eitaa logo
خانه روایت زن انقلاب اسلامی
294 دنبال‌کننده
265 عکس
81 ویدیو
0 فایل
🌻ارتباط با ما @Admin_revayate_zan
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜هفت میوه کاج 🔸چشم‌هایش سرخ شده بود. از وقتی روسری سرش کرد، اشک‌ گاهی از گوشه چشمش سر ریز می‌شد. اولین مواجهه جدی‌اش با دوستان چهارده ساله‌‌اش همین نقطه بود؛ نقطه‌ای که گاهی با کلمه «اُمل» فشارش می‌دادند و دردش می‌گرفت.🥺😩 مادر شانه امنش بود، غصه که می‌آمد، حرف و رفتار مادر آرامش می‌کرد. همان وقتی که در جواب پرسش مادر گفت که حجابش را برای خدا گذاشته، حرف مادر آب روی آتش بود: «اگر برای خداست، بگذار هرچه می‌خواهند بگویند.»💪 ادامه دارد.... زینب کمایی نویسنده:مریم فولاد زاده ☘@revayate_zan
⚜هفت میوه کاج 🔰خودسازی‌اش فقط برنامه عبادی شخصی نبود، مبارز روز بود و عابد شب.😇😌 حالا او زینب کمایی بود؛ کابوس مجاهدین خلقی که از قد و قامت باریک ۱۴ ساله‌ انقلابی‌اش در چادر می‌ترسیدند😏. 🌷🌷🌷گلزار شهدای اصفهان، پاتوقش بود. ساعت‌ها زیر سایه کاج‌هایش می‌نشست و سر مزار شهدا قرآن می‌خواند. 🌲 هفت میوه کاج و هفت تبرکی از مزار شهدا را همیشه لابه‌لای وسایلش داشت. می‌گفت شهادت فقط برای مردها نیست، زن‌ها هم شهید می‌شوند و شاهد مثال را 🌸شهیده زهره بنیانیان🌸 می‌دانست، همان که در تکیه شهدای اصفهان دفن شده بود. ادامه دارد... زینب کمایی نویسنده :مریم فولاد زاده ☘@revayate_zan
⚜هفت میوه کاج 📝 توی یادداشت‌هایش نوشته بود: «خانه‌ام را ساختم، اینجا جای من نیست. باید بروم » شب اول عید سال ۶۱ وقتی نزدیک اذان مغرب چادرش را روی سر انداخت تا به نماز جماعت مسجد المهدی، برسد، برای همیشه رفت. 🥀 ✨آب حیات و کیمیای محض را پیدا کرده بود. از صبح غسل شهادت کرده بود و آماده یک ضیافت ویژه بود. منافقان همان شب نفسش را با پیچیدن چادر دور گردن، بریده بودند.🥀 سه روز بعد پیکرش مهمان تکیه شهدای اصفهان بود. زیر سایه درخت‌ کاجی که با نسیم ملایمی تکان می‌خورد و میوه‌هایش یکی یکی روی مزارش می‌افتاد. گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی درگه است زینب کمایی نویسنده:مریم فولاد زاده ☘@revayate_zan