🌷🌹#روایتگری
🍀☘اسفند عجب ماهی است!🌱🌱
🔵🔴 در راستای معرفی همیشگی فرماندهان شهید یگانهای تهران و اصفهان و ...، در عملیاتهای خیبر و بدر در سال ۶۲ و ۶۳، و عدم اشاره به فرماندهان شهید خراسانی، در عملیاتهای خیبر و بدر در منطقه طلائیه در اسفندماه سال ۶۲ و ۶۳، اسامی تعدادی از فرماندهان شهید خراسانی در عملیات خیبر و بدر در اسفندماه سال ۶۲ و ۶۳، جهت اطلاع راویان عزیز و معرفی آنها به زائران شهدا، حضورتان ارسال میگردد.
🔵🔴 شهدای شاخص عملیات خیبر، اسفند سال۶۲:
۱. ابوالفضل رفیعی، جانشین لشکر ۵ نصر
۲. حسن آزادی، معاون تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۳. رمضانعلی عامل، فرمانده تیپ امامصادق(ع)
۴. قاسم شیخالاسلامی، اطلاعات تیپ جوادالائمه(ع)
۵. حسین کارگر، مسئول محور تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۶. حسن درویش، فرمانده گردان لشکر پنج نصر
۷. محمدحسین مهاجر، مسئول محور تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۸. علیرضا نعمانی، مسئول محور تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۹. غلامحسین اسداللهی، جانشین گردان تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۱۰. غلامرضا پروانه، فرمانده گردان تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۱۱. مسعود افشاریان، جانشین گردان لشکر ۵ نصر
۱۲. سیدمحمود سبیلیان، مسئول واحد لشکر ۵ نصر
🔵🔴 فرماندهان شهید عملیات بدر، اسفندماه:
۱. ولیالله چراغچی، جانشین فرماندهی لشکر ۵ نصر
۲. عبدالحسین برونسی، فرمانده تیپ جوادالائمه
۳. وحیدی، جانشین تیپ جوادالائمه
۴. محمد طاهری، معاون تیپ لشکر ۵ نصر
۵. اسماعیل بیتاللهی، جانشین ستاد تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۶. شاهپور غفوریان آذرخش، جانشین ستاد تیپ لشکر ۵ نصر
۷. قندهاری، مسئول آموزش سپاه خرمشهر
۸. علی اصغر منفرد، مسئول واحد لشکر ۵ نصر
۹. محمدرضا ارفعی، مسئول محور لشکر ۵ نصر
۱۰. علیرضا تقدسی کارگر، مسئول واحد لشکر ۵ نصر
۱۱. عابدینی، فرمانده گردان لشکر ۵ نصر
۱۲. محمد حصاری، فرمانده گردان لشکر ۵ نصر
۱۳. محمد سبزیکار حقیقی، فرمانده گردان لشکر ۵ نصر
۱۴. جواد جامی خراسانی، فرمانده گردان تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۱۵. محمدحسین بصیر، فرمانده گردان تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۱۶. محمدعلی حافظی عسکری، فرمانده گردان تیپ ۲۱ امامرضا(ع)
۱۷. صادق سمیعی دلویی، فرمانده گردان لشکر ۵ نصر
۱۸. ابوالفضل شاکری، فرمانده گردان لشکر ۵ نصر.
🔵🔴 سالگرد شهادت:
شهادت حمید باکری: ۶ اسفندماه
شهادت حسین خرازی: ۸ اسفندماه
شهادت امیرحاج امینی: ۱۰ اسفندماه
شهادت عبدالرسول زرین: ۱۱ اسفند
شهادت ابراهیم همت: ۱۷ اسفندماه
شهادت حجت رحیمی: ۱۸ اسفندماه
شهادت حسین برونسی: ۲۳ اسفندماه
شهادت عباس کریمی: ۲۴ اسفندماه
شهادت مهدی باکری: ۲۵ اسفندماه
شهادت بهبود کریمی پور: ۲۹ اسفندماه
🔰 دریافت محتوای روایتگری به صورت روزانه و مناسبتی👇
#یک_جرعه_روایت
📡https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
خدا امشب ولیّش را ولی داد
جمالی منجلی، نوری جَلی داد
حُسینِ بن عَلی چشم تو روشن
که امشب بَر تو ذات حق، "عَلی" داد...
میلاد امام سجاد علیه السلام مبارک باد 🌹
#علمدار_روایتگری
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
بسم الله الرحمن الرحیم
#زیارتنامه
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یَا اَولِیاءَ اللهِ و اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم
یااَنصَارَدینِ اللهِ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم
یااَنصارَرَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم
یا اَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یا اَنصارَ فاطِمَةَ
سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ
بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم
یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ،
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها
دُفِنتُم ،
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا،
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم
فَاَفُوزَمَعَکُم.
🌷شادی روح شهداصلوات🌷
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
#علمدار_روایتگری
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
🌷🕊🌷🕊🌷
🌷شهید حاج حسین روح الامین
شایدبتوان با مجموعۀ خصوصیتهای فکری ، اخلاقی و سهم بالایی که در موفقیتهای نظام در کردستان داشت " سیّد الشهدای" کردستان نامید.
او از اوّلین سربازان مخلص امام و انقلاب بود که وارد کردستان شد .
در کمتر نبرد سرنوشتساز و دشواری بود که نام ، تدبیر ، توان و شجاعتش سر زبانها نباشد!!!
#یک_جرعه_روایت
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
#شهیدحاج_سیدحسین_روح_الامین
در سال 1335 در اصفهان و خانوادهای مذهبی متولد گردید.
در سن 12 سالگی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی مادر تحصیل را تا سیکل قدیم ادامه داد و سپس به شغل آزاد مشغول شد.
بعد از طی دوران خدمت سربازی با برادر شهیدش امیر مشترکاً به کار صنعتی مشغول شدند.
در سال 1357 که انقلاب اسلامی با تظاهرات علنی مردم به اوج خود رسیده بود در تمامی صحنه ها حضوری فعال داشت.
بعد از حادثه 5 رمضان سال 1357 توسط رژیم ستمشاهی دستگیر و پس از گذشت چند روز آزاد گردید و مجدداً به فعالیت خود ادامه داد.
در زمانیکه امام بزرگوار رحمه الله علیه به ایران هجرت نمودند از جمله افرادی بود که حفاظت محل سخنرانی امام در بهشت زهرا به عهده آنان بود.
در اوج تظاهرات و درگیریهای تهران توسط مزدوران رژیم شاه از ناحیة پا مجروح گردید و به اصفهان بازگشت نمود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت خود در جهاد و بسیج ادامه داد و با شروع درگیریهای کردستان به ان منطقه اعزام شد. در یکی از عملیاتها از ناحیه فک، لب و دندان مجروح شد و پس از بهبودی مجدداً به کردستان مراجعت نمود و در پاکسازی روستاها از لوث وجود ضد انقلاب نقش مهمی را ایفا نمود.
در سال 1361 افتخار شرکت در عملیات فتح المبین را به دست آورد سپس در عملیات بیت المقدس- والفجر مقدماتی- خیبر و بدر شرکت کرد و در عملیات بدر از ناحیه دست مجروح گردید.
در کردستان نیز در عملیات های بسیاری حضور فعال داشت.
او در عملیات والفجر ۸ و پس از آزادی فاو سریعاً خود را به منطقة کردستان رساند
و در عملیات والفجر ۹ به عنوان مسؤل عملیات سپاه کردستان شرکت کرد.
سرانجام در تاریخ ۶۴/۱۲/۷ به وسیله ترکش بعثیون که بر قلب او اصابت کرد
به فیض شهادت و به دیدار معبود خود که سالها انتظارش را میکشید پرواز نمود
🌹🌹🌹🌹🌹
#یک_جرعه_روایت
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
"چشمان بصیر"
📝روایت از دوستان شهید
شب از نیمه گذشته بود.
ماشین، حامل سه نفر رزمنده بود که از جاهای مختلف اصفهان سوار شده بودند.
خیابانهای خلوت را به سرعت پشت سر می گذاشتیم و به پیش می رفتیم.
همه عجله داشتند خود را هرچه سریعتر به منطقه برسانند
و زمینه عملیات جدید را فراهم کنند.
آخرین نفری که قرار بود شوار شود
حاج حسین بود.
بعد از ترمز و با اشاره کوچکی، نور چهره حاج حسین از لابلای در خانه پیدا شد.
اخلاق خوش و گرم او مانند پدری عطوف همه را جذب می کرد.
پس از احوالپرسی و مصافحه با تک تک دوستان، روی صندلی جلو، آرام نشست و در دریای افکار خود غرق شد.
برادر قاسمی خیلی چابک، دنده عوض می کرد و خیابانها را یکی یکی پشت سر می گذاشت.
از خیابان طولانی امام خمینی نیز با سرعت عبور کردیم.
با کم شدن صدای ماشین و کم شدن صدای موتور و خم شدن همه سر پیچ میدان جمهوری، حاج حسین با نگاهی معنی دار سرش به طرف دوستان کرد و گفت:
بچه ها اجازه می دهیم برگردیم گلستان شهدا و تجدید عهدی کنیم.
شک و دودلی در خانه ها لانه کرد.
از یک طرف، درخواست فرمانده ما که به راحتی می توانست جمله امری به کار برد و از ما نظرخواهی کند
و از طرف دیگر تعجیل برای رسیدن به منطقه عملیاتی و برگشتن این همه راه یعنی چیزی در حدود 25 کیلومتر، تصمیم گیری را مشکل می کرد.
پس از سکوتی کوتاه، برق چشمان حاجی در زیر نور کمرنگ چراغ سقف کار خود را کرد و فرمان در دست راننده خشکید
و همه همان طور که به خاطر پیچ تند میدان خم شده بودیم تا کامل شدن دور میدان خمیده ماندیم و دوباره وارد خیابان پهن و طولانی امام خمینی شدیم از ما استقبال کرد.
راننده با همان سرعت به طرف شهر باز می گشت.
به گلستان شهدا که رسیدیم،
عِطر حضور شهدا من را از اینکه موقع برگشتن دچار دودلی شده بودم، پشیمان کرد.
همگی بر مزار شهدا حاضر شده بودیم ولی حرفهای ناگفته بسیاری با شهدا داشتیم که در این نیمه شب به راحتی از دلهایمان می گذشت و به زبانهایمان نیز جاری می شد.
کم کم آماده حرکت به طرف ماشین بودیم
که متوجه شدیم حاج حسین همه را به سوی خود می خواند.
او در فاصله قبر
برادر" شهیدش سیدامیر" و "شهید محمدرضا افیونی"
همرزم مذهبیش ایستاده بود.
با اشاره به زمین گفت:
«من که شهید شدم مرا اینجا خاک کنید»
آنگاه نشست و مجدداً فاتحه¬ای برای دو شهید خواند.
حالش منقلب شده بود
و به سیمان صاف بین دو قبر خیره شده بود و گویا خود را می دید که در میان دو برادر و دو همرزم آرام گرفته است.
آری چشم بصیرت او دعوت دوستان را می دید و ما غافل از این همه خیر برای رفتن از آنجا عجله داشتیم.
این آخرین دیدار حاجی از گلستان شهدا بود.
و بالاخره، در همان محل که مورد نظر بود، آرام گرفت.
🌷🌷🌷🌷🌷
#شهدا_زنده_اند
#شهید_سیدحسین_روح_الامین
#یک_جرعه_روایت
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
"نگاه به مادر پس از شهادت"
پس از شهادت حاج حسین
او را در شهرهای مختلف تشییع کردند.
چند روز پس از شهادت حاجی، مادر ایشان به کردستان آمد.
در محل تیپ قدس پس از استماع سخنرانی حجه الاسلام موسوی، حضرت امام در کردستان شهید را تشییع کردند.
به درخواست مادر بزرگوار اوشهید را روی زمین گذاشتند
و پارچه ای که روی صورت نورانی او بود عقب زدند
تا آخرین دیدار مادر و فرزند انجام شود.
با کنار رفتن پارچه، انگار خورشید در زیر آن پنهان بود
هیچ اثری از شهادت در صورت او دیده نمی شدگویی که زنده است.
با چشمان باز به ما نگاه می کرد.
مادر او، از سمت راست نزدیک سر شهید نشست
با نزدیک شدن مادر به فرزند
«ناگهان سر شهید به طرف مادر چرخید و نگاهش در چشم مادر گره خورد و چشمانش بسته شد.» 😔
از ابهت این واقعه بسیاری از اطرافیان غش کردند
و بقیه ناخودآگاه با آوای خوش تکبیر و صلوات این رخداد را تکریم و تجلیل کردند!
🌹🌹🌹🌹🌹
#شهدا_زنده_اند
#یک_جرعه_روایت
https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60