eitaa logo
::. روایتِ حضور .::
1.2هزار دنبال‌کننده
514 عکس
185 ویدیو
18 فایل
💠 مجموعۀ فرهنگی هنری روایتِ حضور 💠 جریان ملی راویان جوان هنرمند✨ با قصه ها دنیا می‌سازیم! • باهامون گپ بزن: @rvhz_admin • بهمون زنگ بزن: ۰۹۱۰۳۱۳۴۳۱۶ • بهمون سر بزن: تهران.خ انقلاب.چهارراه کالج تبلیغ و تبادل نداریم❌
مشاهده در ایتا
دانلود
هر موضوعی جنبه ها و لایه های مختلف داره از هر زاویه که ببینی، یک حرف تازه میشنوی! . در «روایت حضور» باید مثل گوشیت کلید ذهنت رو هم بچرخونی تا کامل تر مسائل رو بررسی کنی. جزئیاتی رو ببینی که از اول دیده نمیشن. عمقی رو حس کنی که از اول به نظر نمیان. .
مثلا همون ماجرای کرونا👇 بیشتر قصه های اون دوران برای کادر درمان بود. . اما مگه تو جنگ با این غول بزرگ فقط کادر درمان تلاش کردند؟! . پس بقیه مردم کجا بودند؟! چه قصه هایی ازشون مونده؟ .
. 🧩 یک ویژگی کار ما در روایت حضور اینه: به نمایش گذاشتن جنبه های مختلف یک مسئله .
::. روایتِ حضور .::
لطفا گوشی خود را بچرخانید!! 🔄 .
. ⚠️ یه بار دیگه به این نقاشی دقت کنید. . چهار طرفش وقتی در یک قاب کنار هم قرار می گیرند، همدیگه رو کامل میکنند! .
. 🏴 وقتی فیلمی درباره حضرت ساخته نمیشه امام تشکیلات، میشه امام اشک و زاری! 🆔 @revayatehozour
خیلی اتفاقی، درست در همچین روزی با چند نفرتون برای همپایی جلسه داشتیم😎 . صبووور باشید نوبت شما هم میرسه! .
::. روایتِ حضور .::
مثلا همون ماجرای کرونا👇 بیشتر قصه های اون دوران برای کادر درمان بود. . اما مگه تو جنگ با این غول بزر
. یکی از اون هزاران قصه☝️ ایده ای بود که آقای امیراحمد یارایی در فیلم نامه برگزیده اش پیاده کرد...📝 . ماجرایی به همین سادگی که کلی حرف برای گفتن داشت.👇 .
🥔 وقت برداشت سیب زمینی ها رسیده بود پیرمرد از دار دنیا، فقط همین یک زمین سیب زمینی رو داشت. ولی کرونا بدجور زمین گیرش کرده بود. مریض و ناتوان افتاده بود گوشه خونه. . هر روز که از فصل برداشت میگذشت، غم و غصه پیرمرد هم بیشتر میشد.. تا همین حالا هم کلی ضرر مالی کرده بود! کرونای لعنتی حساب کتاب زندگیش رو بهم ریخته بود! اهالی روستا هر روز مشغول برداشت زمین هاشون بودند. ولی سیب زمینی های پیرمرد رها شده بود به امون خدا و داشت خراب میشد... . جوون های روستا که گرفتاری پیرمرد رو دیدند، به غیرتشون برخورد! خودشون دست به کار شدند. باهم قرار گذاشتند تا کار زمینش رو یکسره کنند و نگذارند بیشتر از این غصه بخوره. . چند روز بعد، در خونه اش رو زدند. پیر مرد به زحمت از رختخواب کنده شد. در رو باز کرد.. . پشت در، یه وانت پر از کیسه های سیب زمینی بود 🆔 @revayatehozour
روایتِ حضور پرشور این مردم در عزاداری ها انقدر براشون سنگین بود که کورکورانه تلافی کردند! 🆔 @revayatehozour
حق عضویت نمیگیریم که! مگه بقّالیه؟!😳 ملاکمون برای همپایی، صرفا شرایط درج شده در پوستر و تایید نهایی عضویت در مجموعه است. که روندی تدریجی داره و فقط میتونند تا آخرش با ما ادامه بدند! .
ایستگامونو گرفتیدااا قشنگ معلومه تابستون براتون به نیمه رسیده😂 .
::. روایتِ حضور .::
🥔 وقت برداشت سیب زمینی ها رسیده بود پیرمرد از دار دنیا، فقط همین یک زمین سیب زمینی رو داشت. ولی کرو
. • شاغلی؟ باشــــ... • رئیسی؟ باشــــ... • درسخونی؟ باشــــ... • بچه داری؟ باشــــ... • لب مرزی؟ باشــــ... • تازه دومادی؟ باشــــ... اَمـّــــا لـــطفــــاً سیــــب زَمیـــــنـــی نَبــــــاشــــــــــــــ!!🥔 چون هنوز جوونی! @revayatehozour