمار! گفتی جواز باطله دیگه؟ ینی دکترها به خاطر حسادتشون نگفته باشن!»
عمار نوشت: «حاجی چه میدونم! اما فکر نکنم با دادن اطلاعات اشتباه و یه مشت حدسیات و دروغ به مامور امنیتی، قصد بیچاره کردن خودشون و بریدن نون دونیشون داشته باشن!»
گفتم: «باشه ... پس فعلا به من نیازی نداری. خودت مخشو بزن و کارای واریز و این چیزا انجام بده تا من به این متهمم برسم. فقط لطفا به بانک خارجی واریز نکن. بگو اربابم اجازه دلار و بانک خارجی نداده. گفته اطمینان نداریم.»
عمار نوشت: «چشم اررررررباب!! یا علی» ]
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ادامه دارد...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✨️https://t.me/mohamadrezahadadpour
✨️https://t.me/Reihanegarman
🔴 غیبت چیست؟
ابوذر از حضرت محمد (ص) پرسید:
«یا رسول الله! غیبت چیست؟»
حضرت محمد (ص) پاسخ دادند:🔻
«حرفی درباره شخص غائبی بزنی
که بدش بیاید»
ابوذر گفت:🔻
«اگر عیبی در او باشد
و من همان عیب را بگویم چطور؟»
حضرت محمد فرمودند:🔻
« #غیبت این است که
شما، عیبی که در او هست بگویی.
اگر عیبی نبود، که دیگر غیبت نیست؛
#تهمت است!»
[📚بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۲۲۲]
✨https://eitaa.com/Reihanegarman
بسم الله الرحمن الرحیم
#کف_خیابون_۲
#پارت_۲۸
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
گفتم : ببین خانوم! برگه استعلام نت و ایمیل و پیامکها و زنگ خورت از سه خطی که داری و خلاصه همه چی اینجا تکمیله... واسه تشکیل و تکمیل پرونده حتی نیازی به خودتم ندارم... قاضی و صدور حکم و... هم کاری نداره واینقدر خدارو شکر دستمون پر هست که بدونیم جرمت چیه و حکمت چیه؟ پس بذار همه چی به خوبی و خوشی بگذره.
بازم هیچی نگفت! صدای تنفسش هم معمولی شده بود... ینی ی کم بوی ترس هم می داد ولی بهتر شده بود.
گفتم : برام از سال 95 بگو... وقتی برج 8 وارد تلگرام شدی و بعد از دوماه، سر از کانال های مربوط به طرفداران کوروش درآوردی! همه چیزو برام بگو... از اول و شمرده شمرده...
یه کم چشماشو مالوند... یه نفس کشید... گفت : اجازه هست یه کم آب بخورم؟
گفتم : بفرمایید. از پشت سر یه لیوان آب بهش دادم... تا تهش یه نفس خورد ولیوان را گذاشت روی میز کنارش.
بعد شروع به صحبت کرد و گفت : خیلی وقته که اسم کوروش برام جذابیت داره... وقتی که کانالشون دیدم و اسم کوروش و کمپین دوستان کوروش و ایرانیان بدون مرز واین چیزا را شنیدم، فورا جوین شدم و تصمیم گرفتم دنبال کنم.
گفتم : از اسم کوروش خاطره داری؟ میخوام علت علاقه و توجه به اسم کوروش را بدونم!
گفت : خاطره آنچنانی نه... برمیگرده به دوران دانشجوییم... حاج آقای نهاد رهبریمون یه شب واسه نماز اومده بود خوابگاهمون... از این آخوند جوونا که همیشه میخوان همه رو جذب کنن ... همیشه هم حواسشون به همه چیز و همه جا هست ... از اونایی که زود میفهمن که دخترایی که ازشون زیاد سوال می پرسن، دارن اونا را دست میندازن واینا... هیچ ربط هم نداشت... داشت احکام میگفت... من و دوستام اون شب رفته بودیم... چون شنیده بودیم اون شب نهاد قراره کیک و آبمیوه بده و ماهم حوصله شام درست کردن نداشتیم...
خلاصه نمیدونم چی شد که وسط احکامش یهو گفت مثل جوجه فکلیا که هی اسم کوروش موروش میارن و آروغ روشنفکری میزنن نباشین و یه کم فکر کنین و اهل مطالعه باشین.
آقا ما رو میگی؟! یکی از دوستام که اسمش تهمینه بود، شروع کرد وحاجی را بست به مسلسل!
گفتم: لطفا دقیق تر بگو ببینم یادته چه مکالماتی اون شب شنیدی که ترغیب شدی به کوروش و اینا؟!
گفت: خب تهمینه دختر اهل مطالعه و ارومیه ای بود... تعریف حاجی را از دختر بسیجیا و حزب الهی ها شنیده بود و میخواس ببینه حاجی چند مرده حلاجه که حاجی اون شب سوتی داد و دست گذاشت رو نقطه حساس فکر تهمینه!
ما هم عشقه هیجان... هی واسه تهمینه کف میزدیم و سوت و ماشالله ماشالله...
و دختر بسیجیا هم واسه حاجی صلوات و تکبیر و این چیزا...
چه شبی شد اون شب....
[ همون لحظه سعید اومد رو خطم و نوشت: «حاجی دیگه کار از الله اکبر گذشته. دیشب از محله هاشمی مشهد ریختن بیرون و علنا توهین و افترا و زد و خورد شده!»
برای سعید نوشتم: «چی میخوای بگی؟»
نوشت: «از لحظه ای که داشت این اتفاق علنی میشد و رخ میداد، چیزی حدود 20 تا پیج اینستا لاو کرده بودند و پخش زنده داشتند. همون لحظه در همه گروه های واتساپی که دیروز خدمتتون عرض کردم، به صورت اخبار لحظه ای و با رویکرد تحریک و تهییج اذهان بقیه شهرها شروع کردن و تا حدی هم موفق بودند.»
نوشتم: «الان سر بازجویی این بابام. بعدا بیشتر صحبت میکنیم. فقط بگو ببینم بیشترین شعارشون چی بوده؟»
گفت: «از نظر درصد فراوانی، شعارهای «ای شاه خوبان برگرد به ایران ... عمامه داران ...... تو ایران» و «نه غزه و نه لبنان ... جانم فدای ایران!» و «ننگ ما ننگ ما امام جمعه ما» بیشتر پخش شد!
نوشتم: «با مجید بشینید خط و ربط پیامها و هل دادن کک اعتراض به شهرهای دیگه مخصوصا شیراز پیدا کنین. ضمنا دیگه خوابگاه نرید که همین جا از امشب باید شیفت بایستیم.» ]
مهناز ادامه داد و گفت: «تهمینه به حاجی گفت اولا فکلی باشم و دلم پاک باشه شرف داره به اینکه چادری باشم و با پسرای بسیج دانشگاه، قرار خواهر برادری بذارم!
دوما کوروش موروش جد و پدر نسل آریایی! مگه ما می گیم علی ملی... که شما می گید کوروش موروش.
سوما کی گفته اهل مطالعه و فکر نیستیم؟! حاجی حاضری با هم مناظره کنیم تا معلوم بشه کی اهل مطالعه نیست؟
ماواسه تهمینه سوت زدیم و کف و حسابی شلوغش کردیم.
ما همه نگاه به حاجی انداختیم... حاجی یه گلویی صاف کرد ودر جواب مسلسل تهمینه، انواع و اقسام بمب خوشه ای را ریخت روی سرش و رو سر ماها که داشتیم به تهمینه حال میدادیم.
حاجی گفت : اولا شما داری همه بچه های بسیج و ودختر خانمهای محجبه دانشگاه را زیر سوال می بری و توهین می کنی! این خودش واقعا جای تاسف داره و آدمی که اهل مطالعه و انصاف
باشه اینجوری حرف نمی زنه!ثانیا گناه کسی را پای کس دیگه ای نمی نویسن و اگر احتمالا کسی را سراغ دارید که داره این کارهای زشتی که گفتین را انجام میده، نهاد حاضره باهاش برخورد کنه و سیب کرم خورده را از صندوق
بچه های ارزشی کنار بذاره!
ثالثا اینکه کوروش خان! پدر نسل آریایی باشه یا نه؟! اساتید تاریخ و اهل فن چنین چیزی را قبول ندارن! حتی اگه قبول کنیم همه چیزای خوبی که دربارش میگن درست باشه، یه نفر از فرزندان این آب و خاک هست و در هر صورت، پدر جد آریایی محسوب نمی شه!
سرکار خانم! ما قبل از ایشون هم بودیم و ملت ما سالیان دراز زندگی می کرده! وگرنه جسارتا خود کوروش از کجا اومده؟ لابد توی شرایط آزمایشگاهی و موسسه رویان و نطفه و کمر خورزوخان به عمل اومده؟!
خب نه! خودشم بچه همین آب و خاک هست و به همین ملت و کشور حکومت می کرده! ایران را که یهو از توی لپ لپ بیرون نیاورده! پس استفاده از لفظ پدر آریایی، نه از نظر علمی وجاهت داره و نه از نظر عملی!
رابعا آره که اهل مناظره ام... ولی به شرطی که حرف روی باد هوا گفته نشه و واسه خط به خط حرفامون سند و مدرک ارائه بدیم. ینی اسم کتاب معتبر و شماره صفحه و خلاصه آدرس دقیقش! نه اینکه از این و اون شنیده باشیم!
[ از مجید پیام اومد که نوشته بود: «قربان استعلام کردیم. از اون صد و هشتاد و خورده ای اکانت، تقریبا اکثرش شماره های داخلی هست. یا حقیقی فعال و یا دزدیده شده. البته بیش از بیست موردش شماره ها خارجی هست. از خط عراق که مخصوص زائران اربعین و کربلا هست گرفته تا انواع خطوط ترکیه و عربی و حتی دو سه موردش انگلستان!»
نوشتم: «ببین مجید جان! اگه میخوای پیشرفت کنی، دقیق تر باش! صد و هشتاد و خورده و اکثرش و بیش از بیست مورد و حتی دو سه مورد، الفاظ دقیقی در حرفه من و تو نیست. این دفعه را ندید میگیرم. با دقت بیشتری آمار بده. وگرنه فکر میکنم داری عجله میکنی و حوصله کار با من نداری!»
نوشت: «حق با شماست. چشم.»
نوشتم: «حتی همین حرفتم دقیق نیست که میگی حق با شماست! کی من ناحق گفتم و یا بد راهنمایی کردم؟ در حرفه ما همیشه حق با مافوق هست. چون دستش پُرتره!»
نوشت: «قربان غلط کردم. چشم!»
نوشتم: «ببین! ما فرصت غلط و اشتباه نداریم. پس لطفا خیلی دقت کن!»
خلاصه بیچاره شد تا آخرش که نوشتم: «اَلَکِشون کنین. ببینید اوضاع از چه قراره؟»]
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ادامه دارد...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✨️https://t.me/mohamadrezahadadpour
✨️https://t.me/Reihanegarman
هدایت شده از 🔹️ریحانه گرمن🔹️
❗️ #اطلاعیه❗️
📝کلاس مفاهیم
و نکتههای تفسیری قرآن📖
💠منبع:
کتاب های استاد ابوالفضل بهرامپور
💠مدرس:
خانم خدابخش
💠زمان برگزاری کلاس:
سه شنبه ها
ساعت ۱۵
💠محل برگزاری کلاس:
پایگاه حدیث خواهران
❗️برای آشنایی و اطلاعات بیشتر
در جلسات کلاس شرکت کنید.❗️
✨https://eitaa.com/Reihanegarman
بسم الله الرحمن الرحیم
#کف_خیابون_۲
#پارت_۲۹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
اون شب هیجان انگیز و باحال گذشت. اما اتفاقی که توی زندگی من افتاد، دوستی و جذب تهمینه شدن بود.
گفتم : چرا جذب تهمینه شدی؟! با چیزایی که گفتی، ظاهرا از اون حاج آقا شکست خورد!
گفت : آدم همیشه دلش با پیروز میدان نیست... همیشه احساس خاصی به شکست خورده ها داشتم و دارم. اصلا یکی از عواملی که اون شب دلم واسه تهمینه سوخت و عاشق مظلومیتش شدم این بود که حاجی با لودر از روش رد شد. جوری هم از روش رد شد که نمی شد حتی با کاردک جمعش کرد.
البته شادمانی و احساس پیروزی دختر چادریا و اینا که چفیه سر می کنن و با ساق دست می خوابن، هم بی اثر نبود و هر وقت می دیدمشون حرصم می گرفت!
گفتم : خب حالا تهمینه شما را ساپورت می کرد؟ بهتون خط می داد؟
گفت : نه اون طور که فکر کنین... گاهی چندتا مقاله و این چیزا از اینترنت می گرفت و می خوندیم... گفتم که به تاریخ علاقه دارم... مطالعات من حتی از اون هم بیشتر بود... بیشتر از اون چیز بلد بودم... ولی یه جورایی اون محور بود... بچه ها هم دوسش داشتن...
گفتم : چرا دوسش داشتن؟ به بچه ها کمک می کرد؟ چه می دونم... مثلا کمک مالی و این چیزا...
گفت : نه بدبخت اون خودشم خیلی وضعش خوب نبود... آخراش فهمیدم که یه نفر توی خود ارومیه هست که به خانوادش مخصوصا تهمینه کمک مالی می کنه و کمک خرجی می ده!
گفتم : جالبه... ازون خیّر براتون حرفی نمی زد؟
گفت : نه... یادم نیست... دوسه بار که ازش پرسیدم، موضوع بحثو عوض کرد و منم دیدم چون خوشش نمیاد دیگه چیزی نگفتم!
گفتم : بسیار خوب... خب ادامه بده... پس اون شب که حاجی نهاد رهبری دانشگاهتون اونجوری گفت و تهمینه هم اونجوری جواب داد، جذب کوروش شدی!
گفت : آره... تقریبا... حداقلش اینه که جذب تهمینه شدم و از اون طریق چون کوروش رو دوست داشت، منم یه جورایی کوروش برام مهم شد!
گفتم : خب. این از کوروش... وارد کانال ارتش کوروش شدی! خب؟ از اینجا ادامه بده!
گفت : آره... از اولش جذبش شدم... البته فقط اون تنها نبود... قسمت جستجوگر تلگرام را زدم و هفت هشت تا کانال با کلید واژه کوروش و ایران و باستان... هر کدومش با هشتک و پس و پیش کردن کلمات و اینا پیدا کردم و عضوشون شدم. مخصوصا دورانی بود که از تهمینه هم دور بودم و کلا دلم می خواست مثل اون باشم و مطالعه کنم و زندگی کنم.
گفتم: گفتی آدرس کانال ارتش کوروش را از کجا گرفتی؟ از کانال آشپزی؟! آره!!
گفت : یه کانالی بود که آشپزی و اینا درس می داد... خیلی ممبر نداشت... بخاطر همین اعضای کانال بهش پیشنهاد داده بودند که تبادل بزنه و با دیگر کانالهای پرجمعیت تب بزنه!
خب هم اون خانوم خیلی اهل مذهب و سیاسی و اینا نبود و هم اینکه کانال های گنده ی مذهبی و اینا هم اجازه ی تبلیغ برای کانال آشپزی و اینا نمیدادن! دو سه تا کانال پیدا شده بود که حاضر شده بودند باهاش تبادل بکنن!
اعضای اونا بالای 20k بود اما اعضای کانال آشپزی بزور به 2k می رسید. رایگان براش تبلیغ می کردند... و اون خانومه ادمین کانال آشپزی هم واسه اونا تبلیغ می کرد تا اینکه ممبر های آشپزی به 3 و حتی 4k هم رسید. من از اونجا با اون کانال کوروش و... آشنا شده بودم.
گفتم: همین جوری رفتی عضوشون شدی؟!
گفت : هم یه جورایی به ادمین کانال آشپزی اطمینان داشتم و میدونستم کانال های بدی معرفی نمیکنه... چون یکم مذهبی هم بود و مثلا روش پخت قیمه نذری و حلوای مجلس روضه و اینا هم درس میداد... و هم راستشو بخوای از مرام اون کانالا خوشم اومده بود که به ضعیف تر از خودشون هم اهمیت می دادن!
[ اینارا که داشت می گفت، فقط تو دلم افسوس می خوردم... بگذریم.]
گفتم : خب... وارد کانالشون... و یا بهتره بگم وارد کانالای اونا شدی! خب بعدش!
گفت : خب مطلب خیلی خاص و نابی، ناب تر از بقیه کانال ها نداشت... البته اینو الان که مدت ها عضوش بودم فهمیدم. اما اولش خیلی برام جذاب بود.
گفتم: چیش برات جذاب بود؟!
گفت: خب... نمیدونم... به دلم می نشست... مطالب جالب و...
حرفشو قطع کردم و گفتم : خانوم! قرار نشد بزنید جاده خاکی! رک و راست بگو چیش به دلت می نشست؟
گفت: والا راستش رو بخوای، از بس از آخوند و رژیم آخوندی بد می گفت و مدام کلیپ های چرندیات... ببخشید... منظورم حرفاشون بود... آره... از بس سوتی و نقد و بدیشون می گفت، دل من خنک می شد. ما نا مسلمون نیستیما... حتی ماه رمضون و محرم و اینا... مثلا شب قدر و اینا مراسم میریم... اما کلا از آخوند جماعت خوشمون نمیاد. حالا از خامنه ای گرفته تا آخوند نهاد دانشگاهمون و امام جماعت محل و خلاصه کُلا ...
میبینمشون حرصم میگیره. مخصوصا وقتی بعضیاشونو میدیدم که سوار ماشین خارجی میشن.
گفتم: ناراحت نشیا ... فقط سواله ... خدایی نکرده با طلبه یا آخوند ...فورا گفت : نهبه قرآن... حالا من گفتم خوشمون نمیاد... نه اینکه..
. وا... چه حرفایی می زنید شما. من فقط ازشون خوشم نمیاد... مخصوصا آخوندهای تپل و اینا که هی مدام وقتی حرف می زنن دستاشونو تکون می دن و با سامسونت میان دانشگاه و... از اینا بیشتر خوشم نمیاد... از اینا که همش حرف می زنن و خودشونو خیلی بالا می گیرن.
گفتم : مثل اون حاج آقای نهاد دانشگاهتون؟!
گفت: وای اون که خیلی چندش بود... مخصوصا وقتی براش می نوشتن [با سخنرانی استاد فرزانه دکتر حضرت حجت الاسلام و المسلمین...] خب اگه حاج آقاست پس دکترش چیه؟! اگه دکتره، لباس و کلاه و آخوندیش چیه؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ادامه دارد...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✨️https://t.me/mohamadrezahadadpour
✨️https://t.me/Reihanegarman
❗️ #اطلاع_رسانی❗️
✨السلام علیک یا رقیه بنت الحسین ؏✨
🎉✨🎉✨🎉
مجلس جشن به مناسبت
ولادت حضرت رقیه خاتون (س)💚
⏰زمان:
پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه
ساعت ۱۶
🔰مکان:
منزل حسین آقایی
•🧕🏻ویژه خواهران🧕🏻•
🎉✨🎉✨🎉
✨https://eitaa.com/Reihanegarman