15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حماسه ای در یخبندان
سال ۸۸ بود، سالی که فتنه فضای کشور را بهم ریخته بود. اوضاع ناآرام بود و دلها پر از نگرانی. یادم هست که بابا شبها به خانه نمیآمد. میرفت ایستگاه صلواتی محرم و همانجا میخوابید. میگفت نباید بگذاریم کسی خیمهها را آتش بزند یا شربت و شیر صلواتی را آلوده کند.
زمستان بود و کلاله زیر لایهای از یخ و سرما خوابیده بود. هوا سرد بود، اما نگرانی من از سرما بیشتر بود. همیشه میترسیدم اتفاقی برای بابا بیفتد. تلویزیون در خانه همیشه روشن بود و صدای اخبار لحظهبهلحظه به گوش میرسید. فضای خانه پر از التهاب بود، اما هیچکس دست از امید نمیکشید.
نمیدانم چه شد، اما انگار یک جرقه، یک نور، همه چیز را تغییر داد. یک روحانی، حاج آقای محمد اسفندیاری، در همین کلاله، آتش حرکت انقلابی را روشن کرد. او در شهر، شعار «مرگ بر فتنهگر» را سر داد و مسیر را به مردم نشان داد.
روز نهم دیماه بود. بابا دستم را گرفت، نگاهش پر از ایمان و استواری بود. گفت: «دخترم، امروز روزی است که ما هم باید در صحنه باشیم. باید از انقلاب و آرمانهایمان دفاع کنیم.» آن لحظه حس کردم که تاریخ در حال نوشته شدن است، و من هم بخشی از آن هستم.
✍🏻زهرا سالاری/ کلاله
#نه_دی
#نهضت_روایت_گلستان
#قلم_روای
ارسال روایت از طریق پیامرسان
@revaitgolestan
💠https://eitaa.com/revait_golestan