#داستان_کوتاه_آموزنده
پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت:
سردت نیست؟
گفت:نه عادت دارم
پادشاه گفت: میگویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد
صبح جنازه نگهبان را دیدند که روی دیوار نوشته بود:
به سرما عادت داشتم اما وعده لباس گرمت مرا از پای دراورد...
مواظب وعده هایمان باشیم