eitaa logo
روایت عشق🖤
974 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
159 فایل
﷽ 🔸تبادلツ👇🏻 تبادل باهر تعداد عضوی انجام میشه مهم محتواست😊 ❤️ @Azii0_0zii شما مهمان شهدا هستید😍😊 🌺کپی به شرط صلوات برای ظهور اقا و دعا برای شهادت خادمین کانال😊🌹 🌺لفت به شرط صلوات برای سلامتی آقا eitaa.com @Revayateeshg
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🌺 🌸 چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دوره‌اش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی می‌رسید، امان نمی‌داد؛ شروع می‌کرد به بوسیدن. مخمصه‌ای بود برای خودش.خلاصه به هر سختی‌ای که بود از...‌ شادی روح پاک همه شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم❤️☘💫 ⸙@Revayateeshg
🌹 🌸 🌿 ✍ چند روز قبل از شهادتش ، از سر دشت مے رفتیم باختران بین حرفهایش گفت: ‹‹بچه ها! من دویست روز روزه بدهڪارم›› تعجب ڪردیم!!! گفت: ‹‹شش سالہ هیچ جا ده روز نموندم ڪہ قصد روزه ڪنم.›› وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد. ڪسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردنشان آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت: ‹‹شهید به من سپرده بود ڪہ دویست روز روزه قضا داره ڪی حاضره براش این روزها رو بگیره؟›› همه بلند شدند نفری یڪ روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز.... 📚 یادگاران ،ج ده ، ص ۹۴ ‌‌‌‌شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺 @Revayateeshg
👇 آیه‌ای بود که همیشه زیر لب داشت.... 💌 ...وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ « بخشی از آیه 44 غافر» .... و من كارم را به خدا واگذار مى‌كنم زيرا كه او به (احوال) بندگان بيناست. روایتی دوست و همرزم شهید «مهدی زین‌الدین» 🌸 💚 💙 🧡 @Revayateeshg
محتاجیم؛ محتاج یک فنجان چای که پهلویش تو باشی....🥰 ❤️ 🌿 🦋 @Revayateeshg
ڪثرت، قلّت،ڪیفیت و ڪمیت رزمندگان علّت پیروزے نیست، علت پیروزے فقط و فقط خداوند است. •┈┈•••✾•♥️•✾•••┈┈• @Revayateeshg
🔹شما باید بدانید که شهدا بالای سر شما هستند 🔹و ملائکه خدا حضور دارند و امام زمان (عج) 🔹از شما انتظار دارد و چشم امید او به شماست. 🔸شما امید حضرت امام زمان (عج)هستید. 👈🏻ما که از منتظران او هستیم، 👈🏻باید سعی کنیم 👈🏻و به این انتظار تحقق ببخشیم. •┈┈•❀🌷❀•┈┈• @Revayateeshg
چند تا سرباز از قرارگاه ارتش مهمات آورده‌اند. دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده، عرق از سر و صورتشون میریزه. یک بسیجی لاغر و کم سن و سال میاد طرفشون. خسته نباشید میگه و مشغول کار میشه. ظهر که کار تموم میشه، سربازها پی فرمانده می‌گردن تا رسید رو امضا کنه. همون بنده خدا، عرق دستش رو با شلوار پاک می‌کنه، رسید رو می‌گیره و امضا می‌کنه !!! @Revayateeshg
از : یـڪ راه طـے شـده به‌: مســافران این مسیــر عـزیـزان مـن نگـذاریـد حـرفـــــ ولایــتـــــ بر زمیـن بـمـانـد ... همیــن ❤️ •┈┈•❀🌷❀•┈┈• @Revayateeshg
محتاجیم؛ محتاج یک فنجان چای که پهلویش تو باشی. . . . ⊱┈──╌♥️╌──┈⊰ @Revayateeshg
🌷 رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش. بعد از یک مـاه که برگشته بود اهواز، دیده بود دخترش لیـلا، مریض شده؛ افتاده روی دست مادرش. یک زن تنـها با یک بچه ی مریض. باز هم نمی توانست بماند و کـاری کند. باید برمی گشت. رفت توی اتاق؛ در را بست. نشـست و یـک دل سـیر گــریه کــرد. 📚 مجموعه کتب «یادگــاران»/ جلد دهم @Revayateeshg
می‌خواست ناشناس رأی دهد، اما نشد موتور برادرش را برداشت تا رأی بدهد. به مسجد که رسید، مسؤول پایگاه او را شناخت. از جایش بلند شد و کلی عزت و احترام گذاشت. بقیه عوامل اجرایی رأی‌گیری هم بلند شدند. آقامهدی ناراحت شد و گفت: کارتان را انجام دهید. وقتی رأی‌ را به صندوق انداخت، سه نفر از مأموران او را بدرقه کردند و دم در گفتند: آقای زین‌الدین وسیله دارید؟ به موتور گازی کنار خیابان اشاره کرد و گفت: وسیله‌ام کجا بود؟ این موتور برای برادرم است. @Revayateeshg
🌷 رفته بود شمال غرب، مأموریت فرستاده بودندش. بعد از یک مـاه که برگشته بود اهواز، دیده بود دخترش لیـلا، مریض شده؛ افتاده روی دست مادرش. یک زن تنـها با یک بچه ی مریض. باز هم نمی توانست بماند و کـاری کند. باید برمی گشت. رفت توی اتاق؛ در را بست. نشـست و یـک دل سـیر گــریه کــرد. 📚 مجموعه کتب «یادگــاران»/ جلد دهم @Revayateeshg