#مبانی_روایتگری
🌹🌹مرگ یا شهادت؟؟
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
🔸شهادت مردن نیست! بلکه انتخاب نوع رفتن است.
🔹چون شهادت (اشرف الموت) یعنی شرافتمندانه ترین نوع مرگ است.
🔸مردن پایان خاصیتمندی انسانهاست.
🔹میت حتی دیگر خاصیت و توان بستن پلک خودش را ندارند.
🔸لذا مستحب است اگر چشم میت بازه و مرده براش ببندند.
🔹ولی شهید با شهادت تازه خاصیت پیدا میکند.
🔸آنقدر خاصیتمند میشود که در عالم هرکاری بخواهد میکند.
🔹مثل حاج قاسم که فرمانده جبهه مقاومت بود ولی با شهادت سردار همه دلها شد.
🔸پس معلوم شد که در این عالم زندگان حقیقی شهدا هستند و ما در حقیقت با گناهانمان مرده ایم و بی خاصیت.
🔹در واقع شهدا زندگان افقی هستند و ما مردگان عمودی!
🔸پس اکنون که همه ما محکوم به مردن هستیم( کل نفس ذائقه الموت) بکوشیم که با شهادت برویم.
🔹اگر شهید نشویم لاجرم باید بمیریم!
🔸برخی با بهانه های مختلف درحال فرار از مرگ هستند غافل از اینکه وقتی اجل فرابرسد
آنگاه مرگ هرجا باشی تو را در آغوش میکشد
(اذا جا اجلهم لا یستاخرون ساعه و لا یستقدمون).
🔹مرگ تنها چیزیست که هیچکس زمان و مکان و نحوه آن را خبر ندارد!
🔸یعنی مرگ و شهادت:
شوشتری در آغوش نیروی انتحاری تکفیری مقدر شده بود.
🔹حاج احمد کاظمی در هواپیمای آسمان ارومیه.
🔸ابراهیم همت در جزایر مجنون
🔹حسین همدانی در حلب
🔸و حاج قاسم در فرودگاه بغداد
🔹حسین همدانی حبیب جبهه ها بود و ریشش را در حضور هشت ساله در دفاع مقدس سفید کرد ولی خدا نگهش داشت که در سوریه شهید شود.
🔸حاج قاسم سالها در وسط معرکه جنگ داعشیهای آمرلی و بوکمال و ریف دمشق شهید نشد و خدا نگهش داشت تا در انفجار فرودگاه بغداد شهید شوی.
🔹نمیدانم خدا مارا برای کدام منطقه و زمان ذخیره کرده است تا شهید شده و هستی ما خرج دین و اسلام شود.
#نسال_الله_منازل_الشهدا
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔰عضویت در کانال محتوای روایتگری: (یک جرعه روایت)👇
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹بسیجی شهید!
همین دو واژه سالهاست که به داد انقلاب رسیده است.
در اوج فتنه ها و سختی ها...
و بسیجی عشقی در سینه دارد که هیچ قدرتی را توان مقابله با آن نیست:
آری «عشق به شهادت»
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#نسال_الله_منازل_الشهدا
🔰عضویت در کانال محتوای روایتگری: (یک جرعه روایت)👇
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
سخنرانی-سالگرد حاج قاسم 1401.mp3
44.66M
🔈 #روایتگری
🎧مکتب شهیدحاج قاسم سلیمانی
🎙با روایتگری حجت الاسلام دکتر محمد باقر #نادم
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔰عضویت در کانال محتوای روایتگری: (یک جرعه روایت)👇
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
#محتوای_روایتگری
🌹🌹امنیت اتفاقی نیست!
داعشی ها محاصره اش کردن. تا تیر داشت با تیر جنگید. تیرش تموم شد!
داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد
ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد...
تشنه بود آب جلوش می ریختن روی زمین
فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس
برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش 😭
کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم 😭
اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 😭
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی...
اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم...
یا علی یا زهرا...
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برای حاج قاسم... 😭
امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 😭💔
سلام خدا بر شهید رضا اسماعیلی 🕊
بنیادشهیدوامورایثارگران شهرستان کبودرآهنگ
✅برای دیگران بفرستید و در ثواب این اقدام شریک شوید🙏🙏
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔰برای دسترسی روزانه به محتوای بیشتر در کانال محتوای روایتگری عضو شوید:👇
#یک_جرعه_روایت
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
هدایت شده از طبیب
#طنز_جنگ 😂😂😂
❤️حوری صد ساله توی بهشت!
شهید عرب از رزمندگانی بود که خیلی در مورد همه چیز شوخی می کرد.
تعریف می کرد بعد از عملیات کربلا چهار ، یک شب خواب دیدم که رفتم بهشت ،
اما هرچه گشتم توش حوری نبود...!
فقط دیدم یه پیرزن گوشه ای نشسته.
رفتم جلو گفتم : مادرجان... !
پس حوری ها کجان...؟!
گفت دیر آمدی ننه ، کربلای چهاری ها اومدن همه رو بردند... .
با ناراحتی نگاهی به اطراف کردم وگفتم یعنی هیچ کس نمانده...!؟؟
گفت نه ننه ، فقط من موندم. تعلل کنی همینم از دستت میره!😂
با خودم گفتم در بیابان لنگه کفش کهنه ام غنیمته. دستی به شانه اش زدم ، گفتم؛ باشه ، بریم... !
با عصبانیت گفت : دستتو بکش نامحرم...!
گفتم مگه اینجا هم از این حرفاست...؟!
گفت: بله ، اول باید منو عقد کنی بعد در خدمتم... .
آقا ....!
ما تمام بهشت رو گشتیم ، اما نتونستیم یک شیخ گیر بیاریم... . نبود که نبود... !🤣🤣🤣
➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕
#نسال_الله_منازل_الشهدا
🔰عضویت در کانال محتوای روایتگری: (یک جرعه روایت)👇
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
هدایت شده از طبیب
#شهید_محمود_کاوه
🌹🌹شهید محمود کاوه با چه ترفندی از محاصره کموله گریخت؟
✍ شهید محمود کاوه جهت شناسایی منطقه سوار ماشین جیپ شد و بدون اینکه حواسش به همراه کردن اسلحه و یا نیروی کمکی باشد به سمت منطقه مورد نظر براه افتاد
✍وقتی وارد بخشی از جنگل آلواتان شد به طور غیرمنتظره با تعدادی کومله مواجه شد که دور یک آتش حلقه زده بودند و شب را با هم سپری می کردند
✍ با دیدن نابهنگام محمود کاوه که تا قبل از این برای سرش جایزه گذاشته بودند همه آنها با وحشت از جا بلند شدند و اسلحه خود را به سمت محمود نشانه رفتند.
✍ در این لحظات حساس محمود کاوه یک تصمیم عجیب می گیرد و با این ترفند جالب خودش را از مهلکه نجات میدهد
✍ و میگوید بدون این که ترسی در دلم راه دهم با توکل به خدا پشتش را به کموله ها کرده و در حالی که با انگشت دستش به جناح راست اشاره کند با فریاد می گوید:
✍ لشکر ۱۴ امام حسین از جناح راست به فرمان من!
بعد به سمت مقابل اشاره کرده و میگوید لشکر ۸ نجف اشرف به فرمان من!
✍و بعد به جناح چپ اشاره کرده و با فریاد میگوید لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) به فرمان من باشد و تا من نگفتم آتش نریزید.
✍بدین ترتیب وقتی رویش را به سمت کموله ها برمیگرداند با ناباوری میبیند که همه آنها فرار کردهاند
✍چون گمان کرده بودند که لشکر های متعددی جهت عملیات وارد منطقه شده اند لذا پا به فرار گذاشتند
✍ پس به آتش نزدیک شدم دیدم چند عدد اسلحه باقی مانده است آنها را حمایل کردم
✍ سپس دیدم یک گوسفند روی آتش در حال پختن است قسمتی از آن را خوردم
بعد با خیال راحت نشستم و کالک عملیاتی منطقه را شناسایی و گویا کردم.
✍خیالم جمع بود که کموله ها تا چند ساعت دیگر جرات ندارند حتی پشت سرشان را نگاه کنند
✍کارم که تمام شد به ستاد برگشتم رفقا با نگرانی منتظرم بودند و وقتی مرا دیدند ریختن روی سرم و حسابی منو کتک زدند که چرا بی خبر رفتم و با خودم بی سیم و محافظ نبرده بودم
✍گفتند: مومن خدا! نگران شدیم و فکر کردیم تو را ربوده اند و کشته اند یا سرت را بریده اند تا از صدامیان جایزه را بگیرند!؟
✍این داستان مصداق امداد الهی است که قرآن می فرماید ان تنصر الله ینصرکم) خداوند در لحظه های بنبست به فریاد بندگان مومن خود میرسد که قرآن می فرماید: (کان حقا علینا نصر المومنین)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
((برگرفته از کتاب رد خون روی برف.))
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔰برای دسترسی روزانه به محتوای بیشتر در کانال محتوای روایتگری عضو شوید:👇
#یک_جرعه_روایت
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60