عشق خیابونی ومجازی.mp3
4.69M
#صوتی
‼️⁉️‼️ پیشنهاد دانلود ‼️⁉️‼️
✅عشق خیابونی ومجازی🤦♂️
#مواظب_باشید☝️توی دامش نیفتید و غرق نشوید👊
#دوستی_اجتماعی
#داستان_گول_خوردن_ی_دختر_در_مجازی
حتما بخونید خواهران
داستان تکان دهنده از یک دختر فریب خورده
از طریق یکی از شبکه های اجتماعی با پارسا آشنا شدم او خودش را اهل یکی از استان های غربی کشور معرفی کرد .
کلاهبرداری با عکس های خصوصی دختر جوان
دانشجو هستم و از یکی از شهرستان های استان به اینجا آمده ام و در خوابگاه زندگی می کنم و پدرو مادر بیچاره و ساده دل من فکر می کنند دخترشون رو برای تحصیل فرستادن ولی خبر ندارن که چه گندی زده ام ومطمئنم اگر بفهمند سکته خواهند کرد .
دختر سر به راهی بودم و کاری به کسی نداشتم و سرم توی درس و کتاب بود . چند تا هم اتاقی هم داشتم که سرو گوششون می جنبید خیلی توگوشم خواندند که بابا چرا تو اینقدر پاستوریزه ای و عضو هیچ شبکه ای نیستی ! هرچند اوایل زیر بار نرفتم .حتی خواستم اتاقم را عوض کنم ولی چون وسط سال بود هیچ کس حاضر نشد جایش را با من عوض کند .
بالاخره این دوستان نااهل پیروز شدند و مرا تسلیم کردند .شاید یکی از دلایلی که زیر بار حرفشون رفتم این بود که دیگه از متلکاشون خسته شده بودم .این بود که یک گوشی مجهز به اندروید خریدم .خرید گوشی همانا و رفتن در دام فریبنده شبکه های اجتماعی همان! کارم صبح تاشب شده بود وب گردی در سایت های مختلف تا اینکه در یکی از شبکه های اجتماعی با پارسا آشنا شدم . او خودش را اهل یکی از استان های غربی کشور معرفی کرد.
بعد از کمی آشنایی کم کم صحبت هایش رنگ احساسی و عاشقانه به خود گرفت او ادعا می کرد که نه یک دل بلکه صد دل عاشقم شده و این احساس دوطرفه بود .تحمل اینکه روزی او را از دست بدهم را نداشتم . یک روز پارسا ازم خواست بهانه ای جور کنم و به دیدنش بروم ، من هم بدون اطلاع والدینم به سمت شهر او راه افتادم فقط یکی از دوستانم را در جریان گذاشتم . پارسا در ترمینال منتظرم بود . از دیدنش احساس خوبی داشتم . او از من خواست همراهش به جشن تولد یکی از دوستانش بروم و قول داد که اتفاقی نمی افتد و همه بچه های مثبتی هستند .
وقتی به آنجا رسیدیم .اصلاً آنطور که فکر می کردم نبود عده ای دختر و پسر با سرو وضع نامناسب در حال رقص و پایکوبی بودند .پارسا مرا به آنه معرفی کرد و گفت برای استراحت به اتاق بروم او با رویی باز خیلی تحویلم گرفت و شربتی برایم آورد خوردن شربت همانا و ....وقتی به خودم آمدم فهمیدم ساعتها خواب بودم . احساس بدی بهم دست داد دیگه پارسایی نبود هرچه تماس می گرفتم جواب نمی داد تا اینکه برایم یک فیلم ویدئویی ارسال کرد و پشت بندش جمله ای که وقتی شنیدم دنیا روی سرم خراب شدم و چشمانم تیره و تار شد .
آری آن فرد شیاد و کلاه بردار که خود را عاشق دلباخته ام معرفی کرده بود کلاهبرداری بیش نبود . مرا با شربت بیهوش و همراه چند نفر دیگر مورد سوء استفاده قرار داده بودند واز آن صحنه فیلم تهیه کرده بودند. در پیامی که برایم فرستاده بود تأکید کرده بود که اگر مبلغ 5 میلیون تومان برایش واریز نکنم آن فیلم کذایی را در شبکه های اجتماعی مختلف منتشر می کند .
مثل دیوانه ها شده بودم خودم را به درو دیوار می زدم نمی دانستم باید چه کنم و چه خاکی بر سرم بریزم .اگر پدر و مادرم موضوع را می فهمیدند باید چه می کردم و برای آبروی بر باد رفته و لکه دار شدن عفتم چه توجیهی داشتم .
هر طور بود مبلغ درخواستی را فراهم کردم ولی کاش به همان یکبار ختم می شد.این شیطان صفت نامرد مجدداً از من اخاذی می کرد
#دوست_دختر
#دوستی_اجتماعی
#دوست_پسر
#دوستی_دختر_و_پسر
#ماه_رمضان
#بهار_قران
#تلنگر