خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
حکم اعدام
#قسمت_چهلم_
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
این همون عبدالحسین چند روز پیشه!
قیافه اش خیلی مسن تر از قبل نشان می داد، صورتش شکسته شده بود و دهانش انگار کوچکتر شده بود. همسایه ها پشت سر هم صلوات می فرستادند و خوشحالی می کردند او ولی گرفته بود و لام تا کام حرف نمی زد. از بین مردم آهسته آهسته آمد ویکراست رفت خانه، پشت سرش رفتم تو، گفت: «در رو ببند.»
در را بستم آمدم روبرویش ایستادم ،گویی به اندازه چند سال پیر شده بود دهانش را باز کرد که حرف بزند، دیدم دندانهایش نیست! گفت چیه؟ خوشحال شدین که شیرینی میدین؟ »
گفتم: «من شیرینی نگرفتم»
آهی از ته دل کشید گفت:« ای کاش شهید می شدم!»
گفت و رفت توی اتاق چند تا از فامیل ها هم آمده بودند با آنها فقط سلام و علیکی کرد و رفت حمام....
آن روز تا شب هر چی پرسیدم چه بلایی سرت آوردن چیزی نگفت.
کم کم حالش بهتر شد ،شب باز رفقای طلبه اش آمدند آن طرف پرده، با هم نشستند به صحبت، لابلای حرف هاش اسم یک سروان را برد و گفت:«اسلحه رو گذاشت پشت گردنم دست و پام رو هم بسته بودن یکی شون اومد جلوم همه اش سیلی می زد و می گفت پدرسوخته بگو اونایی که باهات بودن کجا هستن؟»
می گفتم «کسی با من نبوده،
رو کرد به همون سروان و گفت نگاه کن پدر سوخته این همه کتک می خوره رنگش هم عوض نمی شه.» آخرش هم کفرش در آمد. شروع کرد به مشت زدن یعنی می زد به قصد اینکه دندون هام رو بشکنه.»
عبدالحسین می خندید و از وحشی گری ساواک حرف می زد من آرام گریه می کردم، تمام دندانهاش را شکسته
بودند " 1 ".. شکنجه های بدتر از این
پاورقی
۱- به همین خاطر او مجبور شد که دندان مصنوعی بگذارد.
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
حکم اعدام
#قسمت_چهل_و_یک_
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
هم کرده بودنش. ۱ . روحیه اش ولی قویتر شده بود مصمم تر از قبل می خواست به مبارزه اش ادامه بدهد. آن روز باز تظاهرات شده بودمی گفتند: «مردم حسابی جلوی مامورهای شاه در اومدن.»
عبدالحسین هم تو تظاهرات بود ظهر شد نیامد تا شب هم خبری نشد. دیگر زیاد حرص و جوش نداشتم، حتی زندان رفتننش برام طبیعی شده بود.
شب همان طلبه ها آمدند .خانه، خاطر جمع شدم که باز گرفتنش، یکیشان پرسید تو خانه سیمان دارین؟
گفتم: «آره.» جاش را نشان دادم یک کیسه سیمان آوردند اعلامیه های جدید امام را که تو خانه ما بود، با رساله گذاشتند زیر پله ها روش را هم با دقت سیمان کردند کارشان که تمام شد به ام گفتند:«نوارها و اون چند تاکتاب هم با شما ببرین پیش همون همسایه تون که اون دفعه برده بودین»
صبح زود،همه را ریختم تو یک ساک، رفتم دم خانه شان، به زنش گفتم:« آقای برونسی رو دوباره گرفتن.»
جور خاصی گفت: «خوب؟»
پاورقی
۱ این شکنجه،ها شکنجه هایی بود که زبان از گفتنش شرم دارد و قلم از نوشتنش عاجز است!
🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃🌹🍃
غم وشادی _۵۱.mp3
9.67M
#غم_و_شادی
💫 قسمت
(پنجاه ویکم )
توسل🍂
#استاد حاجیه خانم رستمی فر
رسانه الغدیر👇👇
https://eitaa.com/resanehmohaleh
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
11.65M
#زیَارتِ_عَاشْوِراء
باصدای دلنشین کربلایی علی فانی
🏴صلی الله وعلیک یااباعبدالله
رسانه الغدیر👇👇
https://eitaa.com/resanehmohaleh
#اطلاع_رسانی
#بفرمایید_روضه
🏴السلام وعلیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
🏴مراسم زیارت عاشورا و روضه خوانی همراه با سینه زنی وزنجیرزنی هیئت علمدار
🏴شنبه مصادف با هفتم محرم بعداز نماز مغرب وعشاء ساعت ۷/۴۵
🔲در محوطه مجتمع مرواریدکویر شهرک الغدیر
برگزار میگردد
🔈از همه دوست داران اهل بیت(ع) در این مراسم دعوت به عمل می اید
☑️بزرگواران میهمان سفره اباعبدالله میباشید
ادرس↙️
➖غدیر۲ یاس شمالی۲۵ نبش بلوار بهاران مجتمع مروارید کویر
رسانه الغدیر 👇👇
https://eitaa.com/resanehmohaleh
🏴جلسه زیارت عاشورا و روضه خوانی هم اکنون منزل سرکار خانم امروزی
رسانه الغدیر 👇👇
https://eitaa.com/resanehmohaleh
27.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عموی لاله ها بی تاب برگرد🖤فدای قامتت سیراب برگرد
جلو تر شب پرستان در کمینند🖤نمی خواهیم بی تو آب ، برگرد
السلام علیک یا ابالفضل العباس ع 💔
رسانه الغدیر👇👇
https://eitaa.com/resanehmohaleh