#طنز_جبهه😂
دکتــــــر با خنده بهش گفت:
برادر! مگه پشت لباست ننوشتی
ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!!😄
پس چرا مجروح شدی؟!
گفت: دکتر جان! ترکشه بیسواد بوده! تقصیر من چیه؟!😁
●○°•°•°•○●
#رواق_رفاقت
#رهروان_رضوی
💕@revagherazavi_refaghat
آشپز و كمك آشپز، تازه وارد بودند و با شوخي بچه ها ناآشنا. آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب ها 🍽 رو چيد جلوي بچه ها. رفت نون بياره🍞 كه عليرضا بلند شد و گفت: (( بچه ها ! يادتون نره ! )) آشپز اومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوي هر نفر و رفت.🍞 بچه ها تند نون ها رو گذاشتند زير پيراهنشون. كمك آشپز اومد نگاه سفره كرد. تعجب كرد. 😯تند و تند براي هر نفر دوتا كوكو گذاشت و رفت. بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لاي نون هائي كه زير پيراهنشون بود. 🍞 آشپز و كمك آشپز اومدن بالا سر بچه ها. زل زدند به سفره. 😳 بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگي 😩 ما گشنمونه ياالله ! )). كه حاجي داخل سنگر شد و گفت: چه خبره؟ آشپز دويد روبروي حاجي و گفت: حاجي! اينها ديگه كيند! كجا بودند! ديوونه اند يا موجي ؟!!😟 فرمانده با خنده پرسيد چي شده؟😄 آشپز گفت تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائي هاي گشنه هرچي بود بلعيدند !!😋 👨🏿 آشپز داشت بلبل زبوني ميكرد كه بچه ها نونها و كوكوها رو يواشكي گذاشتند تو سفره . حاجي گفت اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند ! 🍛آشپز نگاه سفره كرد. كمي چشماشو باز وبسته كرد👁 با تعجب سرش رو تكوني داد و گفت: جل الخالق !؟ اينها ديونه اند يا اجنه؟! 😒و بعد رفت تو آشپزخونه.. هنوز نرفته بود كه صداي خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند ...😂
#طنز_جبهه
●○°•°•°•○●
#رواق_رفاقت
#رهروان_رضوی
💕@revagherazavi_refaghat
#طنز_جبهه😅
وقتی می رفتند پیش حاجۍ برای مرخصے،
میگفت: «منپنج ساله پدرومادرم رو ندیدم...🥺
شما هنوز نیومده ڪجا میخواین برین؟!»🤨
ڪلے سرخ وسفید میشدند😢
و از سنگرمی آمدند بیرون 🚶🏻
ما هم میخندیدیم بهشان...😂
بنده های خدا نمۍدانستند پدرومادرِ حاجۍ پنج سال است فوت شدهاند!!😑😁
●○°•°•°•○●
#رواق_رفاقت
#رهروان_رضوی
💕@revagherazavi_refaghat