.
بسم رب الشهدا
.
با معرفت
آن دم آخری
لا اقل
«رویت را برمیگرداندی»
چه کاری بود آخر
این چشم در چشم شدنت
.
حالا
«با نگاه خیره ی جا مانده ات چه کنیم مرد؟»
که هی میخراشدمان
که هی مینوازدمان
که هی میسوزاندمان
.
زخمی شده ایم بخدا
دست نگاهت بد سنگین است خوش انصاف
میماند ردش به روی صورت
آن قَدَر نواخته ما را
که ورد زبان مان شده شرمندگی
.
دیگر
«دزد شده ایم»
«از بس دزدیده ایم چشمان مان را»
تا چشم در چشمت نشویم
وصیت هایت کم نبود؟
که زیر بارشان کمرهایمان گرفت و زانوهایمان کم آورد
نوبت رسیده به چشم هایمان که درد بگیرد؟
تا کی بچرخانیمشان
که نگاه در نگاهت نشویم؟
.
خدا خیرت بدهد اخوی
«زیادی نگاهت به آسمان بود»
سر به هوا بودنت کار دست مان داد
کاش آن دم آخر
حواست را کمی جمع میکردی
و هنگام رفتن
کوله ات را
سلاحت را
وصیت هایت را
و « نگاهت را هم »
می بردی با خودت
که اینگونه ما آشنایان به حرف و
غریبه ها به عمل را
«شرمنده نکنند»
و هی تنبلی هایمان را به رخ مان نکوبند
.
#محمود_مرادزادگان
.
پ ن :
طبق معمول
#دلنوشته ای که همین اواخر نوشتم ش
پ ن :
ممنون از دوست عزیزی که این عکس رو برای این متن پیشنهاد کرد
پ ن :
اونجایی دزد شدیم
دزدی دیدیم
دزدی کردیم
.
که نگاه مون رو از نگاه شهدا دزدیدیم
.
#شهید_ابراهیم_هادی#شهیدهمت
#شهید_صیاد_شیرازی#شهید_مصطفی_چمران#شهید_چمران#شهید_محمود_کاوه#حاج_احمد_متوسلیان#حاج_حسین_خرازی#شهید_حسین_خرازی#شهید_احمد_کاظمی#شهید_آوینی#تهران#شلمچه#فکه#کانال_کمیل#شهید_باکری#شهید_حسن_باقری
🍂 دو فرمانده
راوی:سردار محمد علی جعفری
«برای من ارتباط بین حسن باقری و رشید در نوع خودش جالب بود.
حسن و رشید خیلی با هم صمیمی بودند؛ اما رفاقتشان مانع آن نمیشد که با هم شوخی و بحث نکنند. آقارشید در کار خیلی جدی بود.
ناگفته نگذارم که اخلاقش هم کمی تند بود. مجرد هم بود. همین باعث میشد حسن خُلق تندش را مدام به رخش بکشد و به او بگوید: «تا وقتی زن نگیری، اخلاقت همین است که هست. اصلاً هم خوب نمیشود
┄┅••༅✦༅••┅┄
#عکس #خاطرات_کوتاه
#شهید_حسن_باقری #سردار_رشید