eitaa logo
ایستگاه روایت شهدا
423 دنبال‌کننده
563 عکس
339 ویدیو
11 فایل
🌱‟رِوٰایَتْگَرِی‟ قِصِه‌ی دلدادگیِ واماندگانِ از کاروان "شهدا"ست...! ✍️استاد محمدباقر نادم 🔶راوی موسسه روایت سیره شهدا_قم 🔶نویسنده 🔶پژوهشگر 🔶سخنران به یاد علمدار روایتگری🌷 #شَهِیدحٰاج‌ْعَبْدُالله‌ضٰابِط ✅ادمین: @admin_revayat_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از سخنان می‌گوید. نمی دانید مقام امام حسین علیه السلام در برزخ چگونه است؟ از توفیق شهادت می پرسد و می شنود: آقابرای خیلی ازشما شهادت را می نویسند، خودتان پاکش می کنید... الهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ .       🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ‍  🌹مادر شهیدی که وارد  قبر  فرزندش شد! 🌷 لحظه ای كه محمدرضا را كنار قبر گذاشتند و در جعبه را باز كردند همه آمدند و از شهید خداحافظی گرفتند، من یك مفاتیح گرفتم و خواستم تا قبل از اینكه پیكر شهید را وارد خاك كنند یك زیارت عاشورا بخوانم. گوشه ای دورتر از قبر نشستم و مشغول زیارت عاشورا بودم كه شهید را بلند كردند و در قبر گذاشتند همین كه من رسیدم به «السلام علیك یا اباعبدا…» یك دفعه شنیدم كه پدرش با صدای بلند می گفت: مادرش را بگویید بیاید. 🌷 ابتدا تصور كردم بخاطر آخرین لحظه ی دیدار و وداع با فرزندم مرا صدا می زنند، كه من گفتم رویش را بپوشانید كه یك دفعه پدر شهید و تمام جمعیت یك صدا فریاد زدند: »شهید دارد می خندد« ولی آن لحظه بنده باور نكردم، گفتم شاید احساساتی شده اند. آخر مگر می شود جسدی كه پنج روز در سردخانه بوده و گردنش به حدی خشك بود كه ما مجبور شدیم برای در آوردن پلاك، زنجیر را پاره كنیم چطور ممكن است بخندد. 🌷 در آنجا یاد این شعر شاعر افتادم كه می گفت: «روزی كه تو آمدی ز مادر عریان/ مردم همه خندان و تو بودی گریان/ كاری بكن ای بشر كه روز رفتن/ مردم همه گریان و تو باشی خندان» https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید؛ 🌹مثنوی شهادت 🔰حاج صادق آهنگران سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند سواران لحظه ای تمکین نکردند ترحم بر منِ مسکین نکردند سواران از سرِ نعشم گذشتند فغان ها کردم اما بر نگشتند اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان! این چه سودا بود با من؟ رفیقان! رسم همدردی کجا رفت؟ جوانمردان! جوانمردی کجا رفت؟ مرا این پشت مگذارید بی پاک گناهم چیست؟ پایم بود در خاک اگر دیر آمدم مجروح بودم اسیرِ قبض و بسط روح بودم درِ باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زان سو نخندید رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا زخمی رها کردند و رفتند رها کردند در زندان بمانم دعا کردند سرگردان بمانم شهادت نردبانِ آسمان بود شهادت آسمان را نردبان بود چرا برداشتند این نردبان را چرا بستند راهِ آسمان را مرا پایی به دست نردبان بود مرا دستی به بام آسمان بود تو بالا رفته ای من در زمینم برادر روسیاهم ، شرمگینم مرا اسبِ سپیدی بود روزی شهادت را امیدی بود روزی در این اطراف ، دوش ای دل تو بودی نگهبان دیشب ای غافل تو بودی بگو اسبِ سپیدم را که دزدید؟ امیدم را امیدم را که دزدید https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 بـی اخــتـیــار داده ام اختیارِ دلم را به دست تو ... به گمانم همین احساسِ جبر است، جبرِ در دوست داشتن تو ! 🕊 https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا