eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
618 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
288 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @Elnaz_Hbi
مشاهده در ایتا
دانلود
27.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ کاکوی امام رضا 🎼جونتو کردی فدای امام رضا من دوست دارم کاکوی امام رضا 🎙 با صدای : محمد حسین رنجبری 🎭بازیگران: استاد عبدالحمید زارع و محمد طاها یعقوبی ✍️شاعر :محمد حسن عرفان منش 👤تهیه کننده:سید محمد میلاد دانشور 🎬نویسنده و کارگردان:امید مدحج 💠 تهیه شده در مأوا 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
💠أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ استغاثه و توسل جمعی و مردمی به حضرات معصومین علیهم السلام جهت سلامتی خادم الرضا رئیس جمهور محترم حجت الاسلام والمسلمین رئیسی و هیئت همراه در شب میلاد حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام شما هم سهیم باشید.... اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
📢 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی امشب در دیدار جمعی از خانواده‌های سپاهیان پاسدار که به مناسبت شب میلاد امام رضا(ع) برگزار شد، با ابراز تاثر از حادثه نگران کننده عصر امروز برای رئیس جمهور محترم و همراهان ایشان گفتند: امیدواریم خداوند متعال رئیس جمهور محترم و مغتنم و همراهان ایشان را به آغوش ملت برگرداند. همه برای سلامت این جمع خدمت‌گزار دعا کنند. ملت ایران نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمی‌آید. 💻 Farsi.Khamenei.ir
إنّا لله و إنّا إلیه راجعون🏴🏴 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ◾️رئیس جمهور مردمی و انقلابی جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی در حین خدمت به محروم‌ترین نقاط کشور به شهادت رسید. 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
📢 «رئیسی عزیز خستگی نمی‌شناخت» ✍️ پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی و اعلام عزای عمومی در پی درگذشت شهادت‌گونه رئیس‌جمهور و همراهان گرامی ایشان 📝 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی شهادت حجت‌الاسلام والمسلمین سیّدابراهیم رئیسی رئیس‌جمهور اسلامی ایران، دکتر امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه، حجت‌الاسلام‌والمسلمین آل‌هاشم نماینده ولی‌فقیه در آذربایجان شرقی، دکتر رحمتی استاندار آذربایجان شرقی و همراهان گرامی ایشان در سانحه هوایی را تسلیت گفتند. 📝 متن پیام تسلیت رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است: بسم الله الرّحمن الرّحیم انا لله و انا الیه راجعون ▪️با اندوه و تاسف فراوان خبر تلخِ درگذشتِ شهادت گونه‌ی عالم مجاهد، رئیس جمهور مردمی و با کفایت و پرتلاش، خادم‌الرضا علیه السلام جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید ابراهیم رئیسی و همراهان گرامی ایشان رضوان الله علیهم را دریافت کردم. ▪️این حادثه‌ی ناگوار در اثنای یک تلاش خدمت‌رسانی اتفاق افتاد؛ همه‌ی مدت مسئولیت این انسان بزرگوار و فداکار چه در دوران کوتاه ریاست جمهوری و چه پیش از آن، یکسره به تلاش بی‌وقفه در خدمت به مردم و به کشور و به اسلام سپری شد. ▪️رئیسی عزیز خستگی نمیشناخت. در این حادثه‌ی تلخ، ملت ایران، خدمتگزار صمیمی و مخلص و با ارزشی را از دست داد. برای او صلاح و رضایت مردم که حاکی از رضایت الهی است بر همه چیز ترجیح داشت، از این رو آزردگیهایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع تلاش شبانه روزیش برای پیشرفت و اصلاح امور نمیشد. ▪️در این حادثه‌ی سنگین شخصیتهای برجسته‌ئی مانند حجةالاسلام آل هاشم امام جمعه‌ی محبوب و معتبر تبریز، جناب آقای امیر عبداللهیان وزیر خارجه‌ی مجاهد و فعال، جناب آقای مالک رحمتی استاندار انقلابی و متدین آذربایجان شرقی و گروه پروازی و دیگر همراهان نیز به رحمت الهی پیوستند. ▪️اینجانب پنج روز عزای عمومی اعلام میکنم و به ملت عزیز ایران تسلیت میگویم. جناب آقای مخبر طبق اصل ۱۳۱ قانون اساسی در مقام مدیریت قوه‌ی مجریه قرار میگیرد و موظف است به همراهی رؤسای قوای مقنّنه و قضائیه ترتیبی دهند که ظرف حداکثر پنجاه روز رئیس جمهور جدید انتخاب شود. ▪️در پایان تسلیت صمیمی خود را به مادر گرامی جناب آقای رئیسی و همسر فاضل و بزرگوار ایشان و دیگر بازماندگان رئیس جمهور و خانواده‌های محترم همراهان بویژه والد ماجد جناب آقای آل هاشم معروض میدارم و صبر و تسلای آنان و رحمت الهی برای درگذشتگان را مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۴۰۳/۲/۳۱ 💻 Farsi.Khamenei.ir
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
تکرارِ رجایی همیشه در خانه ی ما از زبان پدرم نامِ شهید رجایی شنیده می‌شد. مدت زیادی بود که دیگر، کشورِ عزیزمان به خودش رجایی ندیده بود . به تاثیر زیاد شنیدنِ نام شهید رجایی از زبان پدرم همه چیز آقای رییسی را با او مقایسه می‌کردم . آقای رییسی ، مانند شهید رجایی جوان گرا بود . مانند شهید رجایی لباس هایش خاکی بود . مانند شهید رجایی هرجایی پیدایش می‌شد جز پشت میز کارش . خلاصه کلام به قول عزیزِ دلمان مرد میدان بود. در گیر و دار جشن امام رضا بودیم که پدرم با صدایی که کاملا آشنا بود، شبیه روزی که خبر شهادت سردار را از زیرنویس اخبار می‌خواند، خبر داد: -هلیکوپتر آقای رییسی سقوط کرده، شاید هم نمی‌خواستم باور کنم که باز هم قرار است داغ دار شویم . خبر را شنیدم اما دوباره به کارهایم ادامه دادم . نتوانستم. سراغ تلفن همراهم رفتم . دقیقا شبیه همان جمعه، تمام کانال‌های معتبر و غیر معتبر را بالا و پایین می‌کردم تا فقط خبری از تکذیب نوشته شده باشد. اما نبود . مثل همیشه به مسجد امام رضا (ع) پناه بردم. دست و دلِ هیچ کس به کار نمی‌رفت. انگار همه منتظر خبر سلامتی عزیزشان بودند. هر کس ذکری می‌گفت. حتی اون دختر بچه شیطونی که اهالی مسجد همیشه از شوخی‌ها و شیطنت‌هایش شاکی بودند، دست‌های کوچکش را بالا برده بود و دعاد می‌کرد. به امیدِ آن اندک خبرهای امیدوارکننده خوابیدم. تا چشمانم را باز کردم سراغ پیام‌هایم رفتم. -انا لله و انا الیه راجعون همین جمله برایم کافی بود تا از نوجوانیم که آقای رییسی برای اولین بار به اهواز آمده‌بود، و من پایین جایگاه ایستاده‌بودم و شوخی‌ای که بعد از ترسیدن من از صدای بلند بلندگو با من کرد، تا پارسال که برای آخرین‌بار به اهواز آمد، از جلوی چشمم رد بشود. دقیقا بعد از همان شوخی پدرانه‌اش بود که من آقای رجایی را در او دیدم . حالا باز ، ایران است و داغِ سربازی دیگر . حالا باز رهبرمان است و داغِ یکی دیگر از یارانش. حالا باز ما هستیم و راه و رسمِ شهیدِ دیگر . حاج ابراهیمِ عزیز، شهادت گوارای وجودت . ✍️🏻زینب امیری # 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
*جمهوری اسلامی مادرانه ایران* در دو سال اخیر هر چند وقت یک بار که قیمت‌ها تکان می‌خورد، مادرم بعد برگشت از بازار لعن و نفرینی حواله دولت می‌کرد. خیلی که گرانی اذیتش می‌کرد، یقه من را هم می‌گرفت که چرا گفتی به رای رئیسی رای بدهیم. تاکید می‌کرد که دور بعدی عمرا پا دم صندوق رای بگذارد. دیروز عصر که خبر سقوط بالگرد رئیس‌ جمهور را شنیدم منتظر بودم مادرم زنگ بزند و یک خدا را شکری بگوید و مثل بعضی از استوری‌نویس‌های اینستاگرام سقوط بالگرد را به انتقام خدا و سرنوشت و کارما حواله بدهد. مادرم تماسی گرفت ولی فقط از صحت خبر پرسید. گفتم قبلا هم اینطور حوادث برای بالگرد مسئولین سابقه داشته ولی همیشه نجات پیدا کرده‌اند و بالگرد رییس‌جمهور هم سریع پیدا می‌شود. هوا که تاریک شد دیگر امیدی به شنیدن خبر نجات نداشتم. همین روزها داشتم کتاب یک زمستان با کولبرها را می‌خواندم و قصه یخ‌زدن دو برادر در سرمای شب کوهستان‌های مرزی. وقتی تصویر جنگل‌های کوهستانی سرمازده و مه‌گرفته آذربایجان را دیدم یاد قصه مرگ آن دو برادر افتادم و توی دلم خالی شد. ولی خب، در یاس‌آورترین شرایط هم نور امید در دل آدمی تاریک نمی‌شود، حتی اگر هیچ منطق و دودوتا چهارتایی هم پشتش نباشد. صبح زود که خبر به صورت رسمی منتشر شد مادرم تماسی نگرفت. تعجب کردم. چون معمولا ‌چنین خبرهای مهمی را حتما با من درمیان می‌گذارد. زنگ نزد تا بعد از اذان ظهر. صدایش گرفته‌بود و به سختی حرف می‌زد. آخرین بار وقتی داشت خبر فوت پدربزرگم را بهم می‌داد صدایش چنین احوالی داشت. گفت خبرها را شنیدی؟ دیدی چه بلایی سرشان آمد؟ از صبح دارم گریه می‌کنم برای رئیسی. گفت اگر عکس پسر‌های وزیر را دارم برایش بفرستم. بعد از تماس عکس‌های شهید امیرعبداللهیان و دو پسر کودک سالش را برای مادرم فرستادم. شاید یکی از دلایلی که جمهوری اسلامی هنوز سر پا مانده همین ارتباط خانواده‌گون ملت با مسئولی مثل شهید رئیسی است. مسئولی که از او شاکی و دلخور و عصبانی و حتی برافروخته می‌شوند ولی مثل عضوی از خانواده در گرفتاری‌ها هم‌غم و محزونش هستند. تا وقتی مادران این سرزمین، دست‌به‌تسبیح، دلشوره شنیدن خبر سلامتی را دارند، تا وقتی بی‌قرار بی‌پدر شدن فرزندان هستند، تا وقتی قلبشان برای قد خمیده پدر فشرده می‌شود، و تا وقتی این مادران برای فقدان مسئول مملکت مثل لحظه از دست دادن پدرشان زاری می‌کنند جمهوری اسلامی ایران ایستاده می‌ماند. ✍️🏻مهرزاد_قوی‌فکر 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🔘  *پیام تسلیت دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در پی عروج شهادت‌گونه رئیس‌جمهور و همراهان گرامی ایشان* بسم الله الرحمن الرحیم مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلًا ▪️دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی؛ عروج شهادت‌گونه آیت‌الله دکتر سید ابراهیم رئیسی و جمعی از همراهان انقلاب اسلامی را به محضر حضرت صاحب‌الزمان(عج)، رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله العالی) و مردم شریف ایران، تسلیت عرض می‌نماید. ▪️ایشان در طول مسئولیت‌های مختلفِ خود در میدان و میان مردم بود. مشی ایشان، شنیدن دردهای مردم و تلاش برای برداشتن موانع از پیش پای آن‌ها بود و بدون توقف در راستای خدمت در دستگاه‌های مختلف قضایی و اجرایی و خادمی آفتاب هشتم و عزت بخشیدن به انقلاب اسلامی تلاش می‌کرد. در دوره سید ابراهیم رئیسی به معادلات منطقه و جبهه مقاومت هویتی جدید داده شد. ▪️تحول در سیاست خارجی، نگاه به شرق و ارتباط با کشورهای مستضعف، برداشتن موانع از پیش پای کسب‌وکارهای مردم، مقابله با سوداگری، جوان‌سازی بدنه مدیریتی کشور، پرداختن به مسائل مناطق دور دست و گره نزدن اداره و پیشرفت کشور به رابطه با چند کشور غربی خاص و... جزو اقدامات تحولی ایشان بود. ▪️این ضایعه بزرگ و اندوهناک اگر چه دل همه ملت شریف ایران و آحاد جامعه انقلابی را به درد آورد اما ان‌شالله ملت ایران از این گردنه سخت نیز عبور خواهد کرد و قطار پیشرفت و اقتدار ایران اسلامی به مسیر خود ادامه خواهد داد. ▪️حسینیه هنر، همچنین عروج شهادت‌گونه نماینده محترم ولی فقیه و امام جمعه مردمی شهر تبریز آیت‌الله سیدمحمدعلی آل‌هاشم، وزیر تلاشگر و حامی مقاومت امور خارجه جناب آقای حسین امیرعبداللهیان، استاندار محترم آذربایجان شرقی و هیأت همراهشان را به رهبر انقلاب، خانواده‌های آن‌ها و ملت ایران تسلیت عرض کرده و علو درجات را برای ایشان از درگاه الهی مسئلت می‌نماید. 💠 @hhonar_ir
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
*رأی درست، شهیدجمهور* تا صبح پلک برهم نگذاشتم. تا چشمانم سنگین می‌شد از خواب می‌پریدم و در گوشی تلفنم اخبار را دنبال می‌کردم. از خدا می‌خواستم زودتر خبر سلامتی‌شان را بدهند و همه این وقایع کابوسی بیش نباشد. اذان صبح سجده‌ام طولانی‌تر شد. مادرم تسبیح به دست گریه می‌کرد، پدرم رو به قبله نشسته و دست به دعا برده بود. صدای اخبار به گوشم می‌رسید که هنوز خبری از بالگرد رئیس جمهور و هیئت همراه نشده است. با همان حال راهی بیمارستان شدم‌. خبر آمد که ابراهیم ما قربانی شده. اما در کمال تعجب همکاران من خوشحال بودند. یکی می‌گفت: "خوب شد مُرد." دیگری می‌گفت: "خون جوان‌های ما بود که دامنش را گرفت." یکی هم خطاب به من می‌گفت: "تو چرا ناراحتی مگه چیکار کرد واسمون؟ ما بدبخت بودیم، چه باشه چه نباشه. تازه شاید الان وضعمون بهتر بشه." -آره سید، راست می‌گن. توی جنگل‌های ورزقان تو نقطه صفر مرزی چیکار می‌کردی؟ به درک که روستای کیغول یک درمانگاه ندارد و همین ماه پیش قبل از این که زن حامله‌ای به زایشگاه شهرستان برسد بچه‌اش سقط شد. به درک که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضا خان تا الان یک فرماندار هم از نزدیک ندیده و از دیدنت اشک شوق می‌ریزد. صندلی ریاست جمهوری خار داشت که مثل روسای جمهور قبلی پشت آن ننشستی برای ارسال پیام تبریک؟ حتی آن‌هایی که از شهادتت خوشحال بودند می‌گفتند: در اوج کرونا که هیچ کس جرئت نمی‌کرد پایش را در بیمارستان بگذارد تو آمدی و پای درد و دل بیماران و کادر درمان نشستی. قوت قلب آقا! حالا دیگر آرام بگیر! وقت استراحت رسیده. خود امام رضا برای خادمش بغل وا کرده. و من امروز سربلندم که به کسی رأی دادم که راه امام حسین را پیش گرفت و چون او سربلند شد. ✍️🏻فاطمه کیانی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔹️حج اینجا توی مملکت غریب(عربستان، مکه) وقتی که این اتفاق افتاد همه(زائرها) مشغول اعمال بودند و در مسجد حرام دعاگو بودند. فقط از طریق موبایل به اخبار دسترسی داشتیم. تلویزیون هتل فقط شبکه سعودی را می‌گرفت. برخی این اتفاق خیلی برایشان مهم نبود ولی اکثرا ناراحت و نگران بودند. وقتی خبر شهادت آمد کسانی که پیراهن مشکی همراهشان بود، مشکی پوشیدند و به مسئولین هتل که از ایرانی ها بودند پیشنهاد مراسمات و کارهای مختلفی به می‌‌دادند. زائرین همه توی شوک بودند. آدم توی غربت دلتنگی بیشتری نسبت به وطن و خانواده‌اش پیدا می‌کند. یکی از زائرین می‌گفت چرا ما نیستیم؟ چرا ما نیستیم کمک کنیم؟ حرف خیلی از زائرین همین بود. 🎙راوی: سید. م. موسوی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
«غم دل با تو بگویم...» تا شنیدم رئیس جمهور قرار است به اهواز بیاید و با مردم دیدار داشته باشد به سمت مصلی حرکت کردم. چون در فعالیت‌های بسیج حضور داشتم، می‌دانستم که اکثر رفت‌آمدهای افراد مهم، از در پشتی مصلی‌ است. دوساعت کمین کردم تا ماشین رئیس جمهور خارج شود. به محض این که ماشین را دیدم خودم را جلوی ماشین انداختم‌. بسیجی‌ها و تیم حفاظت جلویم را گرفتند و هولم دادند؛ اما من آن‌قدر حرف داشتم که هیچ چیز جلودارم نبود. دوباره خودم را به ماشین رساندم و خوابیدم جلوی ماشین. آقای رئیسی در ماشین را باز کرد و گفت بروم داخل  و کنارش بنشینم. نفس نفس می‌زدم و می‌لرزیدم. از رفتار تیم حفاظت خیلی ناراحت شده بود و به آن‌ها تذکر جدی داد که اینطور رفتار نکنند. بطری آب را گرفت سمتم و گفت:«آروم باش، الان پیش منی. یکم آب بخور و بعد حرفت رو بزن. چی نیاز داری؟ راحت باش.» شروع کردم به گفتن از مشکلات. از بیکاری و نداشتن مسکن و زندگی کردن در خانه‌ی پدری گفتم تا سرطان خون همسر و پسرم و هزینه‌های درمان. گفتم که هر آمپول شیمی‌درمانی ۱۳ میلیون است و برای تهیه‌ی آن‌ها درمانده‌ام و خودم را به آب و آتش می‌زنم. تا هزینه‌ی دارو را شنید تعجب کرد. فاکتور‌ دارو‌ها را نشانش دادم. خیلی ناراحت شد‌. گفتم من فقط کار می‌خواهم تا بتوانم زندگی‌‌ام را بچرخانم. همان‌جا به آقای محراب، استاندار خوزستان سفارشم را کردند و گفتند حتما کارشان را انجام دهید. یک کارت هدیه هم به من داد و قول داد که مشکلم را حل کند. وقتی اطرافیان ماجرا را فهمیدند، یا می‌گفتند دروغ می‌گویی یا به خاطر امیدواری‌ام مسخره‌ام می‌کردند. اما من مطمئن بودم که او مشکلم را حل می‌کند‌. بعد از مدتی استاندار تماس گرفت و گفت حضوری به استانداری بروم. بدون سنگ‌اندازی و سرگردانی استخدام گروه ملی شدم. چون تحصیلات خاصی نداشتم، گفتند می‌توانی عضو گروه خدمات شوی‌. اگر دستور مستقیم رئیس جمهور نبود، این شغل را هم نمی‌توانستم داشته باشم. حالا خانواده‌ام بیمه‌ی تکمیلی دارند و آن داروهای ۱۳ میلیونی را می‌توانم با ۷۰۰ هزار تومان تهیه کنم. زندگی‌ام عوض شده و این تغییر را مدیون آقای رئیسی هستم. لحن مهربان و محترمش از یادم نمی‌رود‌. از وقتی خبر شهادت ایشان را فهمیدم، عمیقا ناراحتم. مادر و همسرم مدام گریه می‌کنند. مادرم می‌گوید:«رفیقت رفت محمد!» خدا رحمتش کند ان‌شاءالله. نگذاشت در سختی بمانم. 🎙راوی: محمد سواری ✍️🏻شقایق حیدری کاهکش 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔹️پرچم متبرک یک روز قبل از میلاد امام‌رضا(ع) خادمان ایشان به حوزه ما آمده بودند. از عالم و آدم دلگیر بودم و به بهانه دیدن پرچم متبرک یک دل سیر گریه کردم. همیشه ارادت ویژه‌ایی به امام‌رضا(ع) داشتم اما اشک‌های آن روز من از جنس شوق دیدار نبود. قلبم سنگین شده بود و هر چه می‌گشتم دلیلش را پیدا نمی‌کردم. صدای خادمی که شعرهای امام رضایی را می‌خواند هم سوز عجیبی داشت. بعد از مدتی شنیدم که بالگرد رئیس جمهور سقوط کرده‌است و هوا مه آلود است و پیدا کردنش کار سختی است و ... . هر کس به دیگری می‌رسید اولین سوالش این بود: _پیدا شد؟ اما در این هیاهو من ذره‌ایی احتمال نمی‌دادم دلیل آشفتگی‌ام این اتفاق باشد چون تصوری جز ختم به خیر شدن ماجرا نداشتم. مدام زیر لب ذکر می‌گفتم و برای پیداشدنشان دعا می‌خواندم. یک نفر گفت: -چه خوش سعادت. عیدیشو از امام رضا گرفت. پوزخندی زدم و گفتم: کی گفته شهید شده.پیداش می‌کنن مطمئنم. اما با گذشت زمان این اطمینان داشت کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شد. شب تا صبح مدام گوشی را چک می‌کردم تا خبر پیدا شدنشان را ببینم اما دست آخر با یک قاب مشکی مواجه شدم. شهید سلیمانی،شهید ابومهدی و آقای رئیسی که دیگر باید باور می‌کردم شده شهید رئیسی. ✍🏻 غزال صفاریان 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
غم شریکی بهم که می‌رسیدند یک دیگر را در آغوش می‌گرفتند و بعد لرزش شانه ها بود که خودنمایی میکرد درست مثل زمانی که عزیزی در خانواده از دست می‌رود مردم هم را درآغوش می‌گرفتندو غم یک دیگر را سبک می‌کردند. ✍️🏻زهره طاهری 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
*مو بیشتر* گفته بودند که سید ابراهیم رئیسی اول صبح به ایذه می‌رسد. دل تو دلم نبود برای دیدنش. صبح خیلی زود از خانه زدم بیرون. به لطف یکی از دوستانم که برای خودش برو بیایی داشت توانستم به محل فرود هلیکوپتر بروم. می‌خواستم رئیس جمهور را ببینم و با او حرف بزنم. اما چه بگویم؟ از مشکلات اقتصادی حرف بزنم یا کمکی برای کسب و کارم از او بگیرم؟ شاید هم بگویم برای مردم ایذه کاری بکند. نمی‌دانستم؛ فقط می‌خواستم رئیس جمهور را ببینم. هلیکوپتر نشست. لا به لای خاک و باد سید ابراهیم را دیدم که پیاده شد و با چند نفر همراه به سمت ماشین رفت. با قدم های تند به طرفش رفتم و داد زدم: « سید ابراهیم! سید ابراهیم!» نفس نفس می‌زدم و اضطراب داشتم. یکی دست روی سینه‌ام زد و نگذاشت جلوتر بروم. آخرین نفس‌هایم را به زور خرج کردم تا یک « سید ابراهیم! » دیگر بگویم. چقدر من خوش اقبالم! سید ابراهیم برگشت و به طرفم آمد و باهام دست داد. بیست و پنج سالم بود و قیافه ام بیست ساله نشان می‌داد. سید ابراهیم رئیسی فکر می‌کرد که من چه حرف مهمی دارم برای گفتن؟ گفتم:«سید مو خیلی دوستت دارُم.» سید ابراهیم لبخند زد:«مو بیشتر!» و رفت. با همین جمله طوری مهرش به دلم نشست که برای دیدار بعدی تا استادیوم تختی دویدم تا در محل دیدار مردمی سید ابراهیم را دوباره ببینم. قبل از این که سوار ماشین بشود این بار بدون لحجه گفتم:« من خیلی دوستت دارم.» برگشت و نگاهم کرد و با آن لبخند آشنا گفت:«مو بیشتر.» باورم نمی‌شد هنوز آن مکالمه قبلی را فراموش نکرده باشد. عزیز بود و عزیزتر شد.‌ حالا تنها دلخوشی‌ام بعد از شهادتش، این است که ارادتم را به او نشان دادم. 🎙راوی: کمیل گودرزی ✍️🏻سجاد ترک 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv