🔘رِسانـه دَمِشـق🔘
بسم رب الشهدا و الصدیقین
در آبان ماه سال۹۵ پس از درگیری های زیاد باتکفیریها در غرب حلب سوریه باتنی خسته و پر از خاک بعد از دوازده شبانه و روز آتیش سنگین فرصتی شد تا ازخط اول به عقب بیائم تا بتونیم یکم استراحت و حمام کنیم خیلی بدن درد داشتم چون جنگ با جبهه النصر و داعش خیلی سنگین بود و فشار زیادی بهمون تحمیل کرده بود ولی با لطف خدا و همت شهدا و رزمندگان مدافع حرم ، بردشمن پیروز شده بودیم به اصرار فرمانده عملیات قرارگاه رفتم مقر عملیات در عقبه ولی هوا خیلی سرد بود و نه برق بود و نه آب گرم جهت استحمام!!!؟؟؟
مجبور شدم لباس بردارم و برم مقر بهداری لشکر زینبیون در منطقه ی دیگر وقتی رفتم اونجا خدا خدا میکردم بتونم حمام کنم و لباس هایم رو بشویم رفتم درب بهداری که در یکی از منازل روستایی بنام خانات حلب ، وقتی در راکوبیدم حاج حمید قنادپور در رو باز کرد من رو در آغوش گرفت و تحصین کرد و خسته نباشید گفت من از دیدن حمید خیلی خوشحال شدم گفت چه خبرحاجی جان گفتم الحمدلله تونستیم در منطقه عملیاتی دشمن رو شکست بدیم و خط رو تثبیت کنیم خیلی خوشحال شد گفتم حمید جان آب حمامتون گرمه گفت گرمه ولی اگر گرمم نباشه برات گرمش میکنم و من رو به داخل مقربهداری دعوت کرد رفتم داخل مستقیم رفتم حمام و یه دوش آب گرم گرفتم و لباس های خودم رو شستم ساعت حدود ده شب بود وقتی استحمام کردم حمید اتاق خودش رو گرم کرده بود و برای من پتو بشکل پشتی گذاشته بود با محبت و با صمیمیت تمام هماننده دوره هشت سال دفاع مقدس شام درست کرد و با هم شام خوردیم کلی با هم گپ زدیم وقتی خواستم برم نزاشت و گفت امشب باید پیشم بمونی واستراحت کنی خلاصه با اصرار حاج حمید من موندم و از شدت خستگی خوابم برد حدود ساعت سه و نیم شب از خواب پریدم ،دیدم حاجی در حال خواندن نماز شب است اونهم با چه شور و حالی و گریه میکردمن اونجا متوجه شدم حمید خیلی متحول شده و داره خودشو آماده ی شهادت میکنه صبح برای نماز بیدارم کرد و بعد از نماز و دعا با هم صبحانه خوردیم وقتی خواستم برم بهم لباس گرم داد خیلی شب بیاد ماندی بود آخر هم به آرزوی دیرینه اش رسید و شهید شد خوش به سعادتش روحش شاد و یادش گرامی باد
از طرف هم رزم شهید
۹۹/۴/۱ التماس دعا
#شهید_مدافع_حرم_دکتر_حمید_قنادپور
@resanedameshgh