eitaa logo
ضعیف نباش 😃💛
115 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.8هزار ویدیو
86 فایل
《🌸دنبال رویای خودت باش🌸》 @religiousgirlss" rel="nofollow" target="_blank">payamenashenas.ir/@religiousgirlss 😉🧡ناشناسمون
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام من عاطفه هستم ۱۹ سالمه تجربه ای تلخ از ۱۸ سالگیم رو در اختیار شما میگذارم.... من در خانواده ای ثروتمند متولد شدم در زندگی ما هیچ کمبودی از لحاظ مالی نبود هرچی میخواستم فقط کافی بود بگم تا بابام واسم بخره ولی خانوادم هیچ وقت اخلاقیات رو یادم ندادن که خدایی باشم و... ماجرا از آنجا شروع شد که من عضو گروه های مختلط شدم و هر روز دوست های جدیدی پیدا میکردم در بین آنها پسری به نام آرمین با حرف های عاشقانه اش دل من را ربود . روز به روز ارتباط و گرمی من با او بیشتر میشد ارتباط به پی وی کشید و خلاصه بگویم در حدی که اگر یک روز با او چت نمیکردم سر درد میگرفتم انگاری عشقی که میگفتن همان بود ... عکس برای من میفرستاد من براش عکس میفرستادم و خلاصه خیلی خوش بود بعد مدتها آرمین گفت عاطفه جان دیگه بسه این رابطه مجازی خودمون که اینهمه عاشق همیم باید در واقعیت هم با هم باشیم خب منم که خام حرفاش بودم و عاشقش بودم گفتم آره درست میگی ترتیب دادیم حضوری با هم ملاقات کنیم اولش فکر کردم شاید دروغ بگه و رفتم سر قرار اومده بود و من خیلی خوشحال شدم قند تو دلم آب شد ، حس خوشبخت ترین دختر دنیا رو داشتم... چند بار حضوری همدیگه رو دیدیم... کاملا به هم اعتماد داشتیم تا اینکه آرمین چند روز بعد گفت میخوام تو رو به مامانم نشون بدم ، منم که آرزوم بود آدرس خونه شون رو داد گفت بیا منم رفتم در خونه شون در زدم دیدم اومد در رو باز کرد رفتیم طبقه دوم گفت مامانم اونجاست تا رفتیم داخل در رو قفل کرد من گفتم میخوای چیکار کنی گفت حالا بماند خیس عرق شده بودم دیدم تلفن زد گفت بیاین که غذا حاضره ، من گرفتم جریان چیه مرگ از این برای من بهتر بود از استرس داشتم سکته میکردم خودش رفت تو اتاق بغلی گفت باید همراه غذا نوشابه باشه یا نه وای خدایا من مردم از عذاب روحی هرچی التماسش کردم فایده نداشت خدایا چیکار کنم ؟؟؟؟!!!!!! من که اصلا اهل این کثافت کاریا نبودم صدای زنگ در اومد آرمین رفت در رو باز کنه از آیفون تصویری خونه شون دیدم حدود ۳ تا پسر هستن😱😭 دیگه زندگی برام تیره و تار شده بود سرم گیج میرفت کلید خونه همراه خودش برده بود چندتا صندلی گذاشتم پشت در تا زود وارد نشن سریع رفتم همه جاهای خونه رو گشتم مونده بودم چیکار کنم دیدم یک پنجره اون گوشه اتاق آخری هست خدا رو شکر حواسش به پنجره نبوده یا فکر نمیکرده من این کارو کنم یا هر دلیل دیگه ای نمیدونم فقط خدایا شکرت تصمیم گرفتم خودمو پرت کنم پایین پنجره هم یکم کوچیک بود خودمو بزور رد کردم و انداختم پایین تا افتادم پام شکست بدنم زخمی شد چندتا از همسایه ها اومدن کمک و منو بردن بیمارستان و.... همش یه هوس بود ، اصلا ۱% هم درست باشه چرا آدم زندگیشو بخاطر یه احتمال کم خراب کنه ؟ هرچی دین میگه درسته بخدا فهمیدم هرچی که میگن دوستی و رابطه با نامحرم بده راست میگن من وقتی فهمیدم که سرم به سنگ خورد روزی هزار بار خدا رو شکر میکنم که نجات پیدا کردم 💐 خواستم به اشتراک بگذارم بقیه آینده شون رو سیاه نکنن . ممنون ⭕️ @religiousgirlss🌺🌺🌺😇