ضعیف نباش 😃💛
225 تا شدنمون مبارک عمل به قول قرار رمان مقتدا رو بزارم امیدوارم خوشتون بیاد از رمان
💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸
#بســـــم_اللّہ
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
#قسمت_اول
آن روز اصلا نمیخواستم در نماز جماعت شرکت کنم. مدیر مجبورم کرد. تا قبل از آن حتی پایم را در نمازخانه مدرسه نگذاشته بودم. بین دو نماز، امام جماعت شروع به سخنرانی کرد و بین حرفهایش گفت ایرانیان باستان با جان و دل اسلام را پذیرفته اند چون تا قبل از آن در شرایط اجتماعی خوبی نبودند…
از حرفهایش خونم به جوش آمد؛ روی ایران باستان تعصب خاصی داشتم. بعد از نماز عصر محکم و مصمم از جایم بلند شدم و با توپ پر رفتم به طرفش. چند نفس عمیق کشیدم و با غیظ گفتم: شما به چه حقی درباره ایران باستان اینطور حرف میزنید؟ اصلا چیزی دربارش میدونید؟ اعراب ایران رو خراب کردن! اولین منشور حقوق بشر مال کوروش کبیر بوده!
و خلاصه هرچه توانستم گفتم. صبر کرد و حرفهایم را گوش داد، حتی نگاهم نکرد. سرش را پایین انداخته بود و تکان میداد. حرفهایم که تمام شد، شروع کرد به استدلال هایش. تعبیری جدید از اسلام به عنوان دینی جهانی و نه قبیله ای. چطور تابحال به این دید نگاه نکرده بودم؟ او بی تعصب صحبت میکرد و مرا به این نتیجه رساند که تعصب کورم کرده.
وقتی رسیدم خانه، ذهنم پر از سوال های جدید شده بود. روی تخت دراز کشیدم و چشم هایم را بستم. دستم را از لبه تخت آویزان کرده بودم که متوجه تکه کاغذی شدم. با بی حوصلگی برش داشتم و نگاهش کردم، بروشور کتابخانه تخصصی بنیاد مهدویت اصفهان بود…
& ادامہ دارد ........
🍁:
🍁:
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸
💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
#قسمت_دوم
وقتی وارد بنیاد شدم، با خودم گفتم این ها را چطور تحمل کنم. با وجود احساس بیگانگی که با محیط داشتم برایم جذاب بود. همه جا پر بود از پوسترها و بنرهای مذهبی و عکس امام خمینی و امام خامنه ای. با خودم گفتم عیبی ندارد، بخاطر گرفتن جواب سوالاتت هم که شده باید چندوقتی با این ها سروکله بزنی!
در این فکرها بودم که برخوردم به یک پسر جوان، از آن بسیجی ها! در دلم گفتم عجب شانسی! پرسیدم: ببخشید برای ثبت نام توی دوره ها کجا باید برم؟
سرش را پایین انداخت و گفت: بفرمایید واحد خواهران، اونجا راهنمایی تون میکنن.
زیر لب گفتم “مرسی” و رفتم واحد خواهران. با جسارت وارد شدم و دیدم چند خانم محجبه و چادری آنجا نشسته اند و مشغول صحبت اند. مرا که دیدند کمی جا خوردند. ظاهرم برایشان غیر عادی بود. شالم را کمی جلو کشیدم و گفتم: میخواستم توی کتابخونه عضو بشم. توی دوره هام شرکت کنم.
یکی از آنها با برخورد گرمی آمد و اسمم را نوشت و نحوه برگزاری دوره ها را برایم توضیح داد.
بعد از آن شب و روز مشغول مطالعه بودم. همانجا فهمیدم یکی از همکلاسی هایم هم در کتابخانه عضو است. اسمش زهرا بود.
عصر اواخر خرداد ماه بود که گوشی ام زنگ خورد. زهرا بود.
-میای بریم جایی؟
-کجا؟
-اونش بماند! مطمئن باش خوشت میاد.
-نکنه میخوای منو بدزدی؟!
-میای یا نه؟ یه کلاسه طرفای دروازه شیراز.
(دروازه شیراز منطقه ای در جنوب اصفهان است)
– باشه.
-نیم ساعت دیگه دم در خونتونم!
& ادامہ دارد ........
🍁:
🍁:
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸
💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸
رمان عاشقانه مذهبی #مقتدا
#قسمت_سوم
مانتو و روسری ساده ای پوشیدم. در حالی که در را باز میکردم سرم را به طرف آشپزخانه برگرداندم و گفتم: مامان من با زهرا میرم جایی. یه کلاسه ثبت نام کنه!
-برو ولی زود بیا، تا قبل ۶ خونه باش.
زهرا ایستاده بود جلوی در. سلام کردم و دست دادیم. تا ایستگاه اتوبوس پیاده رفتیم. سوار اتوبوس شدیم. اتوبوس خلوت بود. آخر اتوبوس نشستیم. درحالی که کارت اتوبوس را در کیفم جا میدادم گفتم: نگفتی کجا میخوای ببری منو؟
-نمیشه که!مزش میره! صبر کن یه ذره!
اتوبوس نگه داشت. زهرا بلند شد و گفت: پاشو همین جاست.
درحالیکه از اتوبوس پایین می پریدم به روبرویم نگاه کردم، با سردر گلستان شهدا مواجه شدم. با بی میلی نگاهی به سردر و مزارها انداختم و گفتم: دوست ما رو باش! منو آوردی قبرستون؟
زهرا خندید و گفت: بیای تو نظرت عوض میشه! اینجا خیلی با قبرستون فرق داره!
وارد شدیم. زهرا در بدو ورود دستش را روی سینه اش گذاشت و به تابلوی سبزی خیره شد و روی آن را خواند. بعدا فهمیدم زیارتنامه شهداست. من هم به تابلو نگاه میکردم و سعی داشتم با عربی دست و پا شکسته ای که بلد بودم معنای عبارات را بفهمم: درود بر شما ای اولیا خدا و دوستداران او… رستگار شدید، رستگاری بزرگی، کاش من با شما بودم و با شما رستگار میشدم…
به خود لرزیدم و احساس عجیبی پیدا کردم. انگار کسی صدایم میزد. زهرا گفت: بریم زیارت کنیم.
-مگه امامزاده ست؟!
فقط خندید. راه افتادیم به سمت مقصدی که زهرا میخواست. بین راه چشمم خورد به بنری که روی آن نوشته بود: “شهدا امامزادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است.” آنجا دیگر درنظرم مانند قبرستان نبود. حس کردم کسی انتظارم را می کشد….
#ای_که_مرا_خوانده.ای
#راه_نشانم_بده
& ادارمہ دارد ........
🍁:
🍁:
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸⃟💕⃟🌸
«💖»↯
#چادرِمشکے🌱
گفت:خجالتنمیکشی؟!
پرسیدم:ازچی؟
گفت:چادرسرتکردی!
لبخندمحویزدموگفتم:توچی؟؟
توخجالتنمیکشی؟
آرومدمگوششگفتم:
خجالتنمیکشیکهانقدر
راحتاشکامامزمانترو
درمیاریوچوبحراج
بهقشنگیاتمیزنے😕💔
°•.
#سخن_بزرگان
استادپناهیانمیگفت:
اگرفکرمیکنیددیندارهستید
وشادنیستید،
اشتباهفکرمیکنید،دیندارنیستید...(:
#شهیدانہ
گفتمْ :
محمد این لباس جدیدت
خیلے بھت میاد...
گفت : لباس شھادتــه!
گفتم : زده بھ سرت!
گفت : مے زنھ ان شاءاللّھ!
•[ چند ثانیھ بعد از انفجاررسیدم
بالاے سرش، نا نداشت:( ، فقط آروم
گفت : دیدے زد!! :)♡
[۰شھیـ🕊ــد محمد مهدوی ۰]
گفتند:
مــرابـگفتند:
مـــرابــہرســمرفــــاقت
دعــاکنیـــد...🤛🏻🤜🏻
امامنمیگویـــم:🗣
فقطمرابہقصــد
شھـادتدعــاکنید!💔
⋱⸾💔✨⸾ #دلے
میگفت↯
به جایِ اینکه عکسِخودتونُبذارید پروفایلتابقیه بادیدنشبه گناه بیوفتن؛
یه تلنگرقشنگبذاریدکه بادیدنش به خودشونبیان..☝️🏻💔|••
خیلی راستمیگفت.. :)😄🙃
- 🌿 -
شھید من !
از آسمان کہ بہ ما مۍنگرۍ؛
دعایمان کن کہ این روزها غبـٰار گناھ ،
بلور دلھا را آلودھ کردھ(:
#شهیدانھ🌱!'
گناهانۍکهتوبهکردیدووقتۍ
یادتانمۍآیدازخداشرممیکنید
خداوندآنگناهراحتۍازیادوذهنفرشته
اعمالهمپاکمیکندوبهنیکۍتبدیلش
میسازد . . .
- امامصادق 'ع'
سلام سلام به دخترخانم های گل🌸
دوست دارین توی کانالی عضو شین که ...
کلی مطالب در مورد خدا و پیامبرا داره
حجاب وطنز جبهه و.... داشته باشه؟؟
و تازه شم مسابقه هم داره..💚👌
تازه شمم کارهای کانال همه ادیت خودشونه🤷♂🙂
اینکه کاری نداره خب 🤪
بزن رو ی لینک😉
@Saflrane_fatemi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوری...
با نوای حاج مسعود پیرایش
#مداحیطور
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
ashti-ba-khoda.kafi_.mp3
3.78M
آشتی با خدا
#مرحوم_کافی
#پادکست
•°•°•🍃🌸🍃•°•°•
『@religiousgirlss』
----------------------❀------------------
⇦"دخترانزهرایـے♡ پسرانعلوـے!"
ضعیف نباش 😃💛
سؤال: در قرآن آمده است: «و اعبد ربک حتٰی یأتیک الیقین» [۴] یعنی عبادت کن تا به یقین برسی. پس آیا اگر
پاسخ: اگر گفتیم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالای درخت برسد، معنایش این نیست که هرگاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار، چون سقوط میکنی. کسی که از عبادت جدا شد، مثل کسی است که از آسمان سقوط کند؛ «فکأنمٰا خر من السمٰاء» به علاوه کسانی که به
یقین رسیده اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم، لحظه ای از عبادت دست برنداشتند. بنابراین مراد آیه، بیان آثار عبادت است نه تعیین محدوده ی عبادت.
☁️‹⃟🕊
🌿⃟🥀¦⇢#شهیدانہ
مےگفت :
توی گودال شهید پیدا کردیم
هرچه خاک بیرون میریخت باز
برمیگشت..!
اذان شد گفتیم بریم فردا برگردیم
شب خواب جوانی را دیدم
که گفت : دوست دارم گمنام بمانم
بیل را بردار و برو🕊(:
• #شهیدگمنامخوشنامتویے •
⚡️ #ڪلامشهـــدا
هیچ وقت نگو: محیط خرابه
منم خراب شدم!
همانگونه که هرچه هوا سردتر باشد لباست را بیشتر میکنی!
پس هر چه جامعه فاسدتر شد
تو لباسِ تقوایت را بیشتر کن.
شهیدابراهیم_هادی 🥀
اشنایی با شهدا
یک خشم فرو خوردن آدم را از
هزار رکعت نماز مستحبی زودتر
به خدا می رساند.
#استادفاطمینیا ✨
#تلنگرانه
•°• ڪاࢪگࢪدان دنیا #خـــــداست •°•
مهم نیست نقش ما ثروتــ💸ـــمند است یا تنگــ💔ـــدست
ســـ💪🏻ــالم است یا بیـــ🤕ــمار ...
مهم اینست که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده ...!
✖ نباید از سخت بودن نقش گله مند بود ✖
چرا که سخت بودن نقش :
نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر هست ...😍
امیدوارم خوش بدرخشیم !👌🏻✨
#اݪلہمعجݪݪۅݪيڪاݪفـــرج💚
#ٺعجیݪدرفرجصآحباݪزماݩصݪۅاٺ
🌸🌸🌸
#تَــلَنـگـر...
تاریخ تولد و تاریخ وفات دست خودت نیست ولی تاریخ تحول دست خودته :)
ڪی میخوای بشی
همونی ڪه خدا می خواد؟
💚💚💚
#عطرنماز❣
🔰امام علی (علیه السلام) فرمودند:
اذا قام الرجل الی الصلاة الیه ابلیس ینظر الیه حسدا لما یری من رحمة الله التی تغشاه ؛
💬هنگامی که کسی به نماز برمی خیزد، شیطان میآید و به نظرحسادت به او نگاه میکندزیرا میبیند که رحمت خدا او را فراگرفته است.
📚بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۲۰۷
#نماز_اول_وقت📿
#التماس_دعای_فرج🤲
#اللﮩـمعجللولیڪالفرج
━━⊰🌼🦋🌼⊱━━
#شهیدآنہ 🕊
شهید حمید عرب نژاد= شهیدے کھ نشانے قبر خود را داد.😍😭
---------------------------------------------------
شهید سید مرتضی دادگر درمزاری=شهیدے که قرض های یک نفڕ را داכ😍😭
---------------------------------------------------
شهید محمدرضا شفیعی=شهیدے که بدنش با اسید هم از بین نرفت و بعد ۱۶ساڸ سالم به خانھ بازگشت.😍😭
---------------------------------------------------
شهید محمود رضا ساعاتیان=شهیدےکه از بهشٺ برای فرزندش نامہ نوشت.😍😭
--------------------------------------------------
شهید محمدرضا حقیقی=شهیدے که درقبڕخندید.😍😭
--------------------------------------------------
شهید عباس صابری=شهدے که عراقے ها برایش ختم گرفتند.😍😭
--------------------------------------------------
شهید سید مجتبی علمدار=شهیدے کھ ڕوز تولدش شهید شد.😍😭
--------------------------------------------------
شهید سید مهدی غزالی=شهیدے که هڕ هفته مادرش را سرقبڕ صدا میزند.😍😭
--------------------------------------------------
شهید علیرضا حقیقت=شهیدے که لحظہ خاڪ سپاریش خندید.😊😍😭
--------------------------------------------------
شهید هادی ثنایی مقدم =شهیدے کہ عکسش دڕاتاق رهبڕ است.😍😭
--------------------------------------------------
شهید علی رخشانی=شهیدےکه پیکرش هنگام نبش قبڕ سالم بود.😍😭
---------------------------------------------------
شهید سید احمد پلارک=شهیدےکه قبرش بوے گلاب میدهد.😍😭
--------------------------------------------------
شهید علیاکبر دهقان=شهیدے که سر بے تنش سخݧ گفٺ.😔😭
--------------------------------------------------
شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز=شهیدےکه باوجوכاینکھ بدنش بھ استخواڹ تبدیڸ شده بوכ اما پاهایش دروݧ پوتین سالم بود.😔😭
-------------------------------------------------
شهید مهدی خندان=شهیدے که عاشوڕا متولد شد و اربعیڹ به شهادت ڕسید.😔😭
--------------------------------------------------
شهید حاج اکبر صادقے=شهیدے که به حرمٺ مادرش درقبڕ خندید😊😔😭
---------------------------------------------------
شهید حاج علےمحمدے پوڕفرمانده گرداڹ ۴۱۲رفسنجان=شهیدی که درشب عملیاٺ به تڪ تڪ اعضای گردان👥 گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد:{شهادٺ،اسارٺ،زنده ماندڹ}ودر وصیت خود نوشت📜 :{ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت میکنم تو هستی زیراکه مرا به این درجه رساندی}😞
~🍂🙁😔کجای کاریم رفقا؟🙁😔🍂~