🌱در باغ سرسبز پر درخت با نهرهای روان و میوه های فراوان نشسته و به ماه و ستارگان در حال درخشش چشم دوخته بودم. درباره ی عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر میکردم.
🌙به آسمانی بدون ستون در بالا با روشنایی ماه و ستارگانش...
در این افکار غرق بودم. ناگهان ماه از آسمان فرود آمد و در دامنم قرار گرفت. نوری از آن ساطع میشد که چشم ها را خیره می نمود. در تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانی دیگر به آن افزوده شد. نور آنها مرا نیز مبهوت خود کرده بود.
✨هاتفی، که صدایش را میشنیدم ولی او را نمیدیدم، مرا ندا داد و با اسم خطابم نمود
《فاطمه! مژده باد تو را به سیادت و نورانیت به ماه نورانی و سه ستاره درخشان که پدرشان سید و سرور همه انسان ها بعد از پیامبر گرامی(ص) است.》
...
✨حضرت زینب نوزاد پیچیده شده در پارچه ای سفید را از حضور امیرالمومنین علیه السلام نزد من آوردند و فرمودند: اسم نوزاد عباس، کنیه اش ابوالفضل و لقب او قمر بنی هاشم است.
✨از فرط خوشحالی فریاد شادی سر دادم.
(الحمد لله رب العالمین)
هم اینک، خوابم، آن رویا، تعبیر شده بود.
برایشان ماجرای ماه و سه ستاره درخشان را تعریف کردم.
خوشحال شدند! صورت برادر خود عباس(ع) را غرق در بوسه کردند و فرمودند:
(به خدا عباس برتر از قمر است!)
🌹ولادت باب الحوائج، حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز جانباز مبارک باد🌹
✍#فاطمه_سعیدی_مقدم
#میلاد_حضرت_عباس #ماه_شعبان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
👉 @revayat_khane