eitaa logo
سازمان بسیج اصحاب رسانه البرز
600 دنبال‌کننده
4هزار عکس
729 ویدیو
25 فایل
اطلاع رسانی اخبار و برنامه های سازمان بسیج اصحاب رسانه استان البرز حقیقت؛ رساترین فریاد است سایت رسمی: https://www.basijrasaneh.ir سازمان بسیج رسانه کل کشور ارتباط با ما @noruozi http://eitaa.com/joinchat/800129025C7e3319603a
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 مدرسه عشق است. 🌀امام خمینی(ره) 🔰 به معنى حضور و آمادگى در همان نقطه‌اى است که و و ارواحنا له فداه و این مقدّس به آن نیازمند است. 🌀حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) ✅🔰 ویژه برنامه سازمان استان البرز به مناسبت هفته مبارک با حضور مدیرکل اوقاف استان و جمعي از اصحاب رسانه و عكاسان برگزار خواهد شد. 🌐 زمان: 5 شنبه هفتم آذرماه 98 ساعت 7:30 صبح 🌐 مکان: آستان مقدس امامزاده حسن علیه السلام کرج 🙏حضور ارزشمند اعضای محترم سازمان استان البرز در این برنامه مزید امتنان خواهد بود. ❇️ روابط عمومی سازمان البرز
🔰 مدرسه عشق است. 🌀امام خمینی(ره) 🔰 به معنى حضور و آمادگى در همان نقطه‌اى است که و و ارواحنا له فداه و این مقدّس به آن نیازمند است. 🌀حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) ✅🔰 ویژه برنامه سازمان استان البرز به مناسبت هفته مبارک با حضور مدیرکل اوقاف استان و جمعي از اصحاب رسانه و عكاسان برگزار خواهد شد. 🌐 زمان: 5 شنبه هفتم آذرماه 98 ساعت 7:30 صبح 🌐 مکان: آستان مقدس امامزاده حسن علیه السلام کرج 🙏حضور ارزشمند اعضای محترم سازمان استان البرز در این برنامه مزید امتنان خواهد بود. ❇️ روابط عمومی سازمان البرز
🔹کاروان نمادین آزادگان استان البرز در راه است 🔻نوید شاهد - کاروان نمادین آزادگان دوران دفاع مقدس روز شنبه بیست و پنجم مردادماه ساعت هشت صبح حرکت خود را از موسسه ایثار بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز در عظیمیه آغاز می‌کند و برای تجدید میثاق با شهدا به سمت گلزار شهدا در امامزاد محمد (ع) می‌رود و حسن ختام این کاروان، تقدیر آزادگان از پرستاران بیمارستان کوثر است.↙️↙️↙️ 🌐 http://alborz.navideshahed.com/fa/news/485295/ سازمان# بسیج_ رسانه_ البرز
یک هفته قبل از از سوریه به خانه آمد. پنجشنبه شب بود، نصف شب دیدم صدای ناله گریه می آید. رفتم در اتاقش از همان لای در نگاه کردم، دیدم جهاد سر مشغول دعا و گریه است و دارد با صحبت می‌کند. دلم لرزید ولی نخواستم مزاحمش شوم. وانمود کردم که چیزی ندیده ام. . 🍃صبح موقعی که جهاد می‌خواست برود موقع خداحافظی نتوانستم طاقت بیاورم از او پرسیدم پسرم دیشب چی می‌گفتی؟ چرا اینقدر بی قراری می‌کردی؟چی‌شده؟ جهاد خواست طفره برود برای همین به روی خودش نیاورد و بحث را عوض کرد من به‌خاطر دلهره ای که داشتم اینبار با جدیت بیشتری پرسیدم و سوالاتمو با جدیت تکرار کردم. گفت: چیزی نیست مادر داشتم نماز می‌خواندم . دیگر دیدم اینطوری پاسخ داد نخواستم بیشتر از این‌ پافشاری کنم و ادامه بدهم گفتم باشه پسرم! مرا بوسید و بغل کرد و رفت... . 🍃یکشنبه شب فهمیدم آن شب به خداوند و امام زمان چه گفته و بینشان چه گذشته! و آن لحن پر التماس برای چه بوده است !. راوی: 🌐سازمان