eitaa logo
روایتگـــــــر
317 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
33 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... @smmah1979 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
استان فارس و شیراز 🌷🌷 فیلم اخراجی ها رو دیدید⁉️ صادق هم مثل مجید سوزوکی بود. ولادتش با ولادت_امام_صادق (ع) بود ... به همین دلیل اسمش را صادق گذاشتند پسر خیلی شری بود، به خاطر دوستے با رفقای ناباب به زندان افتاد . البته بیگناه بود ولےتو زندان میخواست خودکشی کنه❗️👿 دادگاه گفته بود وثیقه ۴۰ میلیونی ببریم برای آزادیش، ولی ۴۰ میلیونی گیرمون نمیومد...😔 وقتی فهمید ،خیلی دلش شکسته شد. براے آزادیش به حضرت زینب س متوسل شد ...🙏 تو زندان، خواب (س) رو دیده بودکه ازشهید کمک خواستن. بعد از خوابش توبه میکنن❗️😞 برخی اطرافی ها ،چشم یه آدم بد به او نگاه میکردیم ولی نمیدونستیم در توبه همیشه بازه😭 در عین ناباوری نامه آزادیش رو خوندن❗️ بعدآزادیش گفت: من میرم سوریه. خانواده ش راضی نمیشدن، به بقیه میگفت رضایت خانواده م رو بگیرین. ۱۰ روز بعد عازم شد ..🚶‍♂ چهار دوره رفت و شدفرمانده گردان شد...شجاعتش بی نڟیر بود💪 . بچه خلاف محله هاے شیراز، شده بود سینه چاک حۻرت زینب( س)... آخر هم اونقدر در خونه بے بے زینب ماند که امضاے شهادتش را گرفت شهید مدافع حرم صادق محمد زاده🌹 ع آسمانےشد... 🕊 🌹🌷🌹 @Modafeaneharaam
توی اردوگاه تکریت، مسئول شکنجه اسرای ایرانی، جوانی بود بنام کاظم.  یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی ها و برادر دیگرش هم در جنگ کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت!  کاظم آقای را خیلی اذیت می کرد. اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت!  ✅تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود. او واجباتش را انجام می داد و به روحانیون و سادات احترام می گذاشت. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی. ✅یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ آقای ابوترابی و گفت بیا اینجا کارت دارم... از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.  وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم، گفت: کاظم اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود، اما ... دیشب خواب سلام الله علیها رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده. صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه سیدی را اذیت می کنی؟ از دست تو راضی نیستم. کاظم رفتارش کاملا با ما تغییر کرد. زمانی که رژیم صدام از بین رفت، کاظم راهی ایران شد، از ستاد امور آزادگان آدرس اسرای اردوگاه خودش را گرفت و تک تک سراغ آنها رفت و از آنها حلالیت طلبید. 💐کاظم عبدالامیر مذحج، چند سال بعد در راه دفاع از حرم حضرت زینب در زینبیه دمشق به قافله شهدا پیوست. 📙برگرفته از کتاب تا شهادت. اثر گروه شهید هادی. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63