eitaa logo
🕊روایت عاشقی🕊
231 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
551 ویدیو
31 فایل
⚘راوی سیره دلیرمردان عزیزمان⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹بسم رَبّ الشُّهَدا🌹 🍃خاطرات تفحص🍃 📝 شهیدی که پیکرش پس از 12 سال سالم از دل خاک بیرون آمد ...! 🚧بیل مکانیکی شروع کرد به کار کردن . بچه ها همه در حال کار کردن بودند که یک دفعه دیدیم بوق بیل مکانیکی به صدا در اومد ...! با عجله رفتم جلو از منظره ای که جلو چشمم ظاهر شده بود وحشت کردم ! دیدم یک دست با خونابه داخل پاکت بیل مکانیکی قرار گرفته است . 🔶گفتم یا اباالفضل !!! چش شده ؟؟؟ اول فکر کردم یکی از بچه ها چیزی پیدا کرده ، سریع پریده بیرون بیاردش که بیل اشتباها دستش را قطع کرده ... نگاه کردم دیدم همه ی بچه ها هستن . با خودم گفتم احتمالا دست یکی از این عراقی هایی هست که همراهمان هستند . 🔶توی همین افکار بودم که راننده ی بیل مکانیکی از دور بهم اشاره کرد . آمدم نزدیک . افسر عراقی یک گوشه مات و متحیر نگاه می کرد . ❓با اشاره از راننده پرسیدم : قضیه چیه؟ 🌹با چشمانش جلو را نشانم داد و گفت همین الان دراومده ...! جمع شدیم دورش . خاک ها را از سر و رویش کنار زدیم . همه منقلب شده بودند نمیتوانستیم چشم ازش برداریم ... لحظاتی با چشمان اشکبار به جمال نورانی اش خیره شدیم . 🌹انگار همین الان گذاشته بودنش زیر خاک . دست نخورده و سالم ِ سالم بود ...! کفن رویش کشیدیم . کربلایی شده بود آنجا 🔶حسن الدوری معاون صدام بی خبر از همه جا تعجب آمد نزدیک مان ایستاد. یک نگاهی بهش انداخت و با آن صدای کلفتش به افسر عراقی گفت : کیه اینجا تو این گرما خوابیده ؟! _افسر عراقی زیر گوشش به عربی جواب داد : اینو تازه درآوردنش ...! 🔶باورش نمیشد . نیشخندی زد و گفت : داری مسخرم میکنی؟!! _گفت : لا سیدی! هنوز باور نمیکرد . بلند صدایم کرد و با هیجان ازم پرسید : ماجرا چیه؟! _ گفتم : این یکی از شهدای ماست . مال عملیات شرق دجله اس !!! ( کربلای 5) _گفت : یعنی چند سال پیش؟ _گفتم : 12 سال پیش ...! 🔶چشماش گرد شده بود . نگاهی کرد و گفت : بزن کنار ببینم ..! روی شهید را زدم کنار . دقایقی متحیر زل زد به جنازه .... حال عجیبی پیدا کرده بود . شاید ده ، پانزده بار هی میرفت و برمیگشت و زیر لب تکرار می کرد : والله هذا الشهید ...! والله هذا الشهید ....! " خاطره به نقل از سید منصور حسینی " 🖊بیان خاطرات سرهنگ علیرضاغلامی از فرماندهان تفحص شهدا 📝ادامه دارد ... ✅کپی با ذکر صلوات 💠روایت عاشقی را دنبال کنید👇 https://eitaa.com/revayat_asheghi
💠 شهید آیت‌الله بهشتی: آنانکه زمستان را از پشتِ پنجره دیده‌اند؛ و گرسنگی را فقط در کتابها خوانده‌اند، نخواهند توانست که نمایندگانی شایسته برایِ دفاع از حقوقِ مردم باشند...
25.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊روایت عاشقی/قسمت چهارم🕊 ✔شهیدمرزبان رشیدسپهوند به روایت: محسن مرادی 💞رفیقانه 🍃رشید واقعا رشید بود...باید شهید می شد...بچه هیئتی که نظرکرده خدابود...و پهلوان سجاد محمدیان رفیق شهید که همزمان باکسب مدال پارالمپیک باشنیدن خبر شهادت رفیقش،مدالش را تقدیمش میکند... 🧷شما در خانه‌های‌تان نشسته‌اید، از مرز چه خبر دارید؟ شما پسرتان را، دخترتان را می‌فرستید مدرسه، می‌آید، نگران نیستید؛ خودتان می‌روید محل کار و می‌آیید، نگران نیستید، می‌روید در پارک می‌نشینید، نگران نیستید،نگران ناامنی نیستید، دارید با امنیت زندگی می‌کنید، چه خبر دارید که آنکه در مرز ایستاده و جلوی دشمن را گرفته که وارد کشور نشود، او دارد چه می‌کشد؟»/ شهدای مرزی ما مظلومند؛ این طفلک‌ها دیده هم نمی‌شوند؛ مردم بدانند که این‌ها چقدر دارند به مردم خدمت می‌کنند. خدمت که فقط آب و نان نیست؛ بالاتر از آن، امنیت است» (رهبرمعظم انقلاب) حواسمان هست؟! صدای دل شکسته این مادر عزیز را شنیدید...انشالله که شرمنده این دل شکسته سرپل صراط نشویم... یاحسین(ع)💔😭 🌙ماه میهمانی خدا 🇮🇷 *ایران قرارگاه حسین بن علی(ع) است*🇮🇷 🕊اینجاروایت عاشقی ست👇🕊 https://eitaa.com/revayat_asheghi
🔻دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان
هدایت شده از 🕊روایت عاشقی🕊
‍ 🍃🍂دلاورمردی از دیار لرستان🍂🍃 🌺شهید علی آشناگر🌺 در سال 1345 در خانواده ای مذهبی در محله پشت بازار خرم آباد به دنیا آمد.از همان کودکی فردی مهربان و خانواده دوست بود.در سن 15 سالگی به خیل عظیم بسیجیان پیوست و به عنوان تخریب چی فعالیت می کرد.در سال 1361 به خیل سبزپوشان سپاه پاسداران لشگر 57 ابوالفضل پیوست و در منطقه دربندی خان عراق (شاخ شمیران)مجروح شد و بعد از ترخیص از بیمارستان مجدداً به عنوان معاونت فرماندهی گروهان مالک اشتر به جبهه رفتند و در سحرگاه 66/8/29 در ادامه عملیات در منطقه ماووت عراق  مجروح و سپس دعوت حق را لبیک گفت. شهید علی آشناگر از بدو جوانی به ورزش باستانی روی آوردند و از قهرمانان این ورزش در رشته کباده و سنگ بودند.گردان انبیاء در منطقه بوکان مستقر شد کنار درختان و نزدیکی سد.زمانی که رزمندگان از یک نواختی منطقه و آب و هوای گرم دچار خستگی شده بودند شهید دست به کار شد تا محلی برای شادابی و سرگرمی رزمندگان برپا کند.به همین خاطر به کمک چن تن از دوستان شروع به انجام محل گود زورخانه صحرایی نمودند.دایره ای وسیع رسم بعد آنرا خاکبرداری کردند طوری که تا کمر داخل می شدند و سپس کف آنرا تسطیح و با استفاده از پتو آن را فرش کردند.چند میل که از خرم آباد برده بودند در آنجا مستقر کردند و با استفاده از اسلحه،پوکه و گلوله توپ وسایل ورزش مهیا کردند.حضور با نشاط رزمندگان دیگر گردانها رقابت و رفاقت عجیبی را بین رزمندگان ایجاد نموده بود و همیشه بچه ها لحظه شماری می کردند تا عصر برسد و ورزش باستانی را شروع نمایند. آخرین باری که شهید به مرخصی آمده بودند قرار بود برای ایشان خواستگاری برویم.بسیار خوشحال بود اما به خاطر عجله وی جهت بازگشت به جبهه، خواستگاری به تعویق افتاد و شاید دیگر هرگز چنین چیزی صورت نگرفت زیرا در همان بازگشت به جبهه ایشان به شهادت رسیدند و آرزوی ازدواج ایشان برای همیشه بر دل خانواده ایشان حکاکی شد و او نیز همنشین اولیای خداوند گردید. کلام همیشگی او به خواهرانش حفظ حجاب و حفظ اهداف انقلاب بود.او دوستان امام را دوست مردم و دشمنان او را دشمن مردم میدانست. روحش شاد و یادش گرامی. ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┄ ⚘اینجاروایت عاشقی ست⚘ https://eitaa.com/revayat_asheghi
🔻دعای روز نهم ماه مبارک رمضان