eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
807 دنبال‌کننده
903 عکس
122 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 چادر کردیم رفتیم رونمایی :) 🗓امروز از آن روزهای خاص روایتخانه بود ⛱روزی که داستان پلک شروع شد ... 🎙در روزهای آینده بازهم از پلک خواهیم گفت ان شاءالله با ما همراه باشید...🍃 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
«پلک»، جشنواره‌ای درباره پوشش اجتماعی 🔸 بهزاد دانشگر در نشست خبری گفت: از اتفاقات اخیر جامعه ما مباحثی درباره پوشش اجتماعی و چگونگی تردد افراد در فضای اجتماعی مثل خیابان، دانشگاه و مدرسه است. بر همین اساس احساس کردیم نیاز داریم روایت‌هایی از مردم و کنش‌گران ادبیات و کسانی که راوی این فضا هستند، داشته باشیم بنابراین به برگزاری جشنواره ناداستان پلک فکر کردیم. 🔸معصومه امیرزاده دبیر علمی جشنواره ناداستان پلک نیز اعلام کرد: جشنواره ناداستان پلک در دو سطح تجربه‌نگاری و روایت‌نویسی حرفه‌ای برگزار خواهد شد تا هم عامه مردم و هم نخبگان ادبی و نویسندگان تجارب خود را ارسال کنند. 🔸 زینب تاج‌الدینی دبیر اجرایی جشنواره ناداستان پلک بیان کرد: از اول آذر ارسال آثار به سایت آغاز می‌شود و شرکت‌کنندگان تا آخر دی فرصت دارند تا آثار خود را ارسال کنند. در بهمن‌ماه پروسه داوری و انتخاب اعضا و برگزیدگان انجام می‌شود و ما تلاش می‌کنیم اختتامیه این رویداد را اسفند ماه برگزار کنیم. 📌متن کامل خبر را در این لینک بخوانید. 🆔 @hozehonari_ir
هدایت شده از حوزه هنری اصفهان
16.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | ♨️ سلسله نشست های تاریخ شفاهی و تجربه 2⃣ جان روایت ؛ نشست دوم ♦️ باحضور شبنم غفاری حسینی نویسنده و پژوهشگر مقاومت و دفاع مقدس 📆یکشنبه ۲۷ آبان ماه 1403 💠 حوزه هنری استان اصفهان در مجازی: وبسایت | اینستاگرام | ایتا | بله | .
هدایت شده از انتشارات راه یار
🔴«به توان هایتک» در ایستگاه چهارم 🔷 روایتی است از تأسیس و پیشرفت‌های غرورانگیز شرکت دانش‌بنیان «آهار» مشهد شرکت آهار فعالیت خود را در حوزه خدمات مهندسی برق در گرایش‌های الکترونیک و کنترل در سال 1379 آغاز کرده است. این فعالیت‌ها با بازطراحی و تولید بردهای الکترونیکی نیروگاهی شروع و کم‌کم به طراحی سیستم‌های کنترل پیشرفته موردنیاز در صنایع انرژی کشیده شد. این شرکت در سال 1390 سیستم کنترل توربین بومی با نام تجاری رامیار ارائه کرد و پس از آن سیستم تحریک ژنراتور و سایر سیستم‌های پیشرفته کنترل نیروگاهی، پالایشگاهی،نفت و گاز به مرور طراحی و ارائه کرد و امروز تعداد زیادی نیروگاه،پالایشگاه،خطوط انتقال نفت و... از سیستم‌های کنترل آهار استفاده می‌کنند... 📚از کتاب: دورتادور نیروگاه را ماشین‌های آتش نشانی با بهترین تجهیزات قرق کرده بودند.بعد از هر مرحله آزمودن،فشارم بالا و پایین می‌شد و ضربان قلبم یکی درمیان می‌زد. همه بچه‌ها همین‌طور بودند. رنگ یکی‌شان پریده بود، آن یکی تندتند راه می‌رفت، خانم عظیمی‌زاده که مسئول پروژه بود نتوانست دوام بیاورد.سپرد هر وقت کار تمام شد صدایش بزنیم و رفت ته نیروگاه... ما جوان‌هایی که هیچ‌کس بهمان اعتماد نکرده بود جز مهندس دهنوی،مایی که در آن لحظات فقط خدا را داشتیم،می‌خواستیم این غول عظیم الجثه را رام کنیم.همه‌مان می‌دانستیم که اگر قرار بود اتفاقی بیفتد،نه از دست آتش‌نشانی کاری برمی‌آمد و نه هیچکس دیگر؛واحد منفجر می‌شد و تمام... ♦️سفارش با تخفیف20درصد و ارسال رایگان(بالای ۴۰۰هزار تومان): rahyarpub.ir @Rahyar97@Rahyarpub
هدایت شده از حوزه هنری اصفهان
🎞 مستند هزار دستان روایت زندگانی جهادگر شهید حاج مصطفی هزاردستان نویسنده و کارگردان: سیدعلی محمد حسینی تهیه کننده: رسول احمدی 🗓چهارشنبه 7 آذر ماه | ساعت 15 📍خیابان استانداری،گذر سعدی،عمارت تاریخی سعدی،سالن سعدی 💠 حوزه هنری استان اصفهان در مجازی: وبسایت | اینستاگرام | ایتا | بله | .
مجموعه ادبی روایتخانه
♨️♨️♨️ مریم و امیر به تازگی ازدواج کرده اند و زندگی مشترکشان را علی رغم مخالفت های خانواده مریم در
📖 چله هفتم! به جای ریویو... شاید جز اولین نفرهایی باشم که کتاب را خوانده‌ام! خوبی رفاقت با نویسنده‌ها همین است. داستان بسیار صمیمانه است. اینقدر که به راحتی با شخصیت اول همراهی می‌کنی و انگار رفیقت می‌شود. رفیق ندیده و نشناخته. با دردهایی که به دست و پایش می‌پیچد درد می‌کشی، با ماندنش سر بزنگاه‌ تصمیم‌گیری مردد می‌شوی و از خودت می‌پرسی: اگر من جای او بودم چه می‌کردم؟ نویسنده عزیز خیلی خوب توانسته لحظات تنهایی یک مادر در دقایق خاص عمرش را به تصویر بکشد که چطور این روزهای سخت را چله به چله با دلگرمی به یک دعا که مونسش شده پشت سر بگذارد. بعید می‌دانم نسیم صمیمی و دوست داشتنی این مونس به شما نوزد و بعد از خواندن داستان دلتان برای آن دعای دل‌انگیز تنگ نشود... ✍ فاطمه طالبی 🔸🔹🔸🔹🔸 🔖این بار در محفل آهسته خوانی مان به نقد و بررسی رمان چله‌ی هفتم خواهیم پرداخت. 📆دهم آذرماه ، ساعت ۱۶ 🏢میدان امام علی روبروی امامزاده هارونیه ، موسسه نهج البلاغه ، طبقه ‌ی دوم ، روایتخانه 💰سرمایه گذاری شما برای شرکت در این برنامه فقط هشتاد هزار تومان است🤩 🔸جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی @hami2024 پیام دهید. با ما همراه باشید...🍃 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
18.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید| نخستین ◽️این جشنواره به همت حوزه هنری با موضوع پوشش اجتماعی پذیرای آثار نویسندگان است. ◽️برای کسب اطلاعات بیشتر به این لینک مراجعه کنید. @hozehonari_ir با ما همراه باشید...🍃 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
❓جای تو در مقاومت کجا بود؟ 📝 ا❁﷽❁ا دارم از خودم می پرسم « جای تو در مقاومت کجا بود؟» جای مقاومت توی زندگی‌ام کجاست؟ صبح هایم با لقمه ی نان پنیر و گردو شروع می‌شود همه مثل هم، لقمه، گاهی سیب قاچ کرده یا انار دان کرده، یا بادام . همه را همان کله صبح برای بچه‌ها آماده می‌کنم و راهی‌شان می‌کنم. تا ظهر هم برنامه معلوم است مثل بیشتر مادرها نهار و گاهی جمع و جور کردن خانه، ظهر بچه‌ها می آیند و غرغر میکنند که دوستان شان شیرکاکائو آورده اند و کیک نمیدانم چه، انارهای دانه شده و خورده نشده را خودم میخورم. لقمه های نصفه گاز زده را می گذارم یخچال برای فردا صبحم. حتی یک بار هم بهشان نگفتم لقمه را حتما بخورید میدانم فشار زیاد یعنی انداختن لقمه توی سطل آشغال مدرسه، با خوردن لقمه بیات شده مشکلی ندارم. انار دانه شده که خیلی هم خوب است. بعد درس‌خواندن بچه‌ها و نخواندن هایشان، ساعت هفت و نیم هم شبکه پویا باخانمان را نشان میدهد، یک سه چهار باری خودم دیده ام، سه چهار باری با بچه اول، سه چهار باری هم همراه بچه دوم. همسرم با تعجب می پرسد « بعد از سی سال هنوز این را نشان می‌دهد؟» می گویم «برای ما بله.» بالاخره شب می‌شود. برای چهار یا پنجمین بار فیلم ساعت نه آی فیلم را می بینیم. حالا دارد زیرخاکی را می‌گذارد. بیشتر دیالوگ ها را از برم. شب هم قصه و خواب و گاهی قبل از خواب چند جمله یی جهت ریلکس شدن بچه‌ها « امتحان مستمر خیلی هم مهم نیست معمولاً پایانی خوب بشه عوض ش میکنند، لازم نیست برای دوستت توضیح بدی بهش فرصت بده خودش میاد سمتت، اردو هم می‌برند تون، اگه ببعی قهرمان نرفتید خودمان می برمتان.» سکوت و شب و تاریکی، گاهی خواندن دعای چهاردهم صحیفه و گاهی سوره فتح. معمولا دو رکعت نماز حاجت به نیت پیروزی جبهه حق. تمام سهم من از مقاومت همین است، اشک ریختن های شبانه بعد از سید حسن هم اضافه کنیم باز هم پنج درصد شبانه روزم نمی‌شود. پنج درصد از وقتم را به مقاومت اختصاص داده ام. حالا دارم کانال ها را بالا و پایین میکنم که آتش بس یعنی خوب شد یا بد؟ به خودم میگویم « تو کجا، مقاومت کجا؟» یکی میگوید خوب شد و یک جمله قهرمانانه می‌گوید یکی میگوید بد شد و غصه می‌خورد. نمیدانم مقاومت کجای زندگیم هست و جایش حالا خالی ست یا نه؟ سهمی از پیروزی و یا شکست ش ندارم. نمی‌فهمم تحلیل ها را. حس غروری نیست غمی هم نیست. خالی خالی شده ام. ✍️ با ما همراه باشید...🍃 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○