eitaa logo
کانال محتوای روایتگری 🎤
1.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
755 ویدیو
49 فایل
مطالب در این صفحه به روایتگری رشادت ها،شهامت ها و سیره شهدا انقلاب اسلامی،دفاع مقدس و جبهه مقاومت اختصاص دارد. عبدالله گرزین مطاعی @Abdollah_gorzin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 تبیین دستاوردهای عملیات بزرگ در چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انشالله در این هفته بیان خواهیم کرد. 🔸 با ما همراه باشید 📍به کانال تخصصی محتوای روایتگری بپیوندید👇 🆔 @Abdollah_gorzin •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
دوم اسفند ۶۲ حول و حوش همین ساعت ها بود یعنی نیم ساعت مانده به نیمه شب،رزمنده های لشکر ۲۵ کربلا عملیات والفجر۶ را در منطقه نیزارهای چیلات انجام دادند.این اولین عملیاتی بود که قبل از شروع یک عملیات بزرگ(عملیات خیبر) به فاصله یک روز به استعداد یک لشکر باید عملیات فریب انجام می شد.هدف تصرف منطقه ای از دشمن نبود،هدف مشغول کردن دشمن در جبهه میانی و انجام عملیات بزرگ به نام خیبر در جبهه جنوبی یعنی طلائیه،جزایر مجنون و شرق دجله بود.تاریخ اگر بخواهد روزی از شجاع ترین،تکلیف مدار ترین و باغیرت ترین و یک کلام عاشق ترین مردان سرزمین ایران یاد کند باید داستان رزمندگان مازنی عملیات والفجر۶ را بازخوانی کند. عملیاتی که رمز آن یا فاطمه الزهرا بود‌.چیلات قدمگاه زهرا شده بود.لشکر۲۵ کربلا بیشترین شهید مفقودالاثر را در در طول جنگ در این عملیات تقدیم اسلام و ایران کرده است.رزمنده هایی که صمیمی ترین برادران خود را در نیزارهای چیلات جا گذاشته بودند.والفجر۶ نماد ایثار،از خودگذشتگی و فدا شدن بهترین جوانان این سرزمین در راه آرمان ها است. کاش میشد بچه ها را جمع کرد سنگر آن روزها را گرم کرد کاش می شد بار دیگر جبهه رفت جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت... 🔸 با ما همراه باشید 📍به کانال تخصصی محتوای روایتگری بپیوندید👇 🆔 @Abdollah_gorzin ••✾•🍃🌸🍃•✾••
🔸روایتی از شهادت یکی از رزمندگان لشکر ویژه ۲۵ کربلا در عملیات والفجر۶ چیلات 🔹کمی دورتر از ما مجروح دیگری هم افتاده بود. تیر به شکمش خورده بود و روده هایش ریخته بود توی دستش... تکه کلامش این بود: «بر جمال محمد صلوات». به صدا گوش دادم. برایم آشنا بود. با منورهایی که دشمن گه‌گاه می‌زد، به چهره اش نگاه کردم. چهره اش خیلی تکیده به نظر می‌رسید. شناختمش؛ احمد بود؛ احمد شیرافکن... با هم اعزام شدیم منطقه. خودم را به سختی کشیدم به طرفش. دو متری با او فاصله داشتم. متوجه حضور من شد. سرش را کمی بلند کرد و به اطراف نگاهی انداخت. برایش دستی تکان دادم و گفتم: احمد! 📍دو دقیقه ای که گذشت صدای تیراندازی خفه شد. منتظر صدای احمد بودم. از او هم صدایی در نمی‌آمد. چندبار صدایش کردم اما جواب نداد. فکر کردم شهید شده. هنوز روده هایش را در دست‌هایش نگه داشته بود. هوا تاریک بود. من خوب او را نمی‌دیدم، یک حس غریبی مرا از درون به هم ریخت. چاره ای نداشتم. هم آن جا در دو متری شیرافکن ماندم. 🔅 یک ربعی که گذشت یک دفعه احمد ناله ای زد. از خوشحالی گفتم: تو زنده ای؟ گفت: آره. گفتم: چرا ساکت شده بودی؟ جواب داد: داشتم نماز می‌خواندم...! باورکردنی نبود. یادم آمد نمازم را نخوانده ام. تیمم کردم و از جیبم یک مهر کوچک درآوردم. الله اکبر نماز را که گفتم، مدام به این فکر می‌کردم، احمد چه طور با آن همه درد، درحالی که روده هایش بیرون ریخته، توانسته نمازش را بخواند. در بین نماز صدای ناله اش را می شنیدم. سلام نماز را که دادم، سریع خودم را کشیدم به طرفش. حالش خیلی بد بود. تلاش می‌کرد روحیه اش را حفظ کند. به او که رسیدم پای راستم را گذاشتم زیر سرش. دستی به موهایش کشیدم و گِل‌های خشک شده را از لای موهایش کنار زدم. وقتی سرش روی پای من بود، آهسته تکانی خورد و ساکت شد. آرام دست روی پلک هایش کشیدم و آن‌ها را بستم. در آن لحظات فقط گریه می‌کردم. نوجوانی 16 ساله، روی پاهایم جان داده بود و من هنوز نفس می‌کشیدم. 🔸کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید👇 🔸کانال تخصصی محتوای روایتگری 🆔 @Abdollah_gorzin •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
ابتکار،نوع آوری،خلاقیت،شجاعت و‌معنویت،مولفه های موفقیت و پیروزی ایران در بی نظیر ترین عملیات دوران دفاع مقدس،