eitaa logo
🔘رِسانـه دَمِشـق🔘
1.8هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
18 فایل
(فی بلادالسوریه)معتبرترین کانال خبری از سوریه #مدافعان_حرم با مدیریت رزمندگان سـوریه🇸🇾 ارتباط با مدیر: @Dameeshgh_dameshgh ادمین تبلیغ و تبادل: @zeynabiye_dameshgh کانال تلگرام: https://t.me/resanedameshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 با نام جهادی در جبهه سوریه حاضر شد. و در میان دوستان و همرزمان به نام شناخته میشد. حضور شیخ ابوهادی در خط مقدم برای همه نیروهای مقاومت نوعی دلگرمی بود و به قول شهید گاها تاثیر روحیه بخش حضور بیشتر از حضور در خط مقدم جنگ بود. 🌹🍃 شهید علی تمام زاده روحانی فاضلی ڪه شهادت بود. آخرین بار ڪه دیدمش گفت: حاجی ممکنه دیگه درب شهادت باز نشه باید از فرصت استفاده ڪرد بسیار ولایت مدار بود ڪلامش بود خوشا به سعادتش و بدا به حال ما😭 🌹🍃 برای سفر به سوریه زبان یاد گرفت. شهید تمام زاده چندین مرتبه تلاش ڪرده بود از مسیر های مختلفی وارد سوریه شود و از حرم حضرت زینب(س) دفاع ڪند. شرایط خاص این منطقه طی ماه های اخیر به نحوی رقم می خورد ڪه ورود به سوریه بسیار سخت شده بود. یکی از مشکلات پیش روی علی این بود ڪه ایرانی بود و ورود برای ایرانیان بسیار سخت شده و مسئولین ایران به سختی اجازه خروج برای رفتن به سوریه را می‌دادند، از سوی دیگر معمولا در خروج روحانیون بیشتر سخت‌گیری می‌ڪردند و این مشکل خروج برای شهید علی تمام زاده را دو چندان ڪرده بود. یادم نمی‌آید چطور متوجه شدم اما پی بردم ڪه مدتی‌ست ڪتاب‌ها و سی دی‌های آموزش زبان افغانستانی را گوش می‌دهد و مدام تمرین می‌ڪند. خیلی تعجب ڪردم. واقعا هم جای تعجب داشت تمام زاده به زبان های انگلیسی و عربی آشنایی داشت اما دنبال جواب بودم ڪه چرا زبان افغانستانی را می‌خواهد یاد بگیرد. بعدا متوجه شدم برای ورود به سوریه می‌خواهد از مسیر گردان فاطمیون ورود ڪند و می‌گفت نقطه قوتی ڪه دارم این است ڪه قیافه‌ام شبیه برادران افغانستانی‌ است و خیلی امیدوارم ڪه بتوانم از این طریق به سوریه بروم. 🌹🍃 خداحافظی آخر به خانواده اش نگفته بود ڪه به سوریه می‌رود. وقت رفتن با گوشی (دوست شهید) با خانواده و مادرش تماس گرفت و با خوشحالی‌ ڪه پر از بغض بود در گفتگویی عاشقانه با مادرش گفت: دارم می‌روم مشهد و ان‌شاءالله سریع برمی‌گردم. حاج خانم هم به‌ روی خودش نیاورد و خداحافظی ڪرد. بعد از اینکه علی از ما جدا شد مادر به گوشی مقداد زنگ زد و با صدای لرزان گفت: علی رفت سوریه؟ مقداد هم گفت: علی به شما گفت می‌روم مشهد مادر جان، مشهد یعنی محل و مکان شهادت، ان شاءالله هر آنچه خیر است برایش رقم بخورد. علی رفت مشهد، دیروز هم پیکرش را از سوریه به معراج الشهدا آوردند. از مجروح شده بود و به دلیل خونریزی در باغ زیتونی حوالی حلب شربت شهادت را نوشید. 🌹🍃 به نقل از خود شهید : دوست دارم برم سوریه. اگه شهید بشم همون محرم بشم. 🌹به آرزویش رسید و در ماه محرم آسمانی شد😔 😭😭
سه شهید مدافع حرم در یک راست: شهید مدافع حرم شهید مدافع حرم شهید مدافع حرم 🕊بسم رب الشهدا🕊 🌷بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌷 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ🍃 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🍃 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ🍃 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَة نِسآءِ العالَمینَ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ🍃 الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ،🍃 بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَطابَتِ الاَرضُ🍃 الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا🍃 لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.🍃 @resanedameshgh🔵
چه خوش بود روزهای با هم بودنتان ! خنده‌ی لبانتان دل ما را بُرد دل ما هم رفیقی از جنس شهیـد می‌خواهد لبخنـد زنان و در آغوش هم تا عـرش اعلی ... 🕊🌹 🔵
‍ به مناسبت سالروز شهادت (ابوعلی) در روز عرفه . تاریخ شهادت ۹۵/۶/۲۱ . قرار بود خانواده آقا مرتضی برن . چند روزی در منزل شهید بودن تا هماهنگی صورت بگیره و با پرواز برن دمشق . ارتباط شهید صدر زاده و مرتضی عطایی یک ارتباط خاص و عاشقانه بود ‌ . خانواده هاشون هم همینطور . روز رفته بودم مرقد شاه عبدالعظیم حسنی تا در دعای عرفه شرکت کنم ‌ نیم ساعتی نگذشته بود که آقا مهدی (برادر شهید ) از منطقه زنگ زد و گفت برو منزل آقا مصطفی و هر طور شده نگذار خانواده بیان دمشق ‌ . 😭 گفتم چرا گفت ابوعلی مثبت داداش حسن شده (یعنی مرتضی شهید شده و رفته پیش شهید حسن قاسمی دانا )من یک لحظه آسمان و زمین دور سرم چرخید و نمی‌دونستم چی بگم ‌ بغضم ترکید و آه و نالم به هوا رفت ‌. یک ربع تو همین وضعیت بودم مردم فکرمیکردن من بخاطر دعا ست که دارم زجه میزنم ولی نمیدونستن بخاطر شهادت بهترین عزیزم که مثل برادرم بود به این روز افتادم ‌ . از صحن حیاط زدم بیرون . نمی‌دونستم چکار باید بکنم ‌ . هنگ هنگ بودم ‌ . ناخداگاه دست بردم به گوشی همراه و شماره خانم آقا مصطفی رو گرفتم . بدون اینکه فکرم کار کنه به ایشون گفتم خانم آقا مرتضی کجاست ؟!!! خانم آقا مصطفی شک کرد ولی چیزی نگفت . فقط گفت رفتن مرقد شاه عبدالعظیم برای دعای عرفه . سوال کردن چطور مگه . گفتم اومدن نزارید برن فرودگاه .ایشون گفتن چرا ؟!!! مگه پرواز کنسل شده !!!گفتم نه ....آقا مرتضی الان در جوار آقا مصطفی هستن ‌ !!!!! خانم آقا مصطفی جیغ بلندی زد و از حال رفت . زنگ زدم به اخویشون و پدرشون تا برن به داد خانم آقا مصطفی برسن . ▪️نحوه شهادت : روز عرفه پنج نفر از نیروهای و آقا مهدی میرن تا ی سنگر داعش که خیلی مزاحم بود رو خاموش کنن که تو تله اونا گیر میکنن و صدای بیسیم درخواست کمک شون به گوش آقا مرتضی میرسه . آقا مرتضی هم بدون توجه به اینکه خانواده قراره بیان دمشق با چند نفر راهی میشن تا محاصره رو بشکنن تا نیروها از محاصره بیرون بیان ‌ . به نقطه یی میرسن که درگیری روی میده و آقا مرتضی از یک نقطه ۲شلیک آر پی جی شلیک میکنن ‌. سومی رو که میخواد بزنه تک تیر انداز دشمن ایشون رو هدف میگیره و از ناحیه گردن مورد اثابت تیر قناص قرار میگیره و به به دوستان شهیدش ملحق میشه . 🌷شادی روح شهدا صلوات 🌷 راوی : همرزم شهید @resanedameshgh🔵