eitaa logo
::. روایتِ حضور .::
1.2هزار دنبال‌کننده
513 عکس
185 ویدیو
18 فایل
💠 مجموعۀ فرهنگی هنری روایتِ حضور 💠 جریان ملی راویان جوان هنرمند✨ با قصه ها دنیا می‌سازیم! • باهامون گپ بزن: @rvhz_admin • بهمون زنگ بزن: ۰۹۱۰۳۱۳۴۳۱۶ • بهمون سر بزن: تهران.خ انقلاب.چهارراه کالج تبلیغ و تبادل نداریم❌
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم و گوش بودن مهمه!👀👂 اگر چشمت خوب همه جا رو رصد نکنه و گوشت به موقع حرف رو نشنوه کارهات درست پیش نمیره. . وقتی از اتفاقات اطرافمون خبردار نشیم، یعنی رادارمون خرابه و نمیتونه درست تشخیص بده. وقتی به موقع پاسخگو نباشیم، واکنش ندیم، ارتباط نگیریم و رصد درستی از احوالات بقیه نداشته باشیم، مثل یه آدم چشم و گوش بسته ایم... . و اگر نتونیم به موقع اخبار رو به بقیه برسونیم، نامه نگاری کنیم، گفتگو کنیم، و بازتاب درستی از احوالات خودمون نداشته باشیم، زبون بسته هم میشیم! . ✅ تیم رادار مسئولیت روابط عمومی، پوشش اخبار، مدیریت بسترهای مجازی و ارتباط گیری با همراهان روایت حضوری رو بر عهده دارند و به گسترش تعاملات مجموعه کمک میکنند. 🆔 @revayatehozour
🏴 مسیر روضه از این بین کم کم می شود پیدا کجا شیرین‌تر از این غم در عالم می‌شود پیدا که شادی‌های عالم در همین غم می‌شود پیدا همین که تکیه برپا می‌شود با رخت خون‌آلود هوای روضه در عرش معظم می‌شود پیدا خدا مرثیه‌خوان است و ملائک مستمع هستند در آن بزمی که حتی مثل آن کم می‌شود پیدا هوای شهر رنگ عشق می‌گیرد به خود، وقتی که روی سردر هر خانه پرچم می‌شود پیدا گناهان تمام عمر او بخشیده خواهد شد همین که کنج چشمی اشک نم‌نم می‌شود پیدا حسین بن علی فیض وسیع حضرت حق است که در اطراف او هرجور آدم می‌شود پیدا مگر اعجاز جز این است که با نام این آقا میان چشم‌های ما دو زمزم می‌شود پیدا هوای گریه کردن دارم و دل‌تنگ بارانم مسیر روضه از این بین کم‌کم می‌شود پیدا غمی کهنه دلم را می‌فشارد هر زمانی که هلال تازه‌ی ماه محرم می‌شود پیدا ... 🆔 @revayatehozour
با سلام و احترام🌿 به همراهای ساده و همپاهای غیرساده . میخواید بدونید ماجرای ما از کجا شروع شد؟ چی شد که دست به کار شدیم؟ چرا دنبال همپا میگردیم؟ چه کارهایی کردیم؟ . 🔻پست های بعدی رو از دست ندید! چون قصه عجیبی داره! 👇🏻👇🏻
35.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ...غول، غول عجیبی بود! ☝️🏻☝️🏻☝️🏻 . و قصه ما از همینجا شروع شد🔻🔻
|تهران |زمستون سال ۹۸ . • غول کرونا حمله کرد به شهرمون. این غول هم، غول عجیبی بود. هرچی میگذشت، شرایط بدتر و پیچیده تر میشد. کرونا با قدرت، همه جهان رو می بلعید. آینده، تصویری مبهم و ترسناک داشت. زندگی مردم به هم ریخته بود. ما جوون های بحران ندیده‌ و جنگ نچشیده، حالا مونده بودیم در حیرت... . تا اینکه یک شب تصمیم مهمی گرفتیم!🔻 .
|دانشگاه تهران |بهار سال ۹۹ . • «روایت حضور» رو شروع کردیم. باید تا فرصت بود دست به کار می شدیم! از رشته های انسانی و فنی و هنری بودیم تا علوم پزشکی ها... از دانشگاه تهران گرفته تا آزاد و پیام نور از کردستان و اصفهان تا مشهد و بوشهر . • چند ماه بعد، کار تقریبا حاضر بود👇🏻 جشنواره ای ادبی هنری به وسعت کل کشور. در ۹ رشته عکس، مستند، کاریکاتور، پوستر، تصویرسازی، داستان، روایت، شعر، فیلم نامه .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|ایران |پاییز هزار و چهارصد • جشنواره روایت حضور مثل گوله برفی شده بود که روز به روز بین مردم می‌چرخید و بزرگتر میشد‌. دانشجو، طلبه، جوون، نوجوون، زن، مرد و خلاصه هرکس استعداد در خودش میدید، موتورش روشن شد!🔥 . • این موشن گرافی معروف رو همراهان روایت حضور خوب یادشونه☝️حتی اونایی که شرایط شرکت در این حرکت جمعی رو نداشتند😉 .
|ایران |زمستان هزار و چهارصد • حالا در اولین روزهای زمستان❄️ حدود دو هزار روایت از کل کشور داشتیم. . • از قصه مبارزه مردم با این غول عجیب! قصه روزهای پیش بینی نشده و سختی که عبور ازش فقط شجاعت و غیرت میخواست! .
• در موجی که برای بیان این واقعیت در ایران به راه افتاد، حرفه ای ها هم همراه شدند. اساتید و هنرمندای درجه یکی که دست به دستمون دادند تا این جریان رو بهتر و قوی تر شکل بدیم✌️🏻 . • رفقامون رو در استان های مختلف جمع کردیم قصه های ما جوون های ایران رو هنوز خیلییییی ها نشنیده بودند! 📸 تصویر بالا، از کارهای برگزیده جشنواره بود..
همه چیز خوب پیش میرفت... تا اینکه خوردیم به یه مشکل اساسی! هر روز هم که میگذشت بدتر میشد!🔻
|دانشگاه تهران |زمستان هزار و چهارصد • هربار میومدیم کار رو به سرانجام برسونیم، پیک کرونا دوباره شروع میشد‌!⚠️ برگزاری مراسم حضوری، شده بود یه آرزو برامون. پیش بینی آینده خیلی سخت شده بود! . • انقدر این وضعیت نامشخص کش پیدا کرد تا دست تقدیر مارو کشوند به نیمه دی ماه. روزهایی که به وقت ۱:۲۰ ، خاطرات تلخی رو یادمون می آورد... . • اما انگار، اصلا قرار بود همه اتفاقات دست به دست هم بدند تا شادی و غم رو باهم تلفیق کنیم و برسیم به اون روز خوب🔻