eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
618 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
288 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @Elnaz_Hbi
مشاهده در ایتا
دانلود
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🔘  *پیام تسلیت دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در پی عروج شهادت‌گونه رئیس‌جمهور و همراهان گرامی ایشان* بسم الله الرحمن الرحیم مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلًا ▪️دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی؛ عروج شهادت‌گونه آیت‌الله دکتر سید ابراهیم رئیسی و جمعی از همراهان انقلاب اسلامی را به محضر حضرت صاحب‌الزمان(عج)، رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی) و مردم شریف ایران، تسلیت عرض می‌نماید. ▪️ایشان در طول مسئولیت‌های مختلفِ خود در میدان و میان مردم بود. مشی ایشان، شنیدن دردهای مردم و تلاش برای برداشتن موانع از پیش پای آن‌ها بود و بدون توقف در راستای خدمت در دستگاه‌های مختلف قضایی و اجرایی و خادمی آفتاب هشتم و عزت بخشیدن به انقلاب اسلامی تلاش می‌کرد. در دوره سید ابراهیم رئیسی به معادلات منطقه و جبهه مقاومت هویتی جدید داده شد. ▪️تحول در سیاست خارجی، نگاه به شرق و ارتباط با کشورهای مستضعف، برداشتن موانع از پیش پای کسب‌وکارهای مردم، مقابله با سوداگری، جوان‌سازی بدنه مدیریتی کشور، پرداختن به مسائل مناطق دور دست و گره نزدن اداره و پیشرفت کشور به رابطه با چند کشور غربی خاص و... جزو اقدامات تحولی ایشان بود. ▪️این ضایعه بزرگ و اندوهناک اگر چه دل همه ملت شریف ایران و آحاد جامعه انقلابی را به درد آورد اما ان‌شالله ملت ایران از این گردنه سخت نیز عبور خواهد کرد و قطار پیشرفت و اقتدار ایران اسلامی به مسیر خود ادامه خواهد داد. ▪️حسینیه هنر، همچنین عروج شهادت‌گونه نماینده محترم ولی فقیه و امام جمعه مردمی شهر تبریز آیت‌الله سیدمحمدعلی آل‌هاشم، وزیر تلاشگر و حامی مقاومت امور خارجه جناب آقای حسین امیرعبداللهیان، استاندار محترم آذربایجان شرقی و هیأت همراهشان را به رهبر انقلاب، خانواده‌های آن‌ها و ملت ایران تسلیت عرض کرده و علو درجات را برای ایشان از درگاه الهی مسئلت می‌نماید. 💠 @hhonar_ir
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
*رأی درست، شهیدجمهور* تا صبح پلک برهم نگذاشتم. تا چشمانم سنگین می‌شد از خواب می‌پریدم و در گوشی تلفنم اخبار را دنبال می‌کردم. از خدا می‌خواستم زودتر خبر سلامتی‌شان را بدهند و همه این وقایع کابوسی بیش نباشد. اذان صبح سجده‌ام طولانی‌تر شد. مادرم تسبیح به دست گریه می‌کرد، پدرم رو به قبله نشسته و دست به دعا برده بود. صدای اخبار به گوشم می‌رسید که هنوز خبری از بالگرد رئیس جمهور و هیئت همراه نشده است. با همان حال راهی بیمارستان شدم‌. خبر آمد که ابراهیم ما قربانی شده. اما در کمال تعجب همکاران من خوشحال بودند. یکی می‌گفت: "خوب شد مُرد." دیگری می‌گفت: "خون جوان‌های ما بود که دامنش را گرفت." یکی هم خطاب به من می‌گفت: "تو چرا ناراحتی مگه چیکار کرد واسمون؟ ما بدبخت بودیم، چه باشه چه نباشه. تازه شاید الان وضعمون بهتر بشه." -آره سید، راست می‌گن. توی جنگل‌های ورزقان تو نقطه صفر مرزی چیکار می‌کردی؟ به درک که روستای کیغول یک درمانگاه ندارد و همین ماه پیش قبل از این که زن حامله‌ای به زایشگاه شهرستان برسد بچه‌اش سقط شد. به درک که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضا خان تا الان یک فرماندار هم از نزدیک ندیده و از دیدنت اشک شوق می‌ریزد. صندلی ریاست جمهوری خار داشت که مثل روسای جمهور قبلی پشت آن ننشستی برای ارسال پیام تبریک؟ حتی آن‌هایی که از شهادتت خوشحال بودند می‌گفتند: در اوج کرونا که هیچ کس جرئت نمی‌کرد پایش را در بیمارستان بگذارد تو آمدی و پای درد و دل بیماران و کادر درمان نشستی. قوت قلب آقا! حالا دیگر آرام بگیر! وقت استراحت رسیده. خود امام رضا برای خادمش بغل وا کرده. و من امروز سربلندم که به کسی رأی دادم که راه امام حسین را پیش گرفت و چون او سربلند شد. ✍️🏻فاطمه کیانی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔹️حج اینجا توی مملکت غریب(عربستان، مکه) وقتی که این اتفاق افتاد همه(زائرها) مشغول اعمال بودند و در مسجد حرام دعاگو بودند. فقط از طریق موبایل به اخبار دسترسی داشتیم. تلویزیون هتل فقط شبکه سعودی را می‌گرفت. برخی این اتفاق خیلی برایشان مهم نبود ولی اکثرا ناراحت و نگران بودند. وقتی خبر شهادت آمد کسانی که پیراهن مشکی همراهشان بود، مشکی پوشیدند و به مسئولین هتل که از ایرانی ها بودند پیشنهاد مراسمات و کارهای مختلفی به می‌‌دادند. زائرین همه توی شوک بودند. آدم توی غربت دلتنگی بیشتری نسبت به وطن و خانواده‌اش پیدا می‌کند. یکی از زائرین می‌گفت چرا ما نیستیم؟ چرا ما نیستیم کمک کنیم؟ حرف خیلی از زائرین همین بود. 🎙راوی: سید. م. موسوی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
«غم دل با تو بگویم...» تا شنیدم رئیس جمهور قرار است به اهواز بیاید و با مردم دیدار داشته باشد به سمت مصلی حرکت کردم. چون در فعالیت‌های بسیج حضور داشتم، می‌دانستم که اکثر رفت‌آمدهای افراد مهم، از در پشتی مصلی‌ است. دوساعت کمین کردم تا ماشین رئیس جمهور خارج شود. به محض این که ماشین را دیدم خودم را جلوی ماشین انداختم‌. بسیجی‌ها و تیم حفاظت جلویم را گرفتند و هولم دادند؛ اما من آن‌قدر حرف داشتم که هیچ چیز جلودارم نبود. دوباره خودم را به ماشین رساندم و خوابیدم جلوی ماشین. آقای رئیسی در ماشین را باز کرد و گفت بروم داخل  و کنارش بنشینم. نفس نفس می‌زدم و می‌لرزیدم. از رفتار تیم حفاظت خیلی ناراحت شده بود و به آن‌ها تذکر جدی داد که اینطور رفتار نکنند. بطری آب را گرفت سمتم و گفت:«آروم باش، الان پیش منی. یکم آب بخور و بعد حرفت رو بزن. چی نیاز داری؟ راحت باش.» شروع کردم به گفتن از مشکلات. از بیکاری و نداشتن مسکن و زندگی کردن در خانه‌ی پدری گفتم تا سرطان خون همسر و پسرم و هزینه‌های درمان. گفتم که هر آمپول شیمی‌درمانی ۱۳ میلیون است و برای تهیه‌ی آن‌ها درمانده‌ام و خودم را به آب و آتش می‌زنم. تا هزینه‌ی دارو را شنید تعجب کرد. فاکتور‌ دارو‌ها را نشانش دادم. خیلی ناراحت شد‌. گفتم من فقط کار می‌خواهم تا بتوانم زندگی‌‌ام را بچرخانم. همان‌جا به آقای محراب، استاندار خوزستان سفارشم را کردند و گفتند حتما کارشان را انجام دهید. یک کارت هدیه هم به من داد و قول داد که مشکلم را حل کند. وقتی اطرافیان ماجرا را فهمیدند، یا می‌گفتند دروغ می‌گویی یا به خاطر امیدواری‌ام مسخره‌ام می‌کردند. اما من مطمئن بودم که او مشکلم را حل می‌کند‌. بعد از مدتی استاندار تماس گرفت و گفت حضوری به استانداری بروم. بدون سنگ‌اندازی و سرگردانی استخدام گروه ملی شدم. چون تحصیلات خاصی نداشتم، گفتند می‌توانی عضو گروه خدمات شوی‌. اگر دستور مستقیم رئیس جمهور نبود، این شغل را هم نمی‌توانستم داشته باشم. حالا خانواده‌ام بیمه‌ی تکمیلی دارند و آن داروهای ۱۳ میلیونی را می‌توانم با ۷۰۰ هزار تومان تهیه کنم. زندگی‌ام عوض شده و این تغییر را مدیون آقای رئیسی هستم. لحن مهربان و محترمش از یادم نمی‌رود‌. از وقتی خبر شهادت ایشان را فهمیدم، عمیقا ناراحتم. مادر و همسرم مدام گریه می‌کنند. مادرم می‌گوید:«رفیقت رفت محمد!» خدا رحمتش کند ان‌شاءالله. نگذاشت در سختی بمانم. 🎙راوی: محمد سواری ✍️🏻شقایق حیدری کاهکش 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔹️پرچم متبرک یک روز قبل از میلاد امام‌رضا(ع) خادمان ایشان به حوزه ما آمده بودند. از عالم و آدم دلگیر بودم و به بهانه دیدن پرچم متبرک یک دل سیر گریه کردم. همیشه ارادت ویژه‌ایی به امام‌رضا(ع) داشتم اما اشک‌های آن روز من از جنس شوق دیدار نبود. قلبم سنگین شده بود و هر چه می‌گشتم دلیلش را پیدا نمی‌کردم. صدای خادمی که شعرهای امام رضایی را می‌خواند هم سوز عجیبی داشت. بعد از مدتی شنیدم که بالگرد رئیس جمهور سقوط کرده‌است و هوا مه آلود است و پیدا کردنش کار سختی است و ... . هر کس به دیگری می‌رسید اولین سوالش این بود: _پیدا شد؟ اما در این هیاهو من ذره‌ایی احتمال نمی‌دادم دلیل آشفتگی‌ام این اتفاق باشد چون تصوری جز ختم به خیر شدن ماجرا نداشتم. مدام زیر لب ذکر می‌گفتم و برای پیداشدنشان دعا می‌خواندم. یک نفر گفت: -چه خوش سعادت. عیدیشو از امام رضا گرفت. پوزخندی زدم و گفتم: کی گفته شهید شده.پیداش می‌کنن مطمئنم. اما با گذشت زمان این اطمینان داشت کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شد. شب تا صبح مدام گوشی را چک می‌کردم تا خبر پیدا شدنشان را ببینم اما دست آخر با یک قاب مشکی مواجه شدم. شهید سلیمانی،شهید ابومهدی و آقای رئیسی که دیگر باید باور می‌کردم شده شهید رئیسی. ✍🏻 غزال صفاریان 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
غم شریکی بهم که می‌رسیدند یک دیگر را در آغوش می‌گرفتند و بعد لرزش شانه ها بود که خودنمایی میکرد درست مثل زمانی که عزیزی در خانواده از دست می‌رود مردم هم را درآغوش می‌گرفتندو غم یک دیگر را سبک می‌کردند. ✍️🏻زهره طاهری 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
*مو بیشتر* گفته بودند که سید ابراهیم رئیسی اول صبح به ایذه می‌رسد. دل تو دلم نبود برای دیدنش. صبح خیلی زود از خانه زدم بیرون. به لطف یکی از دوستانم که برای خودش برو بیایی داشت توانستم به محل فرود هلیکوپتر بروم. می‌خواستم رئیس جمهور را ببینم و با او حرف بزنم. اما چه بگویم؟ از مشکلات اقتصادی حرف بزنم یا کمکی برای کسب و کارم از او بگیرم؟ شاید هم بگویم برای مردم ایذه کاری بکند. نمی‌دانستم؛ فقط می‌خواستم رئیس جمهور را ببینم. هلیکوپتر نشست. لا به لای خاک و باد سید ابراهیم را دیدم که پیاده شد و با چند نفر همراه به سمت ماشین رفت. با قدم های تند به طرفش رفتم و داد زدم: « سید ابراهیم! سید ابراهیم!» نفس نفس می‌زدم و اضطراب داشتم. یکی دست روی سینه‌ام زد و نگذاشت جلوتر بروم. آخرین نفس‌هایم را به زور خرج کردم تا یک « سید ابراهیم! » دیگر بگویم. چقدر من خوش اقبالم! سید ابراهیم برگشت و به طرفم آمد و باهام دست داد. بیست و پنج سالم بود و قیافه ام بیست ساله نشان می‌داد. سید ابراهیم رئیسی فکر می‌کرد که من چه حرف مهمی دارم برای گفتن؟ گفتم:«سید مو خیلی دوستت دارُم.» سید ابراهیم لبخند زد:«مو بیشتر!» و رفت. با همین جمله طوری مهرش به دلم نشست که برای دیدار بعدی تا استادیوم تختی دویدم تا در محل دیدار مردمی سید ابراهیم را دوباره ببینم. قبل از این که سوار ماشین بشود این بار بدون لحجه گفتم:« من خیلی دوستت دارم.» برگشت و نگاهم کرد و با آن لبخند آشنا گفت:«مو بیشتر.» باورم نمی‌شد هنوز آن مکالمه قبلی را فراموش نکرده باشد. عزیز بود و عزیزتر شد.‌ حالا تنها دلخوشی‌ام بعد از شهادتش، این است که ارادتم را به او نشان دادم. 🎙راوی: کمیل گودرزی ✍️🏻سجاد ترک 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
شتاب برای شهادت پلکم می‌پره اما ذهنم هوشیاره. شبیه خواب آشفته بودن و نبودن. به درد اون دلی که اولین بار به جمله «بلاتکلیفی بدترین درده »رسید، رسیدم. نمی‌دونم این چندمین باره که خوردن گوشی به صورتم بیدارم کرده تا چندباره بازم صدای اخبار تلویزیون آقاجون تصورِ خواب بودنِ ماجرا رو باطل کنه. نمی‌دونم احساسم چی باید باشه اما بی‌قرارم، دلتنگ، مثل اضطراب نزدیک به اطمینان از تموم شدن. کاش می‌شد عقربه‌های زمان رو تکذیب کرد اما نه نمیشه. بین دایره‌ها تقدیر یه جایی بلأخره مجبوریم به تسلیم. درست مثل همین نقطه. تأیید آخرین خبر از سقوط و اعلام نبودن علائم حیاتی؛ تموم جمله‌های انتظار رو به آتیش کشید. دیگه الان چند ساعته که نشستم. روبه‌روم تکرار تصویرهای سانحه، تو گوشم صدای گریه‌های مادرم. انگار باید باور کنم هرچند قلبم هنوز داره می‌جنگه با باور. یعنی چم شده من؟ این دیگه صدای چیه؟ وای گوشیمه. - سلام خانم دکتر .صدای گریه‌ست فقط - آروم باشید -بی پناه شدیم، سیدمون رفت تسلیت میگم دختر. بغض گلوم دست به سرم می‌کنه اما اونم یه جا کم میاره، مطمئنم . -خانم دکتر خوبین؟ آروم باشین - آخه چجور آروم شم؟ به چشم خودم می‌دیدم لطف‌هاشو، انسان خیلی بزرگی رو از دست دادیم با هق هق گریه ادامه میده: -«توی بیمارستان همه از خوبیش می‌گفتن از رضایتمندی بیمارا گرفته تا کارکنا؛ درمان کودکان زیر هفت سال و بیمارهای سرطانی رو رایگان کرده بود. توی همین مدت کم ریاست جمهوری بارها به خوزستان سر زده‌بود و پیگیری می‌کرد. می‌گفت اگه لازم باشه سه چهار بار که هیچی سی چهل بار سفر استانی میام تا مسئله حل شه» دیگه چیزی یادم نیست جز ترکیدن بغض مقاومم. سقوطِ تلخِ ناگهانی نگاه ماست، برنامه خدا صعودِ شیرین بود برای شما، ولی دردا که شتاب شما برای شهادت، افسوس همیشگی جای خالی‌تان برای ما شد. شهادتتان مبارک حاج ابراهیم رئیسی در پناه امام رضا(ع)، به سلامت. ✍️🏻سیده مائده موسوی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️▪️سُرو خوانی زن لر برای شهید رییسی: شهر تبریز مبارک نیست تبریز رو گردی گرفت و ایران رو غباری خامنه‌ای میگه نه کسی میاد نه کسی میره بپرسید از آن چادر عشایری که برام پیغام بیاره 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
📣 | *نوبت شاعران* 💢 *فراخوان شعر شهدای خدمت* ▪️در پی شهادت رئیس جمهور گرامی و گروه همراهشان، دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به کلیهٔ شاعران دلسوخته اعلام می‌نماید اشعار خود را به همراه نام و شماره تماس، به آدرس زیر در پیام‌رسان‌های بله، ایتا، واتساپ و تلگرام ارسال نمایند. 🆔 @nobateshaeran 📆 مهلت ارسال آثار: *دهم خرداد‌ماه* 📌 اشعار منتخب به چاپ خواهد رسید و ضمن رسیدن به دست مردم، به اسناد تاریخی ملت مقاوم ایران خواهد پیوست. 💠 @hhonar_ir
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🔸️رفاعة ابن شدادها دلم از رفاعة ابن شدادها گرفته. آنانکه عمری دم از علی زدند، شمشیر زدند، با داغ علی سوختند. به جرم محبت علی تمام دنیا برایشان زندان شد، ولی همیشه یک جای کارشان می‌لنگد. مگر خدا چندبار فرصت می‌دهد؟ چندبار باید پای آدم بلغزد؟ چندبار باید طرف اشتباه بایستیم؟ چندبار باید مسلم تنها بماند؟ چندبار باید به کربلا نرسیم؟ نه اینکه داغش سنگین نباشد، رئیسی که رئیس نبود، خادم مردم بود. نه اینکه وقتی اسم وزیر مقاومت را میشنوم دلم به اندازه محاصره غزه تنگ نشود. نه اینکه دلم پر نکشد برای کسانی که بعد از یک عمر که جانشان کف دستشان بوده تازه بعد از شهادت می‌شناسمشان. نه! دلم بدجور تنگ است. ولی مگر ما ملت امام حسین نیستیم؟ مگر ما ملت شهادت نیستیم؟ مگر حاجی نگفت: مرد این میدان ماییم؟ ما یاد گرفته‌ایم این داغ‌ها را شعله‌ور کنیم و به جانمان بزنیم تا نعره‌هایمان به آسمان برود! قدم‌هایمان را محکم‌تر بر زمین بکوبیم، شمشیر را محکم‌تر در دستمان فشار بدهیم و با قلبی مطمئن‌تر به میدان برویم! دلم گرفته! نه از رسیدن عاشقی به معشوقش، که هر مرگی جز شهادت حق خادمین اهل بیت و خادمین مردم نیست. دلم از رفاعه‌ها گرفته! دلم می‌خواهد مانند پسر اشتر نهیبی بزنم و بگویم: رفاعه!!! تو هنوز به حقانیت یارمان شک داری؟ چشم باز کن و ببین. خونخواه حسین، دوشادوش قاتلین حسین ایستاده. رفاعه!!! حیف نیست؟ حیف نیست صدای خنده تو با قهقه دشمن گره بخورد؟ حیف نیست حرفی بزنی که از حلقوم دشمن در می آید؟ حیف نیست سر لجبازی به رفقایت پشت کنی؟ حیف نیست عاشق علی کنار ابن مجلم‌ها بایستد؟ حیف نیست سینه‌زن حسین، کنار شمرهای زمانه دیده‌شود؟ حیف نیست باز طرف اشتباه بیاستی؟ حیف نیست دوباره فرصت از دست برود و حسرتش به دلت بماند؟ گاهی زود دیر می‌شود رفاعه. دشمن شادمان نکن... رفاعه!!! تو حیفی، همین‌جا بمان، پشت به پشت هم بدهیم، نعره علی‌وار بکشیم، فوج فوج لشکر دشمن را بتارانیم. انتقام شهدایمان را بگیریم. رفاعه... به اینجای صحبت که رسیدم، بی اراده صدای حاج صادق آهنگران در سرم می‌پیچد: -کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم آه رفاعه، چقدر دلم گریه می‌خواهد، ولی داغ تک تک این اشک‌ها را بر دل دشمن می‌گذارم. این بغض را چون استخوانی در گلو نگه می‌دارم، تا وقت موعود، تا صبح پیروزی. تمام این اشک‌ها را، اشک شوق می‌کنم و بر مزار یاران سفر کرده می‌بارم. (وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ) (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ) ✍️🏻مصطفی شالباف 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
⚫ گرامیداشت هفتمین روز شهادت خادم رضا (ع)، حضرت آیت الله رئیسی و همراهان ایشان 🗓 زمان: سه شنبه، ۸ خرداد 🕟 ساعت: ۱۶:۳۰ 📍 مکان: اهواز، مصلی امام خمینی (ره) 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مزد تلاش بعدازظهر روز حادثه از طریق فضای مجازی  مطلع شدم. وقتی خبر را خواندم، ته دلم خالی شد و دست به دعا برداشتم تا به خیر بگذرد. ولی هرچه می‌گذشت بی‌تاب‌تر و نگران‌تر می‌شدم. خبرها را از طریق تلویزیون و موبایل دنبال می‌کردم و همزمان صلوات می‌فرستادم، نذرکردم قرآن بخوانم و امام رضا را به جوادش قسم دادم. هر دقیقه برای من ساعت‌ها می‌گذشت شب تا صبح خواب به چشم‌هایم نیامد. مرتب موبایل را چک می‌کردم. آن شب خیلی سخت گذشت. باوجود آن که می‌گفتند شرایط جوی مناسب نیست ولی باز امیدوار بودم و نمی‌خواستم قبول کنم  که ممکن است خبرهای بد و ناگواری در راه باشد. ازصبح روز دوشنبه که خبر شهادت رئیس جمهور پخش شد، اشک‌هایم بی‌اختیار از چشم‌هایم جاری می‌شد و لحظه‌ای آرام و قرار نداشتم. دستم به هیچ کاری نمی‌رفت. احساس می‌کنم قوت قلب و امیدمان را از دست داده‌ایم. ولی ما راضی هستیم به رضای خدا ان‌شاءالله بقای عمر رهبر ضایعه دردناک وجبران ناپذیری بود. ولی خداوند مزدعظیمی نصیبش کرد مزدسختی‌هایی که کشیده بود مزد زخم زبان‌هایی که شنیده‌بود مزد تلاش‌های بی‌وقفه‌ای که کرده‌بود 🎙راوی :خواهر شهید مدافع حرم حاج حمید قنادپور ✍️احلام زهیری نسب 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
"ضامنِ خوشحالی‌‌‌" در سفر دوم آقای رئیسی به اندیمشک، من و همسرم تصمیم گرفتیم نامه‌ای از شرایط کاریی‌مان بنویسیم. این صحبت‌ها فقط بین من و همسرم رد و بدل می‌شد. حسین و ستیا هم ماجرای نوشتن نامه را متوجه شدند و در‌خواست‌شان را نوشتند.  - آقای رئیسی ضامن بابامون باش، تا برامون دوچرخه بگیره. بخاطر خرید قسطی دوچرخه‌ به مغاز‌ه‌ای رفته بودیم. به ضامن نیاز داشتیم. برای همین بچه‌ها در نامه از آقای رئیسی درخواست کردند تا ضامن پدرشان شود. نامه‌ها را تحویل دادیم. هنوز بیست و چهارساعت نگذشته بود که با من تماس گرفتند. - از نهاد ریاست جمهوری تماس می‌گیریم. اما فکر کردم شوخی است!. -شما مادر حسین و ستیا  هستید؟ خبر غافلگیرکننده‌ای برای بچه های شما داریم. اگر منزل هستید خدمت می‌رسیم. خبر خوشحال کننده برای بچه‌ها فرستادن دو دوچرخه، برای حسین و ستیا بود. 🎙راوی: سارا جمیل (مادرِ حسین و ستیا) ✍️🏻 فرزانه مطیعی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
💢سومین محفل ادبی سرو نامه 💥ویژه نقد کتاب مهاجر عشق 🗓زمان: پنجشنبه ۱۰ خرداد۱۴۰۳ 📍مکان: امانیه خیابان شهید سپهری جنب مسجد ارشاد حوزه هنری انقلاب اسلامی خوزستان طبقه ۵ 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
27.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻همراه با محمد علی بخشی مدیر کافه کتاب شهر اهواز در اولین برنامه 🔴 راوی | امین غفاری ✅️ @aminghafari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 دیدار اعضای دفتر رسانه بیداری با خانواده شهید مدافع حرم سیدجاسم نوری در سالگرد شهادتش 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
صدای کارگران هفت تپه باید شنیده شود اردیبهشت ۹۹ روز کارگر بود که شنیدیم رئیس قوه قضاییه گفته است:« صدای کارگر هفت تپه باید شنیده شود.» باورم نمی‌شد بلاخره کسی پیدا شده بود که راجب ما چیزی بگوید، کار و‌ پیگیری پیشکش. بعد از این ماجرا ما بنری نوشتیم که آقای رئیس ما می‌خواهیم با شما صحبت کنیم. چند روز بعد یکی از مسئولین دفتر اقای رئیسی با من تماس گرفت و گفت جلسه ای را ترتیب دادن که من و چند نفر از همکارانم به نمایندگی از کارگران با اقای رئیسی صحبت کنیم. وقتی خدمت ایشان رسیدیم ۵ ساعت مداوم در جلسه من و همکارانم صحبت کردیم بدون اینکه کسی در کلام ما بپرد، تمام درد و صحبت ما را به گوش جان شنید. و در نهایت قول داد هرکاری از دستش بر بیاید انجام دهد. در آن جلسه مثل یک رفیق مثل یک پدر که به فرزندانش کمک می‌کند، گرم و صمیمی با هم گفت و گو مشورت می‌کردیم و دردمان را می‌گفتیم. موضعش اصلا بالا به پایین نبود. همین‌ها از روز اول محبتش را در دلمان جا داد. زمانی که در سمت ریاست قوه قضائیه بودند ۲ بار با ایشان دیدار داشتیم.... 🎙راوی: محمد خنیفر ✍سحر همه‌کسی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 و الله نگه‌دار این ملت و مظلومان جهان است. ➕بخشی از قرائت وصيتنامه امام (ره) توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 💻 Farsi.Khamenei.ir