eitaa logo
رواق رفاقت نوجوان رضوی
226 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
808 ویدیو
10 فایل
«یا رفیق من لا رفیق له» رهروان_نوجوانان امام رضایی سنین ۱۰ تا ۱۸سال ارتباط با ما؟ @niloofarabi69 #مثبت‌انرژی #رفاقتی #یک‌دوست‌شهید #فانتزی‌های‌من #طنزک #پرده_دار #ایده‌خلاقیت
مشاهده در ایتا
دانلود
ی اصغر خنده ای کرد و گفت بله☺️ همه ی ما شهید شدیم☺️ مگه شما نمی دانستید؟؟؟ ما همگی شهید شدیم🌷 جا خوردم و زبانم بند آمده بود اشک از چشمانم جاری شده بود😭 باورم نمی شد به چهره های رزمندگان و بسیجیان نگاه می کردم یکی از دیگری زیباتر و رشید تر، با اخلاق و مهربان و....... . خدایاااا مگه میشه😮 خدایا تمام اینها شهید شده اند بغض گلویم را گرفته بود و می فشرد نمی‌دانستم چه بگویم به همسرم نگاه کردم مجدداً ایشان اشاره کرد که سکوت کنم🤫 باورم نمی شد من بین شهدا بودم و لحظه ای به ذهنم رسید که شاید قرار است من نیز با آنان بپیوندم در این فکرها بودم که شهید یاسینی از داخل دروازه ی پر از نور بیرون آمد و به سمت ما آمد گفتند خستگی شما رفع شد؟؟؟؟ نگاه می کردم نمی توانستم پاسخ بدهم به سختی گفتم بله. بغض گلویم را گرفته بود😩 شهید یاسینی به علی اصغر گفت آقای قلعه ای بروید و سوغاتی خانم .......... را بیاورید. علی‌اصغر به سرعت وارد نور شد و بعد از مدتی از دروازه ی نور خارج شد و یک جعبه سفید بسیار بزرگ که شباهت زیادی به جعبه شیرینی داشت در دستانش بود و به شهید یاسینی تحویل داد. شهید یاسینی جعبه را گرفتند و به من گفتند خانوم آقاجانی نگران سوغاتی برای خویشاوندان و دوستان و آشنایانتان نباشید آنچه از سوغاتی که نیاز است برای آنان ببرید در این جعبه گذاشته‌ایم. این جعبه آنقدر سوغاتی در درونش است که به هر کس بدهید تمام نمی شود.🌷 من به قدری خوشحال شدم 😍که نمی دانستم چی بگم فقط به همسرم گفتم خدا را هزار مرتبه شکر 🙏 چون بسیار نگران خرید سوغاتی و هدر رفتن زمان زیارت بودم.به لطف خدا و حاج آقا یاسینی دیگه نیاز نیست زمانی را صرف خرید کنیم و می توانیم تماماً به زیارت امام حسین علیه‌السلام برسیم👍 با شوق زیادی جعبه را در دست گرفتم ولی در ذهنم دائماً می گفتم مگر در این جعبه چقدر سوغاتی هست که ایشان می‌گویند به هرکس بدهید تمام نمی شود؟؟؟؟🤔 این فکرها ذهنم‌ را درگیر کرده بود که شهید یاسینی فرمودن راستی خانم............. از این سوغاتی ها حتما به خانم ها............... بدید.( نام سه نفر از آشنایان را بردن) . پاسخ دادم چشم حتما. همراه با شهید یاسینی و شهید قلعه ای کم کم ‌به سمت درب خروجی سنگر رفتیم و همسرم از پذیرایی و زحماتشان تشکر میکردن و تعدادی از بسیجیان عزیزی که متوجه شده بودم همگی شهید شده اند به همراه شهید یاسینی و علی اصغر عزیز (که زحمت زیادی برای من کشیده بود ) تا دم درب اتوبوس ما را همراهی و بدرقه کردن. یکی از شهدای عزیز درب اتوبوس را باز کرد و به همراه همسرم سوار شدیم. همزمان با حرکت اتوبوس و دست تکان دادن و خداحافظی با شهدا از خواب بیدار شدم. گویا کسی بیدارم کرد .نگاهم به اولین چیزی که افتاد ساعت دیواری بود ساعت هفت را نشان میداد. نمیدونستم چه موقعی از روز هست. هفت صبح یا عصر؟🤔 دست راستم را حرکت دادم متوجه تسبیح شدم که هنوز در دستم بود. کمی فکر کردم یادم افتاد که در حال صلوات فرستادن برای شهید علی اصغر قلعه ای بودم که مثل روزهای قبل فقط چندتا صلوات فرستاده و بی اختیار خوابم برده بود.😶 بیشتر فکر کردم و یادم افتاد که چند دقیقه به ساعت دو بعدازظهر روی تخت خواب دراز کشیده بودم و با این حساب نزدیک پنج ساعت خوابیده ام. هنوز گیج بودم. بعد از مدتها احساس گرسنگی داشتم. دهانم خوش بو و معطر شده بود.🥰 کمی مزه مزه کردم. حس گرسنگی و مزه ی خوش دهانم😳 خیلی ناگهانی تصویر شربتهایی که در خواب دیده بودم یک لحظه از جلوی چشمانم عبور کرد. تصویری از شهید یاسینی و علی اصغر قلعه ای و در یک لحظه تمام خوابی که دیده بودم مانند رعدی از جلوی چشمانم عبور کرد. بی اختیار از حالت خوابیده بلند شده و روی تخت نشستم. هنوز نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. خدایااااااا چه اتفاقی افتاده. شهدا؟؟؟؟ 🤔 شربتی که خوردم🤔 شربت شفا!!!!!!! کمی روی تخت جا به جا شدم . هنوز خوابم‌ رو باور نکرده بودم.😳 احساس گرسنگی که مدتها بود از دست داده بودم به شدت اذیتم می کرد.😕 به خودم آمدم من گرسنه شده‌ام اشتها به غذا دارم😊 ولی اینکه باور کنم این اشتها به غذا بواسطه ی خوابی هست که دیدم، برام قانع کننده نبود. مگر من چه کسی هستم که بخوام اینگونه مورد توجه ی شهدا قرار بگیرم.🧐 شک و تردید لحظه ای مرا رها نمیکرد. تلاش میکردم خوابم را جز رویاهای صادقه نگذارم. ولی باز هم کنجکاو بودم شااااید یک درصد صحت داشته باشه و لطف خدا شامل حالم شده باشه. استخوانهام که از درون لرزش داشتن ، الان کاملا خوب هستن و هیچ مشکلی رو احساس نمیکنم. ترس از اینکه مبادا باور کنم و بعد از مدتی دوباره کسالت و بیماری برگرده، واقعا اذیتم میکرد . از روی تخت بلند شدم و به سمت آشپزخانه رفتم سعی میکردم آهسته آهسته قدم بردارم که مبادا دوباره مشکلات برگرده. ترجیح میدادم برای چندلحظه هم که شده حس خوب سلامتی رو داشته باشم. به سمت یخچا
ل رفتم قابلمه غذا را برداشتم در حالی که برای دو فرزندم غذا کشیدم خودم هم یک شکم سیر غذا خوردم و گویا از قحطی برگشته بودم. احساس سردرگمی داشتم. خدایا باید خوابمو باور کنم؟🤔 در پذیرایی روی مبل نشستم و هر لحظه که میگذشت چیزهای بیشتری از خوابم رو بیاد میاوردم و حالت شرمندگی و بندگی .... واقعا نمیتونم بگم چه حالی داشتم. شک و تردید دست از سرم بر نمیداشت. پیش خودم این را مرور می‌کردم که من بنده ی خوبی برای خداوند نیستم و فرد خاصی هم نیستم مگر میشود یک انسانی که نه عالم است نه اعمال مستحبی و...... انجام میده و فقط به نمازهای یومیه و اعمال واجب اکتفا میکنه رویای صادقانه ای آن هم با این عظمت ببیند آیا یک فرد بسیار معمولی می تواند شهدا را با این وضوح در خواب ببیند ؟؟؟؟😳 با این افکار منتظر بودم تا مجدداً خواب آلودگی و ضعف و سایر علائم به سراغم بیاد ولی بعد از گذشت یک ساعت متوجه شدم که خبری از این علائم وجود نداره. به فکر افتادم که بهتره در مورد خوابم تحقیقی کنم. آیا افرادی که در خواب دیدم واقعی بودن؟؟؟ آیا شهیدی بنام علیرضا یاسینی با آن چهره داریم؟؟ آیا علی اصغر قلعه ای واقعا همان شهید بود؟؟؟؟و............ گوشی تلفن را برداشتم و به دو تن از بستگانی که اهل جبهه و جنگ بودند تماس گرفتم. در مورد خوابم چیزی نگفتم و فقط از ایشان در مورد چندتن از شهیدانی که در خواب دیده بودم سوال کردم. و هنوز تردید داشتم و احتمال میدادم که شاید چنین شهدایی نداشته باشیم. ولی هر چه بیشتر پرسش و پاسخ و تحقیق میکردم حال روحیم بدتر میشد چون به صادق بودن خوابم نزدیکتر میشدم.😮 احساس میکردم که اگر صد در صد صحت خوابم تایید بشه چه باید کنم؟؟؟ 😲 برای خداوند بواسطه ی لطفش قربانی کنم ، مستحبات رو انجام بدم، زندگی رو رها کنم و فقط عبادت کنم 🤔 خدایااااااااا چه کنم؟؟؟ چه جوری جبران کنم چنین لطف و مهربانی رو 😭 فقط یک عبادت خشک و خالی؟؟؟ قربانی کنم به نیت شهدا؟؟؟؟ ولی............... بالاخره متوجه شدم که این عزیزان کاملا حقیقی بودن😮 واقعا شهدایی که در خواب دیدم وجود داشته و چهره های زیباشونم کاملا همان بوده که در خواب دیدم.😲 و جزو شهدای دفاع مقدس می باشند بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد ضربان قلبم به گونه ای بود که گویا قفسه سینه من گنجایش قلبم را نداشت به گونه ای می زد که گویا قلبم می خواست از قفسه سینه بیرون بزند. خدایا این چگونه آزمایشی است که بنده ای غافل از عظمتت را اینگونه مورد عنایت خود قرار می دهی در حالی که از دست من برای تشکر و قدردانی کاری بر نمی آید و نمی توانم آنگونه که شایسته و بایسته است تشکر و قدردانی کنم یا عبادت خاصی داشته باشم در حد عبادت های روزانه و روزمره ذهنم بسیار درگیر بود مانند مرغ پر کنده بودم و می خواستم فریاد بکشم از شهدا بگویم درحالیکه نمیدانستم اجازه تعریف کردن خوابم را برای کسی خواهم داشت؟؟؟؟ 🌷 تمام کانالهای تلویزیون شده بود صحبت در مورد شهدا 😳 یا نماهنگ و تصویر شهدا 😭 خدایا مگه اینها همگی میدونن که من چه خوابی دیدم و چه اتفاقی افتاده؟؟؟ در افکارم سرگردان بودم.😶 از منزل بیرون رفتم. سر تمام کوچه ها تابلوهای آبی رنگی نصب شده که با نام زیبای شهدا مزین شده است. روی دیوارهای شهر عکسهایی از شهدای عزیز کشیده شده. بیشتر دقت کردم. 🧐 این عکسها جدید هستن؟؟🤔 از روی چکه های آب باران که بر روی عکس شهدا نقشی انداخته بود مطمئن شدم که مدتهاست این تصاویر و این تابلوها و نماهنگ های تلویزیون به یاد شهدا و قدردانی از ایثار و فداکاریهایشان کشیده و ساخته شده ولی............................. 😢بنده ...عجب غافل بودم😭😭😭 گویا چشم و گوشم بسته بوده. حالا رنگ و بوی شهر برام عوض شده بود. تمام خیابانها و کوچه ها بوی عطر شهدا رو میدادن. از در و دیوار شهر و انسانهایی که در خیابانها با خیال راحت و با آسایش و آرامش و بدون نگرانی در حال انجام امور روزمره ی زندگی خود بودند چیزی را نمیشد دید ، جز ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی دلیر مردان بی ادعایی که حالا شاااید روزهای زیادی حتی فراموش کنیم اسمشان را یاد کنیم.🌷🌷🌷 میخواستم در خیابان فریاد بزنم که شاید مردم به خود بیان. برای مسائل بی اهمیتی چون جای پارک و .............. با هم به بحث و جدال نپردازن و حرمت نگه دارن ولی ممکن نیست. قطعا مردم خواهند گفت این خانم ..............😏 پس باید چه کنم؟ حقایقی برام روشن شده و پرده ای از روی چشمانم کنار رفته که دوست دارم همه را در این واقعیت شیرین شریک کنم ولی باید چه کنم؟😟 لحظات را بگونه ای سپری میکردم که تمام وجودم لبریز از یاد و نام شهدا بود❤ مدل ذکرهایم عوض شده بود و فقط بر زبانم جاری نبود با تمام اعضاء و جوارح و با تمام وجودم گفته میشد. در حالیکه در پذیرایی نشسته بودم و کانال یک تلویزیون کلیپ یاد امام و شهدا پخش میشد و من حال و هوای غریبی داشت
م، ناگهان تصویر هدیه ی شهید یاسینی و جعبه ی سفیدی که به من اهدا کردن جلوی چشمانم عبور کرد. یکدفعه جا خوردم. یاد سفارش لحظه ی آخر ایشون افتادم که فرموده بودن از این سوغاتی به سه نفری که نام بردن حتما بدم. ولی کدام سوغاتی؟؟؟😳 من که چیزی در دست نداشتم😕 باید چه میکردم؟؟ نزدیک ظهر بود که متوجه شدم بی اختیار گوشی تلفن در دستم است و پشت خط، اولین نفری که شهید یاسینی نام برده بودن الو الو میکرد و میگفت بفرمایید. نمیدونستم چی باید بگم شروع کردم به احوالپرسی کردن و به گونه ای وانمود کردم که برای احوالپرسی با ایشان تماس گرفته ام. احساس کردم صداش خیلی گرفته و ناراحت هستن. پرسیدم خوبید؟؟ چرا صداتون گرفته؟؟ گفت مگه شما اطلاع ندارید؟😳 پس برای چی زنگ زدید؟ 😕 فکر کردم زنگ زدی که ابراز همدردی کنی🧐 خیلی کنجکاو شده بودم پرسیدم مشکل چیه؟؟ قضیه ای پیش اومده؟ گفت ماشین مون رو چند روزه که دزدیدن. 😲 اینقدر حرص و جوش خوردیم که دیگه حالی برامون باقی نمونده.😮 این چه گرفتاری بود که برامون پیش اومد. در حالیکه کاملا جا خورده بودم گفتم به کلانتری، پلیس اطلاع دادید؟؟؟ گفت جایی نیست که اطلاع نداده باشیم. ولی امروز دیگه آب پاکی رو ریختن روی دستمون و گفتن که دیگه منتظر ماشین تون نباشید اگر پیدا هم بشه فقط لاشه ی ماشین خواهد بود. تا الان قطعا اوراقش کردن.😢 ما هم با کلی وام و بدهی اون ماشین رو خریده بودیم. هر نذری به ذهنم میرسید کردم و هر سوره و دعایی که بلد بودم یا دیگران گفتن خوندم ولی ............☹️ بدون اینکه فکر کرده باشم گفتم چله ی شهدا رو بگیرید و از شهدا بخواهید که براتون دعا کنن و ماشین تون بدون کوچکترین کم و کاستی به دستتون برسه. گفت من که این همه نذر کردم اینم روش ولی بلد نیستم. چله ی شهدا چه جوریه؟؟ کامل براشون توضیح دادم. گفت الان فکرم کار نمیکنه لطف کن اسم چهل شهید رو بگو تا بنویسم. منم اسم شهدا رو براشون خوندم و گفتم همین الان برای شهید اول صدتا صلوات بفرست. قبول کرد و خداحافظی کردیم. فردای همانروز ساعت ده صبح زنگ تلفن به صدا در اومد . خودش بود گوشی رو برداشتم سلام کردم. بسیااااار پرانرژی گفت سلام ناهید جان. الله اکبر از قدرت خدا و الله اکبر از شهدا. امروز صبح بعد از اینکه برای شهید دوم صلوات فرستادم و کلی باهاشون صحبت و درد دل کردم، ساعت هفت صبح از کلانتری زنگ زدن و گفتن ماشین تون در اتوبان یادگار امام پیدا شده. سریع رفتیم اونجا فکر میکردیم که الان لاشه ی ماشین رو تحویل میدن ولی ماشین بدون کوچکترین آسیب یا حتی کسری، سالم و سلامت تحویل دادن. ماموره گفت بسیااار برامون عجیب بود چون همراه سرباز رفته بودم کشیک روزانه.‌ وسط اتوبان یادگار امام یک ماشین یکدفعه زد روی ترمز و دو سرنشینش از ماشین پیاده شدن و به سرعت نور از تپه های کنار اتوبان بالا رفتن و فرار کردن.😳 مشکوک شدیم و بررسی کردیم متوجه شدیم که پلاک ماشین مال خودش نیست و عوض شده و ماشین دزدیه. پلیس گفت که این فقط یک معجزه میتونه باشه و دلیل فرار اون دو نفر هم مشخص نشد. وقتی گوش میکردم تصاویر خوابم و پرونده هایی که شهدا بررسی میکردن و.... همگی جلوی چشمانم میامد. در آخر صحبت تلفنی هم گفت باورم نمیشه شهدا چه کردن!!!! چقدر نفسشون پیش خدا اعتبار داره!!!! ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
زیاد هست ولی ارزش خوندن رو داره واقعاً...☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا شده بعضی وقتا یه حاجتایی داریم اما هرکاری کردیم نشده.... نماز،روزه،دعا،قرآن و.... تلاش کردیم که به خواستمون برسه خوب چند تا دلیل داره ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
یکی اینکه اون خواسته اصلا به صلاح ما نیس...و چه کسی صلاح مارو میدونه به غیر خود خدا....! بعضی از خواسته ها هم قراره در زمان دیگه‌ای به اجابت برسه!و زمانش الان نیست.... یه سری خواسته ها هم کلا قرار بر اجابتش نیس و در دنیاو آخرت به شکل دیگه برامون اجابت میشه.... ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
شاید تا به حال شنیده باشید در مورد چله‌ی دعا.... من به شخصه خیلی بهش اعتقاد دارم..البته اگه با توجه!وتوسل همراه باشه!!
اما یه چله‌ی پیشنهادی که به نظرم خیلی کار سازه ان شاء الله..... توی همین داستان هم که بارگذاری شد بهش اشاره شده.... چله‌ی شهدا هست!!! حالا این چله چطوریه...؟! ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
☝️دقت کنید☝️ برای چله شهدا اسم ۴۰ شهید رو که فرقی هم نمیکنه از شهدای مدافع حرم باشن یا مدافع وطن و شهدای دفاع و مقدس... اسم ۴۰ نفرشون رو مینویسیم...! هر روز ۱۰۰ صلوات به نیابت از یک شهید میفرستیم حاجت میخوایم.... تا چهل روز!! ان شاء الله به امید برآورده شدن حاجات همگی.... ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای آسون تر شدن کارتون بنده اسم ۴۰ شهید رو براتون میگذارم... برای کسانی که قصد دارن این چله رو انجام بدن!!! التماس دعا ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ۱.شهید حسین شاه جلال الدین ۲.شهیده زینب کمایی ۳.شهید علی حیدری ۴.شهید محمد رضا تورجی زاده ۵.شهید مهدی شکیبایی ۶.شهید حسین خرازی ۷.شهید حاج قاسم سلیمانی ۸.شهید مسلم خیزاب ۹.شهید جلال افشار ۱۰.شهید سید احمد پلارک ۱۱.شهید مهدی زین الدین ۱۲.شهید ابراهیم هادی ۱۳.شهید مهدی باکری ۱۴.شهید مصطفی چمران ۱۵.شهید سید علی دهقان ۱۶.شهید عباس بابایی ۱۷.شهید محمد بروجردی ۱۸.شهید عبدالحسین برونی ۱۹.شهید عبدالله عطایی ۲۰.شهید محمد جهان آرا ۲۱.شهید مهدی احمد خواه ۲۲.شهید محسن حججی ۲۳.شهید محمود رضا بیضایی ۲۴.شهید بابک نوری ۲۵.شهید حمید سیاهکالی ۲۶.شهید جهاد مغنیه ۲۷.شهید علی شاه سنایی ۲۸.شهید عبدالمهدی کاظمی ۲۹.شهید مجید قربانخوانی ۳۰.شهید محرم ترک ۳۱.شهید عباس دانشگر ۳۲.شهید هادی ذوالفقاری ۳۳.شهید هادی طارمی ۳۴.شهید احمد مشلب ۳۵.شهید علی اصغر امینی ۳۶.شهید حاج اسدالله ابراهیمی ۳۷.شهید باقر جاکیان ۳۸.شهید سید یدالله موسوی ۳۹.شهید عبدالله محمودی ۴۰.شهید مرتضی مطهری ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨🌺🍃🌹🍃🌺✨❤️ 🔹 1. مشاوره قبل از ازدواج یك ضرورت است. فرض كنید دختر و پسر جوانی بسیار به هم علاقه دارند ولی چه وجود دارد كه دخترخانم در آینده مادر خوبی باشد یا آقاپسر از عهده نقش پدری برآید؟ و ... همه اینها در مشاوره و مطالعات قبل از ازدواج مشخص می‌شود. 🔹 2. لازمه عشق وفاداری است... خیانت، است... 💝 کسی را دوست داشته باش که او نیز حقیقتا تو را دوست می‌دارد. 👌 به کسی که عاشقت شده خیانت نکن. ♨️ نگاه گناه‌آلود، فکر غلط، و عمل نادرست یعنی خیانت به کسی که عاشقانه تو را دوست دارد. 👌 نباید اجازه بدهیم سریال‌های بی‌سر و ته ماهواره‌ای با پخش صحنه‌های زشت و ترویج عشق‌های سطحی و کاذب، كانون خانواده‌ها را به خطر بیندازند. ♨️ بیشتر اینها كاملا پیش می‌روند. ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
در جلسه 💐 در اتاق 2 نفره: ❣از تکرار مواردی که توسط خانواده ها بررسی شده، بپرهیزید؛ مگر آنکه نیاز به حلاجی جزئیات داشته باشد. ❣صادق باشید. ❣در طول جلسه متانت و حجب خود را حفظ کنید. ❣خوب و کامل صحبت کنید و سعی کنید در مقابل، شنونده خوبی نیز باشید. ❣هدف خود را از ازدواج، اعلام نمایید. ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"پویش سراسری تغییر پروفایل" . بسم الله.. همگی رفقا و کانال های همسایه... مدد برسونید ان شاءلله بترکونیم🖐🏻 +هرکجا مردُم را وارد مِیدان کردیم پیش رفتیم:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زائری دور از همه زوّار، فکرش را بکن گر چه رفتی بارها؛ این بار، فکرش را بکن دست‌های خالی‌ات را دستِ سلطان داده‌ای آمدی پشتِ درِ دربار، فکرش را بکن 🆔 @kanoon_razavi_isf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ از چاله‌های نترسیم! اگر ماشین🚘 خوب کار کند و جاده هم هموار🛣 باشد امکان اینکه آدم خوابش😴ببرد بیشتر است اگــــر جاده ناهمواری🏞 ‌داشته باشد احتمال خواب رفـــتن کمتر می‌شود.🤭 👌در زندگی هم سختی ‌ها احتمال غافل‌نشدن از خدا را بیشتر می‌کنند زمانیکه خداوند بنده‌ای را بخواهد ‌سختیهایی🕸 را در زندگی‌اش قرار می‌دهد تا در خواب غفلت فرو نـــــرود. ●○°•°•°•○● 💕@revagherazavi_refaghat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا