eitaa logo
【روایتگر】
333 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
24 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌این آخوندا همه شون تروریست هستن، از اون کفش پاره و تسبیح توی دستش و خونه ساده ش توی پایین شهر همدان میشه فهمید چه مزدوری بود... شهادت حقشه...
نیاز نیست به دنبال شهادت بگردی، شهید که باشی، در لباس شهادت که جا بگیری، خود شهادت پیدایت می کند، هر کجا که باشی، حتی در کوچه های شهر... شهادتت مبارک ای مرد #طلبه_شهید_همدانی
👤 توییت استاد #رائفی_پور : باور کنید میشود هم دچار تساهل و تسامح نشد و هم مردم را شیفته آرمانهای انقلاب کرد اما چه کنیم که با #خرحزب_اللهی هایی مواجهیم که تمام هنرشان دفع و راندن مردم از دایره انقلاب است موجوداتی که حتی بعید نیست بگویند حالا که ولی فقیه کتاب #شاملو را دست گرفته از این پس #ضدولایت_فقیه است!
‍ 💕۱۰اردیبهشت۱۳۶۱_اولین روز عملیات الی بیت المقدس. ❤️۳۷مین سالگرد شهادت 💢فاتح بازی دراز، 💢سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام خمینی، 💢قهرمان عملیات فتح المبین و فاتح توپخانه بزرگ ارتش بعث به عنوان اولین فرمانده گردان حبیب بن مظاهر لشکر۲۷محمدرسول الله، 💢بنیانگذار و اولین فرمانده لشکر۱۰سیدالشهداء، 💐سردار رشید اسلام، مهندس پاسدار . 🌹شادی روح پاک و آسمانی این قهرمان اسلام، حمد و سوره و صلوات قرائت کنید. @shahid_saeid_emami
‍ آقای حمید داود آبادی، رزمنده و جانباز جنگ تحمیلی و نویسنده و پژوهشگر برجسته این حوزه در کانال خود نوشت: در کنار شهید ابراهیم هادی نمایشگاه کتاب تهران در کنار برادر عزیز "محسن عمادی" خدمتگزار موسسه شهید ابراهیم هادی که همچنان معلم است و دانش آموزانش را برای بازدید از نمایشگاه آورده بود به واقع با انتشار کتاب "سلام بر ابراهیم" پس از سه دهه، راه و مرام آن شهید بزرگ را برای نسل جوان امروز احیاء کرد. شاید ده پانزده سالی می شود که او را می شناسم. معلم جوانی که شدیدا شیفته شهداست و دنبال یافتن و خواندن ماجراهای ارزشمند شهدا بود. درست می فرمایید که شیفته و دنبال روی از شهدا را همه دارند، ولی این معلم جوان یک برجستگی بزرگ داشت و دارد: فقط منتظر نماند تا دیگران برایش از شهدا روایت کنند. از همان اول رفت دنبال اینکه از شهدا بخواند، بشنود، بفهمد، درک کند و ... بدون خودخواهی، آن چه را یافته، در اختیار همه مشتاقان و شیفتگان شهدا قرار دهد. اولین کتابش درباره شهید بزرگوار "ابراهیم هادی" بود و "شاهرخ ضرغام" و ... و سرانجام موسسه شهید ابراهیم هادی را بنیان گذاشت و به لطف خدا و با خلوص نیتش، همچنان پرفروشترین کتاب های دفاع مقدس را منتشر می کند. موسسات و بنیادهای مدعی و مثلا متولی مستقیم فرهنگ دفاع مقدس که ماموریت و وظیفه شان نشر و ترویج فرهنگ شهادت است و در این را صدها میلیارد بیت المال را بر باد داده اند، عمرا به گرد راه معلم جوان محسن عمادی برسند! بگذار دیگران فقط داد بزنند و بیت المال را بین داداش و فرزند و داماد خود پخش و پلا کنند و هیچکس هم از آنها بازخواست نکند که هر سال با این همه بودجه چه کردید؟ بگذار متولیان فرهنگ دفاع مقدس، همچنان هر سال بیش از ۸۰ درصد بودجه خود را صرف بدنه و نیروهایشان کنند و شاید که چند درصدی برای مثلا برای فرهنگ و در اصل فقط برای تبلیغ خودشان، صرف شود. ولی امثال عمادی، یک تنه، با توکل بر خدا و نه رئیسان و مدیران ناتوان مدعی؛ و با تکیه بر جیب خود و نه میلیاردها تومان بیت المال، کار خود را می کنند و تنها در برابر خداست که سرشان بالاست و سرافرازند. همواره در جمع مختلف جوانان مشتاق شهدا، از محسن عمادی به عنوان بهترین الگو برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت یاد می کنم. اجرش با خدای شهیدان حمید داودآبادی @hdavodabadi
🔺برای فروش نکردن فیلمم، اشک ریختم...! 🔹محمد مهدی میرزائی، کارگردان انیمیشن ارزشی "فوق محرمانه" در صفحه اینستاگرام خود از حمایت نکردن مردم از فیلمش نوشت🔹 ✍خیلی دلم میگیره وقتی میبینم کسایی که فیلم های ضد ایرانی میسازن و آبروی ایران و ایرانی رو در جشنواره های بزرگ دنیا میبرن، بهشون سینما میدن و فیلم هاشون میلیاردی فروش میکنه، ولی من که دنبال نشون دادن اقتدار کشور هستم، باید کار رو به صورت اینترنتی پخش کنم و فقط ۲۳ نفر خریداری و تماشا کنن😔 لطفا اگر این انیمیشن رو خریداری نکردید، برای حمایت به سایت زیر مراجعه کنید و خریداری و دانلود کنید : www.Simorgh3D.ir انیمیشن فوق محرمانه، به عشق ایران، و به عشق ملت ایران، و برای ملت ساخته شده... از فیلم خودتون حمایت کنید...
۱۴رمضان سالروزشهادت مظلومانه گرامی باد. شادی روحش صلوات! امروز میخواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است.تزویر سکه ای است دورو،که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است.عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش،و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی محمدسهرابی در ديدار شاعران با حضرت امام خامنه ای،درباره حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام. 🔹تذکر چندباره ی #اه شاعر: همه ائمه از امام باقر علیه السلام به بعد،از نسل امام حسن علیه السلام هستند. امام حسن مجتبی علیه السلام،پدر ۸ امام است. میلاد حضرت عشق مبارک...
🌼حدیثی بسیار زیبا با ۴ حسن🌼 🌺 قال الامام الحسن علیه السلام : " إِنَّ أَحْسَنَ الْحُسْنِ الْخُلُقُ الْحَسَنُ " 🌺 🌺 امام حسن علیه السلام فرمود: " همانا نیکوترین نیکویی، اخلاق نیکوست " 🌺 منبع: کتاب الخصال شیخ صدوق[ره]. 🎉🎊🎆 تولد آقا امام حسن مجتبی بر همه عاشقان کریم اهل بیت مبارک
فکرش را بکن:فرمانده باشی،شخصی سیلی محکمی به تو بزند.آنوقت در اوج سرخ شدن صورتت،بامهربانی او را بغل کنی و دوستانت را نگذاری به او آسیبی بزنند،کارش را هم با لبخند راه بیندازی،او هم عاشقت شود که گویا بعداً هم شهید شود. آری این است، پیامبر مهربانی جبهه ها، مسیح کردستان، #سردارشهیدمحمدبروجردی شهادت:۱خرداد۱۳۶۲_بر اثر انفجار مین در جاده مهاباد به نقده در حین مأموریت. #سالگردشهادت
آیا می دونید بعد از قضیه معروف و پذیرش ۵۹۸ در تابستان ۱۳۶۷، تا ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ که از دنیا رفتن، دیگه حتی یک بار در انظار عمومی سخنرانی نکردن!؟ جفای امثال رفسنجانی خیانتکار و همپیمانانش امام عزیز رو به نوعی دق داد... السلام علیک یا روح الله... twitter.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️سیاسی ترین سرود تاریخ انقلاب قشنگیش اینه بین مدیرا و مسئولا دارن سرود "آقازاده" رو میخونن 👌👌 حساب و کتاب این روزاتونو پس میدین/واسه‌ی شماست اگه رو لب مردم آهه. سرود بسیار زیبایی است. حتماً ببینید
‍ 💢آیا می دانید در مسیر روشنگری هسته ای شهید داده ایم!!!؟؟؟💢 🌹آشنایی با روحانی بسیجی، شهید حجت الاسلام حاج مهدی مطلبی(شهید عرصه جهاد روشنگری هسته ای، عمار ولایت و نویسنده بسیجی)🌹 ⛔️برای به بن بست نرسیدن انقلاب در مسایل جاری و ایجاد ممانعت در تحمیل جام زهر دیگری به امام امت، باید آماده خون دادن هم باشیم.⛔️ ✅حجت السلام و المسلمین شیخ مهدی مطلبی از مبلغان شاخص حوزه‌ی علمیه‌ی شهر مقدس قم و مؤلف کتاب‌های تحلیلی نقد مذاکرات هسته‌ای، صبح روز یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴ در مسیر مجاهدت برای روشنگری در قبال پرونده هستهای بر اثر سانحه رانندگی به لقاء الله شتافت. این روحانی جوان و فاضل که برای شرکت و سخنرانی با موضوع نقد روند مذاکرات هستهای و دفاع از استقلال و شرافت ملت ایران در شهر سنندج عازم استان کردستان بود، در ۴۰ کیلومتری این شهر دچار سانحه شد و دعوت حق را لبیک گفت. شهید شیخ مهدی مطلبی فارغ از تألیف دو کتاب تحقیقی در موضوع مذاکرات هسته‌ای با عنوان "عقب‌نشینی ممنوع" و " راز آن چه مرقوم داشته‌اند" نقشی کلیدی در برپایی دوره‌های آموزشی و نشست‌های تحلیلی در موضوع هسته‌ای در حوزه‌ی علمیه‌ی شهر قم داشت. نقد مذاکرات هسته‌ای در نشست‌های متعدد در حوزه‌ها، دانشگاه‌ها، هیآت و مساجد سراسر کشور از دیگر فعالیت‌های این راوی شهید بود. حجت السلام و المسلمین شیخ مهدی مطلبی در آخرین روزهای حضور در شهر مقدس قم، در همراهی با دهمین برنامه‌ی کوه‌پیمایی هسته‌ای طلاب، قله‌ی حسن [طهرانی مقدم] بلندترین قله‌ی ارتفاعات هسته‌ای فردو را فتح کرد. یکی از نزدیکان شهید مطلبی با اشاره به آخرین مکالمه با این شهید بزرگوار، اظهار داشت: شهید مطلبی گفت که 👈"برای به بن بست نرسیدن انقلاب در مسایل جاری و ایجاد ممانعت در تحمیل جام زهر دیگری به امام امت، باید آماده خون دادن هم باشیم".👉 ❤️مهدی مطلبی در ۳ آبان سال ۱۳۶۴ در تهران و خانواده ای مذهبی متولد شد. وی تحصیلات خود را در زادگاه خود آغاز کرد و در دبیرستان فرهنگ تهران (زیر نظر دکتر غلامعلی حدادعادل) موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. وی در سال ۱۳۸۲ وارد حوزه علمیه قم شد و در مدرسه علمیه معصومیه(سلام الله علیها) مشغول به تحصیل دروس حوزوی شد. وی در کنار تحصیلات حوزوی همواره فعالیت های فرهنگی و انقلابی خود را نیز پیگیری می کرد. مسئولیت واحد شهدای بسیج مدرسه معصومیه و برگزاری نشست های شبی با شهدا، شب های پر خاطرهای را از وی در ذهن طلاب برجای گذاشته است. مهدی مطلبی انس ویژه ای با شهدا داشت و راوی کاروان های راهیان نور بود. زندگی او پیوند عجیبی با حیات شهدا داشت. کتاب (بچه های محله من و تو) اثر وی درباره نکات برجسته زندگی شهدا است که در همین سال ها به چاپ رسید. مطلبی تحصیلات سطوح عالی و خارج خود را در قم ادامه داد و از محضر اساتید مبرز قم، دروس خارج فقه و اصول را فراگرفت و حدود ۳ سال در دروس خارج شرکت نمود.  وی مسئولیت هیئت مکتب الشهدای محله تهرانسر در شهر تهران را به عهده داشت. از فعالیت های فرهنگی وی می توان به تأسیس و راه اندازی پایگاه اینترنتی جامع اشعار آیینی با نام (حسینیه) اشاره کرد که در مدت کوتاهی تبدیل به یکی از سایت های مرجع اشعار آیینی کشور گردید. عشق و ارادت او به آستان اهل بیت(علیهم السلام) مثال زدنی بود. مطلبی مداح اهل بیت بود و نوای دلنشین مناجات و روضه خوانی او از ذهن و یاد طلاب معصومیه هیچ گاه فراموش نمی شود. 💐مزار پاک این شهید طلبه بسیجی و عمار خستگی ناپذیر حضرت امام خامنه ای، در صحن مزار مطهر نوادگان حضرت امام موسی کاظم(سید جعفر و سید حمیده خاتون) در محله باغ فیض تهران و در کنار قبر پاک کارگردان متعهد و انقلابی سینما و تلویزیون، شهید فرج الله سلحشور قرار دارد. ✌️منبع: برداشت آزاد از سایت رجا نیوز t.me/shahid_saeid_emami
خوشآ آنان ڪه مردانه میمیرند و تو اے عزیـز... خوب میدانے تنها ڪسانی مردانه میمیرند ڪه مردانه زیسته‌اند. 🔸 مراسم چهارمين سالگرد عروج شهيد حجت الاسلام مهدي مطلبي جمعه ۲۴ خردادماه ، رأس ساعت ۱۰ صبح مرقد امام زادگان سيد جعفر و سيده حميده خاتون باغ فيض
اولین شهید فتنه آمریکایی سال ۱۳۸۸ _ بسیجی ۱۷ ساله، شهید حسین غلام کبیری. شهادت: ۲۵ خرداد ۱۳۸۸
مظلوم (آشنايي با اوّلين شهيد فتنه ۱۳۸۸_ بسيجي شهيد حسين غلام کبيري) هنوز به سن رأي نرسيده بود که وارد جريان انتخابات سال ۱۳۸۸ شد. کم کاري برخي از خواص را ديد و آن قدر در جهت رفع اين کم کاري ها تلاش کرد تا اينکه اوّلين شهيد راه بصيرت لقب گرفت. او در شهري به شهادت رسيد که ام القراي کشورهاي اسلامي است، با کلّي خواص! امّا هر چه امامشان فرياد زد که ترديد و دودلي را کنار بگذاريد ... آن ها دل به سوابق انقلابي خود خوش کردند و عرصه را خالي! امّا حسين و امثال او حرف نزدند، عمل کردند و اينک، سنگي که در نقطه اي از بهشت زهرا(سلام الله عليها)، تاريخ ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ را به عنوان شهادت صاحبش اعلام مي کند، مدرکي است بر چنين بصيرت. رفتيم به خانه اي کوچک در گوشه اي از شهرري، جايي که با سعادت آباد، از محلّات شمالي شهر تهران فاصله زيادي دارد. (همان محلّه اي که حسين در آنجا، با چند نفر از دوستانش مورد حمله ي يک اتومبيل اغتشگران قرار گرفت و چند ساعت بعد در بيمارستان به شهادت رسيد.) پدر حسين مي گفت: (( پسرم در طول عمرش حتّي يک بار هم سعادت آباد نرفته بود. آن شب حسين در خانه نشسته بود که با او تماس مي گيرند و مي گويند آماده باش است. پسرم از جاي گرم و نرم خود مي گذرد و با حکم مأموريّتي که به آنها داده شده بود، سوار بر موتور به ميعادگاهش مي رود. )) حسين با اين بيدار ماندن ها آشنا بود. بارها در برنامه هاي پايگاه بسيج شرکت مي کرد. ساعت دو نيمه شب، گروه کوچک بسيج پايگاه حجّتيّه قصد بازگشت دارند. دل توي دل حسين نيست. اگر فتنه خاموش نشود!؟ اگر باز هم امامش را آزار دهند!؟ اگر... در آن لحظات حسين توي همين فکرها بود. شواهد اين را نشان مي دهد. اگر بي خيال بود، آن موقع از شب آنجا چه مي کرد!؟ ميان بوق و سوت و شلوغي افرادي که ضعف منطق خود را لابلاي هياهوها مخفي کرده بودند. ميان شهري که برخي از خواصش خفته بودند و موضع گيري خود را عقب انداختند تا سرنوشت برنده مشخص شود و آن وقت... امّا حسين از اين کارها بلد نبود. ساعت دو نيمه شب بود که ... به پدر خبر مي دهند که حسين در بيماستان است. شاهدان مي گويند: پرايد تيره رنگ متعلّق به اغتشاشگران، با شدّت به حسين زد و فرار کرد. پدر وقتي به بيمارستان مي رسد، حسين را مي بيند که گريه مي کند! مي گويند: طحال پسرت پاره شده و با شکستگي پهلو و سينه اش، امکان خونريزي داخلي دارد. خلاصه آن روز به غروب نرسيد که حسين با کاروان شهدا همراه شد. پدر وقتي به اين جاي ماجرا مي رسد، ناخودآگاه اشک از چشمانش جاري مي شود و سکوت، در اتاقي که عکس حسين در گوشه اي از آن به ما خيره شده، حاکم مي شود. از مادر مي پرسم: (( هدفي که پسرت را در راهش از دست دادي، ارزشش را داشت!؟)) پاسخش روشن بود: اسلام و انقلاب براي حفظ خود، خون مي خواهند، بايد خون داد و ايستاد. بصيرت داشت و خرجش کرد. حسين مهربان بود، خوش قلب و بسيار مؤدّب. وقتي به خصلتهاي او فکر مي کنم، مي بينم که لياقت او جز شهادت نبود. ادامه دارد... 👇 @shahid_saeid_emami
من فرزندم را طوري تربيت کردم که راه خوب را از بد تشخيص بدهد و مطمئنم که حسين هدفش را خوب شناخته بود. و اين هدف برايش آن قدر ارزش داشت، که حتّي جانش را در راه آن داد. او هنوز عمر زيادي در پيش داشت. با وجود اين، حرکت در مسير هدفش را آن قدر عزيز مي دانست که برايش از هر چيزي بگذرد. )) بس است ديگر. اين پدر و مادر را خيلي اذيّت کرديم. خداحافظي مي کنيم و از خانه آنها خارج مي شويم. در ابتداي کوچه، تصوير شهيد حسين غلام کبيري روي ديوار اوّلين خانه جلوه نمايي مي کند. حسين در سالي متولّد شد که سه بهار از پايان جنگ گذشته بود. امّا دشمن همچنان بيدار بود و حسين اين را خوب مي دانست. دشمن تا دروازه هاي پايتخت کشورش پيشروي کرده بود و حسين اين را هم خوب مي دانست. حتّي توي کوچه ها، بيت بعضي از حضرات و تا کنار خانه ي خيلي از ما آمده بود و حسين اين را خوب مي دانست. فقط اشکال کار اينجا بود که کساني هنوز در خواب بودند و بيداري شان خون مي خواست و حسين اين را هم خوب مي دانست. راستي در آن ايّام چقدر در گوش ما از ندا و ترانه و ... گفتند. چند سايت و صفحه، در فضاي مجازي براي آنها باز شد!؟ از اغتشاشگراني که مرگشان مبهم بود، چقدر مظلوم نمايي کردند!؟ امّا چه کسي از آمار بسيجيان شهيد و جانباز در فتنه مطّلع است!؟ از فاطمه رجب پور و مادرش که چادر از سرشان کشيدند و به ضرب گلوله آن ها را به شهادت رساندند!؟ از شهدايي همچون بهمن جنابي، محمّدحسين فيض، ميثم عبادي، ناصر اميرنژاد، مسعود خسروي، مصطفي غنيان، سجّاد سبزعلي پور، سجّاد رحمتي، يعقوب بروايه، علي فتح عليان، رامين رمضاني، حسين طوفان پور، حسام حنيفه، سعيد عبّاسي، محرّم چگيني، عليرضا افتخاري خاتوني، حميد حسين بيک عراقي، عبّاس ديسناد، داود سبزي و ... که اکثريّت قريب به اتّفاق آنها بسيجي بوده و با اسلحه اي که کاليبر آن در سلاح هاي رسمي کشور نيست به شهادت رسيدند! آن ها مثل ما کارگر و کاسب و کارمند و دانشجو و ... بودند. امّا آنها فهميدند. فهميدند که در پشت صحنه ي اين تجمّعات، دست هاي پليد دشمنان قرار دارد. آن ها فدا شدند تا چشم بصيرت برخي باز شود! منبع: کتابِ تا کربلا (کاري از گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي) _ صص ۹۳، ۹۴، ۹۵، ۹۶ @shahid_saeid_emami
اوّلين شهيد فتنه ۱۳۸۸_ بسيجي شهيد حسين غلام کبيري @shahid_saeid_emami
تصویر دیده نشده از پیکر پاک اولین شهید فتنه ۱۳۸۸ _ بسیجی ۱۷ ساله، شهید حسین غلام کبیری. @shahid_saeid_emami
خاطراتي کوتاه از اوّلين شهيد فتنه ۱۳۸۸_ بسيجي شهيد حسين غلام کبيري تولّد: ۹ آبان ۱۳۷۰ در شهرري تهران(منطقه ۲۰) شهادت: ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ در سعادت آباد تهران(منطقه ۲) ۱. دکتر گفت: ديگه دير شده. بچّه که زردي مي گيرد آن هم به اين شدّت، زود بايد جرّاحي شود. دلم شکست، ملحفه پيچيدم و بردمش خانه. گفتم: يا صاحب الزّمان، اين پسر همنام جد بزرگوار شماست، او را بيمه موسي بن جعفر(عليه السّلام) کرده ام... خيلي گريه مي کرد، آرام زدم به پهلويش، براي معاينه که برديم، گفتند: همان ضربه کوچک، کار خودش را کرد، ديگر به عمل نيازي نيست. رئيس بيمارستان مي گفت: عکسش را بدهيد، ميخواهم اين معجزه را به همه نشان بدهم. ۲. داشت مرد مي شد، راه مي رفت و درباره انقلاب مي پرسيد. تحقيقاتش که کامل شد گفت: من به اين نظام اعتقاد دارم. چون با منطق پذيرفت، ديگر کوتاه نمي آمد. ۳. درس که نداشت مي رفت سرکار، برايش کم نمي گذاشتيم. امّا مي خواست روي پاي خودش بايستد. ۴. با آن همه کار، دم افطار ديگر رمق نداشتيم. حسين، تازه مي رفت صف نانوايي، تا سنگگ گرم ببرد سر سفره. مي گفتم: عجب حالي داري تو. مي گفت: تو چرا بي حالي!؟ ۵. خودش مي نشست لباسش را اتو مي کرد. نامرتّب بيرون نمي آمد. مي خواستيم با او جايي برويم، مجبور بوديم دستي به سر و وضعمان بکشيم. ۶. خستگي اش را ما نديديم. به کار، نه نمي گفت. فرق نمي کرد روضه هيئت باشد يا عروسي بچّه بسيجي ها در فرهنگسرا. پاي کار محکم مي ايستاد. ۷. مي گفتم: بابا اين از تو بزرگتر است! نگاه به هيکلش بکن! هوس کتک داري!؟ اين حرفها برايش معنا نداشت. مي گفت: کسي که امنيّت نواميس جامعه را به خطر مي اندازد، بايد نهي از منکر شود. ۸. تازه به آن محل رفته بوديم. غريب بودم. بچّه هاي هم سن و سال من يک گوشه نشسته بودند. داشتم رد مي شدم، چشمش به من افتاد. آمد جلو، زود گرم گرفت و من را کشيد وسط دوستانش. شدم بچّه هيئتي. ديگر احساس غريبي نداشتم. ۹. بابام مي گفت: آهان...! رفيق يعني اين. خيلي هاي ديگر هم به مادرش مي گفتند: خوش به حالت! چه پسري داري! ۱۰. جانشين معاون عمليّات پايگاه بود. پايگاه حجّتيّه شهر ري. با بسيجي هايي از محلّه شهادت، که يکي از مذهبي ترين و پر افتخارترين نقاط اين شهر است. کارت فعّال نداشت، امّا فعّال بود. اوّلين نفري بود که وارد پايگاه مي شد و آخرين نفر بود که بيرون مي رفت. کارش در بسيج از روي تکليف بود. ۱۱. رفتيم فلافلي، قرار بود من مهمانش کنم. سيصد تومان بيشتر نداشت. همان را با اصرار گذاشت توي جيبم. مي گفت: تو زن و بچّه داري لازمت مي شود. ۱۲. زيارت شاه عبدالعظيم برايش تکراري نمي شد. دلش که مي گرفت يک راست مي رفت همان جا. انگار نه انگار اين همان حسين قبلي است! شوخي هايش کنار مي رفت. روي صورتش فقط اشک بود و اشک. ۱۳. عشق زيارت بود! هر برنامه اي بود خودش را مي رساند. اين وسط، حال و هوايش در جمکران ديدني تر مي شد. ۱۴. منتظر مجلس نمي ماند، براي خودش هر جا که بود روضه مي خواند و سينه مي زد. هميشه زير لب نجوا داشت. گفتم: پسر! شايد مردم فکر کنند ديوانه اي! گفت: من حسينم! عشق من هم حسين(عليه السّلام) است! ۱۵. همه اش مي گفت: من آخر شهيد مي شوم. مي خنديدم. مي گفت: حالا نگاه کن، اگر آخرش شهيد نشدم! به مادرش هم اين را گفته بود. ۱۶. استعداد خوبي داشت، يک بار هم تجديد نياورد. طرح ساختماني اش در جشنواره مقام آورد و سکّه گرفت. براي دانشگاه يک بار که امتحان داد قبول شد، آن هم در شهر خودش، بدون کلاس کنکور. به آينده اش خيلي اميد داشتيم. ۱۷. نگاهي به سنگ قبرها کرد و گفت: مي خواهم بدهم سنگ قبرم را بنويسند. ورودي امامزاده عبدالله(عليه السّلام) بود. شوخي کردم، امّا... توي حال خودش بود. گفت: براي رفتن خيالم راحت است. داشت استغفار مي کرد. درست، ۲ روز قبل از شهادتش. ۱۸. از راه که رسيدم ديدم ناراحت و افسرده است. هيچ وقت اينطور نديده بودمش. شروع کردم به حرف زدن. نمي خواستم چيزي روي دلش سنگيني کند. بغض کرده بود. توي خيابان با چند نفر بحثش شده بود. مي گفت: بر فرض تقلب شده، ديگر چرا به عکس امام(رحمت الله عليه) اهانت مي کنيد!؟ ۱۹. از حمّام که در آمد لباسهاي مرتّبي پوشيد و نشست سر سفره. گفت: مادر! روزت مبارک. به شوخي گفتم: اين طوري که قبول نيست! سرش را پايين انداخت. گفت: الان دستم خالي است، امّا کار مي کنم و... از دلش درآوردم، امّا ته دل خودم ماند. طاقت شرمندگي اش را نداشتم. چه مي دانستم اين آخرين روز ديدار است. ادامه دارد... 👇 @shahid_saeid_emami
۲۰. قيافه اش، صورتش، حالتش، نگاهش عوض شده بود. بگويم معصوميّت يا نورانيّت در چهره اش پيدا بود، اغراق نکرده ام. از شوخي هاي هميشگي اش خبري نبود. گفت: مي خواهند برايم زن بگيرند. گفتم: برو! تو که بچّه اي هنوز! چند ثانيه نگاهم کرد. با هم شروع کرديم به نقشه کشيدن. با آن برنامه ريزي، عجب مراسمي مي شد. مگر چند روز طول کشيد!؟ دنيا روي سرم خراب شد. ۲۱. بچّه ها همه شان خسته بودند. صبح بايد مي رفتند سر کار. شب هم درگيري بود. يکي کاسب بود، يکي کارمند يا کارگر. فرقي نمي کرد. بسيجي، بسيجي است. حسين هم خسته بود، فقط يک لقمه نان خورد که گفتند: آماده باش است. راه افتاد و رفت سعادت آباد. ۲۲. جلوي آينه ايستاد، تمام قد! خودش را ورانداز کرد. شب هاي قبل مي گفتم: شلوغ است، خطر دارد مادر، اوباش از پشت خنجر مي زنند. آن شب، زبانم باز نشد. برگشت نگاهم کرد، نگاهي که هنوز دلم را مي لرزاند. ۲۳. دلم مي خواهد آن راننده پرايدي که نصف شب بچّه بسيجي ها را زير گرفت را ببينم. همان که حسينم را شهيد کرد. کاري با او ندارم به خدا. فقط مي خواهم بپرسم، دلت آمد پسر به اين قشنگي را از مادرش بگيري!؟ ۲۴. در آن اطراف شهيدي نبود که پيکرش را بياورند و او به تشييعش نرفته باشد. براي شهدا از دل و جان مايه مي گذاشت. تشييع خودش هم ديدني بود. در قطعه ۵۵ بهشت زهراي تهران، همسايه شهدا شد. حالا هم به برکت شهدا، اسمش بر سر زبانها افتاده است. ۲۵. خون شهيد، هيچ وقت هدر نمي رود. ديديد يک دفعه شورش ها خوابيد، فتنه گرها رسوا شدند. خون پاک او چهره زشت و حيواني منافقان را برملا کرد و سندي شد بر اثبات مظلوميّت ناگفته بسيجيان حضرت امام خامنه اي. ۲۶. رفته بوديم مشهد انگار، دور سفره اي بزرگ نشسته بوديم. صدايي بلند شد: آقا دارد مي آيد... حسين پريد. آماده ي آماده بود. زد روي شانه من. گفتم: نه! من نمي توانم. معطّل نماند. رفت که رفت. بر اساس خاطراتي از: حسن غلام کبيري(پدر شهيد). مادر شهيد. حبيب غلام کبيري(برادر شهيد). و آقايان: هومن آذر مير. علي جوالي. امير ناصري. حامد ملّا. محمّدجواد سعيدي. اصغر برزگري. منبع: نرم افزار فرزند آسمان @shahid_saeid_emami
اولین شهید فتنه آمریکایی سال ۱۳۸۸ _ بسیجی ۱۷ ساله، شهید حسین غلام کبیری. @shahid_saeid_emami
حضرت محمدصلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: ۳چيز است كه در هر كس باشد منافق است، اگر چه روزه دارد و نماز بخواند و حج و عمره كند و بگويد من مسلمانم: 👈كسى كه هنگام سخن گفتن دروغ بگويد. 👈وقتى كه وعده دهد تخلف نمايد. 👈و چون امانت بگيرد، خيانت نمايد. « نهج الفصاحه، صفحه۴۲۲»