از آیهی دو سوره انفال استفاده میشود که با تلاوت قرآن، ایمان انسان مؤمن باید زیاد شود.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_دوم
اگر از مردم کاری برنمیآمد، خداوند انبیاء را بسیج نمیکرد.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_دوم
“ انفاق” که یکی از ویژگیهای مؤمن است و به معنای پُرکردن خلأها و نیازهاست فقط به وسیله مال و پول محقق نمیگردد.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_دوم
اگر کسی سعی کند، انسانهای دیگر را نمازخوان کند، این در حقیقت تلاش و کوششی است در راه عبودیت مطلق حق، در راه ریشه کن کردن فساد.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_دوم
ایمان تنها در یک وابستگی فکری و اعتقادی خلاصه نمیشود، بلکه آن وقتی ایمان به صورت راستین در کسی وجود دارد که بر طبق آن ایمان عمل کند.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_دوم
از نقشههای خیلی روشن شیطان یکی این است: زودتر از موعد، شکست جبههی الهی و رحمانی را اعلام میکند، که بله شما شکست خوردید.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_دوم
نشانه ایمان چیست؟
اقامهی صلاة، نماز را در جامعه به پا داشتن، همگان را نماز خوان کردن.
یعنی جامعهای که دائماً به یاد خدا و در راه خداست.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_دوم
*دخترے ڪه تنها مانـــد*🥀
*شهید امید چائی پز*🌹
تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۶۱
تاریخ شهادت: ۷ / ۴ / ۱۴۰۰
محل تولد: گیلان
محل شهادت: لاهیجان،گیلان
*🌹راوی← مبینا حاصل ازدواج امید و همسرش بود.🎀دو سال پیش از شهادت امید، خواهرزادهاش در سانحه تصادف جان باخت.🥀مدتی پس از داغ خواهرزادهاش، همسرش مریض شد.🥀روزها را با مریضی همسر به سختی از پس هم گذراند🥀تا اینکه همسرش به دلیل سرطان از دنیا رفت.🥀سیاه همسر را پوشید اما دم نزد تا اینکه این اتفاق تلخ افتاد.»🥀مبینا تا قبل از این حادثه به خاطر دغدغههای شغلی پدر بیشتر اوقات نزد عمه بزرگش در لاهیجان سپری میکرد.🍃 امید هم تمام وقتهایی را که بیکار بود، صرف تنها دخترش میکرد.🎀دختری که تنها یادگار همسرش بود.🥀حالا مبینا هم داغدار مادر است و هم پدر.🥀امید پلیس وظیفه شناسی بود🌙چند وقتی بود که پسری حدودا بیستوهفت ساله برای درخواست معافیت به امید رجوع و هر بار امید معافیت او را رد میکرد؛‼️مدارکش کامل نبود و امید کسی نبود که بیجهت به دنبال بهانه باشد.🌙آخرین رجوع این پسر سرباز شد آخرین روز زندگی امید.🥀آن پسر با چاقو وارد اتاق ستوان شده بود؛🔪گویا از قبل نقشه کشیده بود. به اتاق امید میرود که با همان ممانعتهای همیشگی ستوان روبهرو میشود.»‼️درنهایت شش، هفت بار چاقویی که از قبل آماده کرده بود را در بدن امید فرو میکند🥀و مأموران از راه میرسند. اگر مأموران نمیرسیدند، ضربات چاقو ادامهدار میشد.🥀 امید نیمهجان بود که به بیمارستان پیروز در لاهیجان منتقل شد؛🥀 اما تلاش دکترها بینتیجه ماند و او جانش را از دست داد🥀و به شهادت رسید*🕊️🕋
*شهید امید چائی پز*
*شادی روحش ۱۰۰شاخه گل صلوات و یک ایه الکرسی
⭐️⭐️⭐️من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری⭐️⭐️⭐️
یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس به نام سركار خانم موسوی تعريف می كردند: « يادم می آيد يک روز که در بيمارستان بوديم، حملۀ شديدی صورت گرفته بود. به طوری که از بيمارستان های صحرايی هم مجروحين زيادی را به بيمارستان ما منتقل می کردند. اوضاع مجروحين به شدت وخيم بود. در بين همۀ آنها، وضع يکی از آنها خيلي بدتر از بقيه بود. رگ هايش پاره پاره شده بود و با اين که سعی کرده بودند زخم هايش را ببندند، ولی خونريزيی شديدی داشت. مجروحين را يکی يکی به اتاق عمل مي برديم و منتظر مي مانديم تا عمل تمام شود و بعدی را داخل ببريم. وقتی که دکتر جراح اين مجروح را ديد، به من گفت که بيارمش داخل اتاق عمل و برای جراحي آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بياورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جا به جا کنم. همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را در بياورم، مجروح که چند دقيقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشۀ چادرم را گرفت و بريده بريده و سخت گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نياوری. ما برای اين چادر داريم مي رويم. چادرم در مشتش بود که شهيد شد. از آن به بعد در بدترين و سخت ترين شرايط هم چادرم را کنار نگذاشتم. »
❌راز شرفیاب شدن به محضر امام زمان (عج)❌
در کتاب « ملکوتیِ خاک نشین » آمده است : « از شیخ محمد تقی بهلول(ره)، پرسیدند: چه وقت میشود به حضور آقا امام زمان (عج)، مشرّف شد؟ فرمودند: با تقوا باشید؛ وقتی که بین شما و حضرت صاحب الامر (عج) سنخیّت باشد. سپس فرمودند: دیدن امام زمان(عج)، روحیفداه، مهم نیست، مهم این است که ایشان ما را ببینند. خیلیها هم حضرت علی ( علیهالسلام ) را دیدند اما دشمن او شدند. اگر کاری کردیم که نظر آنها را جلب کنیم، آن ارزش دارد. »
در کتاب « شیفتگان حضرت مهدی(عج) » آمده است : « مرحوم آیت الله سید محمد باقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی ( از مراجع عظام تقلید و ساكن در نجف اشرف ) تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (عج) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند. در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود، می بیند که حضرت ولی عصر (عج) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید: هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم، سلام کردم. حضرت به من فرمودند: چرا این گونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید ( اشاره به آن جنازه کردند ) تا من به دنبال شما بیایم. بعد فرمودند: این بانویی است که در دورۀ کشف حجاب ( در زمان رضا خان پهلوی ) هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد. »
🔥🔥🔥 عذاب های زنان در شب معراج 🔥🔥🔥
شیخ صدوق در کتاب « عیون أخبار الرضا » به نقل از حضرت علی (علیه السلام) آورده اند: « من و فاطمه بر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدیم. پس ایشان را در حالی که سخت می گریست، یافتیم. من عرض کردم: پدر و مادرم فدایت یا رسول اللَّه! چه باعث شده که شما این چنین گریه می کنید!؟ در پاسخم فرمودند: ای علی، شبی که مرا به آسمان بردند ( معراج ) زنانی از امّتم را در عذابی شدید، نگریستم و آن وضع برای من سخت گران آمد. گریه ام از جهت عذاب سخت آنان است که به چشم خویش وضعشان را دیدم؛ زنی را به مویش در دوزخ، معلّق، آویخته بودند که مغز سر او می جوشید. زن دیگری را دیدم که به زبانش در جهنّم آویزان بود و آتش در حلقوم او می ریختند. زن دیگری را مشاهده کردم که او را به سینه هایش آویخته بودند. زن دیگری را دیدم که گوشت بدن خویش را می خورد و آتش در زیر او شعله می کشید. زنی دیگر را دیدم که پاهایش را به دست هایش زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند. زنی را دیدم کر و کور و لال که در تابوتی از آتش است و مخ او از بینی اش خارج می شود و همۀ بدنش قطعه قطعه از جذام و برص ( خوره و پیسی ) است. زن دیگری را مشاهده کردم که در تنوری از آتش به پاهایش آویزان است. زنی را دیدم که گوشت بدنش را از پس و پیش با قیچی آتشین می بريد. زن دیگری را دیدم که صورت و دست هایش آتش گرفته و مشغول خوردن روده های خویش است. زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ است و هزار هزار نوع او را عذاب می کنند. زنی را به صورت سگ دیدم که از عقب به شکم او آتش می ریزند و از دهانش بیرون می ریزد و فرشتگان با گرزهايی آتشین بر سر و پیکر او می زدند. پس فاطمه ( سلام الله علیها ) به رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) عرض کردند: ای حبیب من، و ای نور دیدگانم، به من بگو که اینان چه کرده بودند و رفتارشان چه بود که به این عقوبت گرفتار شدند. رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: ای دختر عزیزم، امّا آن زنی که به موی سرش معلّق در آتش بود؛ آن زنی بود که موی سر خویش از نامحرمان نمی پوشانید. آن زنی که به زبانش آویخته بود، او کسی بود که با زبان، شوهر خویش را آزار می داد. آن که به سینه هایش آویزان بود، زنی بود که از آمیزش با شوهرش پرهیز داشت و امّا آن که به پاهایش معلق در دوزخ بود، کسی بود که بدون اذن همسر خود، از خانه بیرون می رفت. امّا آن که گوشت بدن خویش را می خورد، زنی بود که خود را برای نامحرمان زینت می کرد. آن که دست و پایش را به هم زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند،زنی بود که درست وضو نمی ساخت و لباسش را از آلودگی به نجاست، تطهیر نمی کرد و غسل جنابت و حیض به جای نمی آورد و خود را نظیف نمی ساخت و به نماز اهمیت نمی داد. آن کر و کور و لال، زنی بود که از غیر از شوهر خویش، دارای فرزند می شد و به شوهر خود نسبت می داد. آن که گوشت بدنش را با قیچی می برید، زنی بود که خود را در اختیار مردان اجنبی می نهاد و خود را بدان ها عرضه می نمود و امّا آن زنی که سر و رویش آتش گرفته بود و مشغول خوردن روده های خود بود، آن کسی بود که دلّالی جنسی به حرام می کرد. آن که سرش، سر خوک و بدنش بدن الاغ بود، زنی بود که سخن چینی به دروغ می نمود و آن که رخسارش رخسار سگ بود و آتش در دبر او می ریختند و از دهانش بیرون می آمد، زنی آوازه خوان و نوحه گر و حسود بود. آن گاه پیامبراکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمودند: وای بر زنی که شوهر خویش را به غضب آورد و خوشا به حال بانويی که شوهرش از او راضی باشد. »
🔻🔻شعوانه که بود و که شد؟🔻🔻
در كتاب « معراج السعاده » آمده است : « در بصره زنى بود به نام شعوانه. مجلسى در بصره از فسق و فجور منعقد نمی شد مگر اين كه شعوانه در آن حضور می یافت. روزى با جمعى از كنيزان خود در كوچه هاى بصره می گذشت، به در خانهاى رسيد كه از آن خروش بلند بود. كنيزى را به اندرون خانه فرستاد تا از امر جويا شود. آن كنيز رفت و برنگشت. كنيز ديگرى را فرستاد. او هم رفت و برنگشت. كنيز سومى را فرستاد و به او سفارش كرد كه زود برگردد. كنيز رفت و برگشت. گفت: اى خاتون، اين غوغاى مردگان نيست، ماتم زندگان است. ماتم بدكاران و نامه سياهان است! شعوانه چون اين را شنيد خود به اندرون رفت. ديد واعظى در آنجا نشسته و جمعى دور او فراهم آمدهاند و ايشان موعظه مىكند و از عذاب خدا مىترساند و اطرافيان همگى به گريه و زارى مشغولند. هنگامى كه شعوانه به داخل رسيد، واعظ اين آيه را ترجمه و تفسير مي كرد؛
« هنگامى كه اين آتش، آنان را از مكانى دور بيند، صداى وحشتناك و خشم آلودش را كه با نفس زدن شديد، همراه است، می شنود و هنگامى كه در جاى تنگ و محدودى از آن افكنده شود، در حالى كه در غل و زنجيرند، فرياد واويلاى آنان بلند مىشود. » [ سوره فرقان، آيات۱۲و۱۳ ]
شعوانه چون این آیه را شنید و با قلب و جان به مفهوم آن توجه کرد، عربده ای کشید و گفت: ای واعظ، من یکی از گنهکارانم، من نامه سیاهم، من شرمنده و خجالت زده ام. آیا اگر توبه کنم، توبه ام در پیشگاه حق مورد پذیرش است؟ واعظ گفت:آری، گناهت قابل بخشش است، گر چه به اندازه گناه شعوانه باشد. شعوانه گفت: وای بر من، که خود من شعوانه هستم. مرا چه اندازه آلودگی است که گنهکاران به من مثل زنند. ای واعظ،از این پس گناه نکنم و دامن آلوده نسازم و به مجلس اهل گناه قدم نگذارم. واعظ گفت: خداوند هم نسبت به تو ارحم الراحمین است. و این چنین شد که شعوانۀ گنهکار به حقیقت توبه کرد و اهل عبادت و بندگی شد...»
aba1db1331d84c8291b2dc2542cac217.pdf
4.57M
﷽
《 زیبایی شرور 》
علامه مصباح یزدی (ره)
1_466110931.mp3
14.22M
📻 پای منبر استاد سیدعلی حسینی خامنهای 📻
📻 #صوت_کامل سلسله جلسات طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن
#صوت_کامل_جلسه_سوم
🔹 ایمان از روی آگاهی
🗓 شنبه ۳۰شهریور ۱۳۵۳ شمسی،
چهارم رمضانالمبارک۱۳۹۴ قمری
1_494777447.pdf
124.1K
💠 فایل pdf جلسه سوم ایمان از روی آگاهی
"اگر بخواهیم ایمان، ایمان آگاهانه باشد، باید دائماً آگاهی بدهیم به آن کسانی که میخواهیم مومن باشند.!"
#رهبر_معظم_انقلاب
🔺ایمان ارزشمند ایمان آگاهانه است. ایمان توأم با درک و شعور است. ایمانی است که از روی بصیرت، با چشم باز، بدون ترس از اشکال بهوجود آمده باشد. آن ایمانی که فلان مرد مسلمان دارد برای نگه داشتنش باید بگوییم روزنامه نخواند، فلان کتاب را نخواند، توی کوچه بازار راه نرود، با فلانکس حرف نزند، سرما و گرما نخورد، آفتاب و مهتاب نبیند، تا بماند؛ این ایمان متاسفانه نخواهد ماند؛ ایمانی لازم است که آنچنان آگاهانه انتخاب شده باشد که در سختترین شرایط هم آن ایمان از او گرفته نشود. « اِلّا مَن اُکرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌ بِاَلایمان».
ادامه در pdf🔻
#خلاصه_جلسه_سومpdf
[ کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی درقرآن کریم]
◤ ※∵ [※] ∴ ※ ◢
هر ایدئولوژیِ زندگی ساز، نقطه اساسیاش این است که من اینجا برای کاری هستم، اگر معتقد به خداست، میگوید مرا برای کاری آوردند.
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_سوم.