هرکسی داشت دنبال جای خنکی برای خودش میگشت تا از گرما فرار کند و برای لحظهای استراحت کند.
گوشهی ساختمان از جاهایی بود که همه از آن فرار میکردند.
علی آقا آمد همانجا و روی پتوها خوابید،
خندید و گفت:
نباید به این جسم خیلی رو داد. نباید زیاد از حد بهش توجه کرد...
شهید #علیآقای_ماهانی
@shohadatarigh
هدایت شده از طریق الشهدا
رفتم پیش حاج قاسم و گفتم:
حاجی توی مخابرات یه سری کمبود داریم.
تا آمدم ادامهی حرفم را بزنم و کمبودهای مخابرات را بگویم، حاجی خندید و گفت:
شما علی آقا رو دارین...
نباید چیزی کم داشته باشین.
#سرداردلها
#علیآقای_ماهانی
@shohadatarigh
یک روز آمد پیشم و بی مقدمه گفت: میخوام برم تو کارخونهی نوشابه سازی کار کنم.
گفتم اونجا خطرناکه، روسای اونجا همه بهاییان.
خندید و گفت اتفاقا دارم میرم سراغ همونا.
چهل روز بعد، وقتی علی آقا از کارخانه ی نوشابه سازی بیرون آمد، یکنفر از بهایی ها آنجا نبود!
مبارزه اش را از همان روزی که به آنجا رفت شروع کرد. وسط برف های روی محوطهی کارخانه چند پتو پهن کرد و نماز جماعت خواند...
شهید #علیآقای_ماهانی
@rerovaneshoheda