eitaa logo
رمانهای عاشقانه مذهبی💍❤️
1.9هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
294 ویدیو
113 فایل
﷽ هر روز بیشـــــــتر از دیروز💞🌸 ❣️دوستت دارم❣️ بی اجازه کپی نکن حتی شما دوست عزیز 🌺 #کپی_بالینک_کانال ارتباط وتبلیغات @Ad_noor1
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت‌میریم؛ پروفایلامونم‌خفن یآتسبیح‌داریم‌یاانگشـترِعقیق‌ودُر یہ‌عڪسم‌داریم‌توسنگرآۍراهیآن‌نور ! عڪس‌بین‌اݪـحرمین ... نزدیڪ‌اربعین‌استوریاۍحسرت ... وڪلےنشونہ‌كِہ‌باعث‌شده‌بہ خودمون‌میگیم "حــــــــــزب‌اللهــے" وݪےحآجے‌یِ‌نگاه‌بندازببین‌معرفت‌دارۍکه؛ امام‌زمانتم‌حاݪ‌کنہ‌کہ‌توسربازشی !💛 ببین‌چه‌قدر‌‌دغدغه‌داری‌برای‌انقلاب؟ میتونی‌‌‌یه‌کار‌تشکیلاتی‌کنی⁉️
غم مخور جانا در این عالم که عالم هیچ نیست •♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ با خدا زندگی کن😍.. خدا مثل یک مربی دلسوز و سخت کوش مدام(حتی تو خواب) در حال کار کردن با ماست تا ما رشد کنیم و بزرگ بشیم😊 ҉
🌱 ✨🕊 ✍این روزها ... 👌ســـــعے ڪن مـــــدافع قـــــ❤️ـــــلبت باشے ازنـــــفوذ شـــــیطان🐲که باچه کسی چت می کنی مطمئنی نامحرم نیست ☘شاید سخت تر از مدافع حـــــرم بودن مدافع قــــــلب شدن باشد ♥️" الْقَـــــلْبُ حـــــَرَمُ اللَّه "ِ قـــــلب،حرم خـــــ❣ـــــداوند متعال است 🍂پس درحـــــرم او غیر او را ســـــاڪن نڪن‼️ الا بذڪر الله تطمئن القـــــلوب
قطره ای از دریا💧 ﴿اگࢪ شکࢪ گذاࢪ باشێد ݩعمتم ࢪا بࢪ شما مے افزاێم﴾ 🌷ابراهیم⇦آیه۷
🔹اے ڪه گفتے "عشـ♡ـق" را درمان بہ هجران میڪند .. 🔹ڪاش میگفتے ڪه "هجران" را چہ درمان میڪند؟ 💚 ♨️
•••• دوستم می گفت وقتی چیزی مرا رنج می‌داد، در مورد آن با هیچ کس حرفی نمی‌زدم، خودم در موردش فکر میکردم، به نتیجه می‌رسیدم و به تنهایی عمل میکردم. نه اینکه واقعا احساس تنهایی بکنم، نه... بلکه فکر می‌کردم که انسان‌ها در آخر، باید خودشان، خودشان را نجات بدهند... 🍊🍃
🌹خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی) ✍مسیحیان ،ارمنی ها و ایزدی ها فریاد کمک خواهیشان بلند شده بود از دست داعش ، هیچ کدام از دولت های مسیحی کمکشان نکردند، زن هایشان زیر دست داعشی ها بودند و مردانشان اسیر. تنها مردی که با نیروهایش ایستاد کنارشان و محافظتشان کرد: کسی بود که با قرآن و زیر سایه اهل بیت تربیت شده بود ؛حاج قاسم سلیمانی نماینده کلیمیان ایران در پارلمان بروکسل گفت: اروپایی ها باید خجالت بکشند ؛ تنها کسی که از مسیحیان شرقی دفاع می کند سردار سلیمانی است. یک مسلمان! این کار سردار سلیمانی در حالی است که نمایندگان پارلمان اروپا پا روی پا انداخته اند وآب معدنیشان را می خورند. یک کسی در بیرون از من سوال کرد : چرا این قدر با آمریکا مخالفت می کنید؟ گفتم: یک سوال از شما دارم. آمریکا ۵۰ سال در کشور ما حاکم مطلق بود ، یک نشانی از عملکرد او نشان بدهید که بگویم این بنا ، این راه ، این اتوبان ، این اقدام ، این عمل ...در کنار همه غارت های وسیع ، کار آمریکاست... کشور مصر آیینه روشنی است . تحت سیطره آمریکا تمام اعتبار و آبروی خودشان را از دست دادند... کشور های عربی مثل گدا دنبال کشور های پولدار می دوند.... 📚منبع: کتاب "حاج قاسم سلیمانی
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
حضرت امام على عليه ‏السلام: عَلَيْكُمْ بِالاَدَبِ، فَاِنْ كُنْتُمْ مُلوكا بَرَزْتُمْ وَ اِنْ كُنْتُمْ وَسَطا فُقْتُمْ ، وَ اِنْ اَعْوَزَتْكُمُ الْمَعيشَةُ عِشْتُمْ بِاَدَبِكُم؛ ادب بياموزيد، زيرا كه [در اين صورت] اگر پادشاه باشيد، برجسته مى‏ شويد، اگر ميانه باشيد، سرآمد مى‏ شويد و اگر تنگ‏دست باشيد، با ادبتان گذران زندگى مى ‏كنيد. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ، ص304 ،ح483
💚امام صادق(علیه السلام): 💎صاحب این امر(حضرت مهدی علیه السلام)🌹 در میان مردم راه میرود ودر بازارهایشان رفت وآمد میکند روی فرش هایشان گام برمیدارد ولی او را نمی شناسند. 📙بحار الانوار،ج ۵۲،ص۱۵۲ 🤲
🌱 وقتی‌حال خوبی دارۍ؛ یادت‌نرود"عاقبت‌بخیری‌ات"رابطلبی ! 🌱| ♥️
🖤یافاطمه زهرا🖤: 🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین ✨ به روایت همسر قسمت 4⃣ ابراهیم را کم میدیدم.صبح ها بعد از تمام کارهایی که باید می کرد، با نیروهای دیگر می رفت پاکسازی مناطق اطراف. خیلی زود رفت جزو نیروهای نظامی. تا اینکه من حصبه گرفتم، مثل خیلی های دیگر، به خاطر آلودگی منطقه. حال من از همه بدتر بود. طوری که رفته بودم توی اغما. همه ترسیده بودند،ابراهیم از همه بیشتر. دکتر گفته بود :اگر بهتر نشد، باید سریع برسانیدش تهران یا اصفهان. این جا ماندن ممکن ست به قیمت جانش تمام شود. توی بیمارستان تنها بودم. البته بچه ها می آمدند عیادتم. منتها تنهایی ام پر نمی شد. آن روزها انتظار هر کسی را داشتم جز ابراهیم. دوبار تنها آمد. هیچ وقت نیامد تو. می ایستاد دم در گزارش می داد،چند نفر کشته شدند، چند نفر اسیر گرفتیم، چه جاهایی آزاد شده، از همین حرف ها. بعد می رفت. ته دلم می خندیدم. بعدها بهش گفتم : "مگر من فرمانده ات بودم که سریع می آمدی بهم گزارش می دادی؟؟ " می خندیدیم. یکی را فرستاد بیاید ازم بپرسد این انگشتری که دستم است، قضیه اش چی هست. خیلی بهم برخورد که یک پسر جوان رو فرستاده تا ازم بپرسه، چرا انگشتر عقیق دستم ست. برخورد تندی کردم. آن روز ها من از ابراهیم داغ تر بودم، ترجیح می دادم آن جا توی آن منطقه خطرناک باشم و شهید شوم، تا این که در دنیا بمانم و ازدواج کنم. هر کس پا پیش می گذاشت جواب همیشگی را می شنید : " نه ". از این حرفها خسته شده بودم،صبح یکی از روز های ماه رمضان، مهر همان سال، بعد از نماز، بدون اینکه به کسی بگویم، ساکم را برداشتم رفتم ایستگاه مینی بوس های کرمانشاه، حرکت کردم به سمت اصفهان. می خواستم خیلی چیزها را فراموش کنم. دیگه خیالم راحت بود که تا آخر عمر او (ابراهیم) را نمی بینم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹🌿