🌀لیستی تهیه کرده بود از کتاب های مفید و خواندنی...
💢 آن ها را از شهر می خرید یا از کسی به امانت می گرفت...
💥و به روستا می برد و به شاگردانش می داد که بخوانند.
💬آن ها را به مطالعه دعوت می کرد.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
عصمت می گفت: 🔻
🌀اگه به خانه هاتون برگشتین شب ها با حجاب کامل بخوابین.
💢شهر نا امنه!
♨️امکان داره توپ یا موشک به خانه ها اصابت کنه و سقف و دیوارها رو سرمون آوار بشه.
♻️به نظرتون دیگه مجالی هست که به فکر پوشش خودمون باشیم؟؟؟
▪️اون وقت فقط یه جسم بی جون از ما باقی میمونه.
▫️به نحوه ای که ما رو از زیر آوار بیرون میکشن، فکر کنین.
🔹هواپیماهای عراقی هر شب و روز توی آسمون می چرخند و روی شهر بمب و موشک میریزن.
🔸چاره ای نیست.
💥ما هم به اندازه وسع خودمان تلاش می کنیم به وظایفمان عمل کنیم.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍منیژه(عصمت) از آرزوهایش
می گفت و من گوش می دادم.
می گفت: 🔻
🌀خیلی دلم می خواد درسم که تموم شد برم سر کار، بعد ازدواج کنم یه ازدواج خوب!
💢بچه دار بشم و بچه های خوبی تربیت کنم که سرباز امام زمان( عج) بشن و...
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍زندگی عصمت سرشار بود از عشق به شهادت و این شوق هر لحظه بیشتر و بیشتر در ذهن و روحش پر و بال می گرفت.
به طوری که در سخنانش خطاب به دوستان، بارها به این موضوع اشاره
می کرد و می گفت:🔻
🌀 مومن هر لحظه اش و هر روزش جهاد و شهادته و عمرش با شهادت به پایان میرسه.
راوی: هما حلاجیان، دوست عصمت
📚عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍بچه های پایگاه را خوب
می شناخت و آشنایی کاملی نسبت به خانواده هایشان داشت.
🌀کار عضو گیری بسیج حسینیه فقط به او محول شده بود.
♨️هر کدام از خواهران را که در حوزه مرکزی نام می بردند، از خانواده اش تا عقایدش برایشان توضیح می داد.
▪️در کنار فعالیتش در بسیج، خانواده های بی بضاعت را هم شناسایی می کرد و اگر کمکی از دستش بر می آمد، برایشان انجام می داد، بدون اینکه آن خانواده و یا حتی ما که دوستانش بودیم، اطلاع پیدا کنیم.
▫️او در کارهای خیر مشتاقانه پیش قدم بود.
♻️چون کار بسیج در ابتدا بسیار سخت پیش می رفت و احتمال داشت که منافقین کور دل بخواهند طی برنامه هایی از پیش تعیین شده، خللی در پیشرفت بسیج ایجاد کنند، اطلاعاتی که او از افراد ثبت نامی جمع آوری می کرد، برای حوزه مرکزی بسیار مهم بود.
📚عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
در مورد جنگ هم می گفت: 🔻
✍همان طور که برادران ما حسین وار به فرمان رهبر انقلاب اسلامی(ره) و ولایت وارد نبرد حق علیه باطل شده اند و از اسلام و انقلاب دفاع می کنند.
💢 ما زنان باید زینب وار در پشت جبهه ها رسالتمان را به نحو احسن و خدا پسندانه انجام بدهیم.
♨️ و اگر از ولایت فقیه پیروی نکنیم، خون شهدا را پایمال کرده ایم و از صراط مستقیم جدا شده ایم.
💥وظیفه ما زینبیان خیلی سنگینه، چرا که هم باید به رزمندگان جبهه یاری برسونیم تا با مقاومت خودشان فجر آفرینی کنند.
🌀و هم باید پیام رسان خون شهدا باشیم و راهشان رو ادامه بدیم.
▪️شهدا بر ما حق دارند، آن ها با اهدای خونشان ادای تکلیف کردن و حالا نوبت ماست که زینب وار پیام خونشان رو به عالم برسونیم.
📚عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍یکی از فعالیت های عصمت، غسل دادن و کفن کردن بانوان شهیده بود.
💥خودم می دیدم داوطلبانه
می رفت شهید آباد و با تعدادی دیگر از خواهران به انجام امورات مربوط به بانوان شهیده
می پرداخت.
وقتی علت حضورش را می پرسیدیم
می گفت:🔻
🌀باید سعی کنیم چشم نامحرمی به این اجساد پاک نیفته.
💢شما تصور کنید حملات موشکی و بارش توپ های دشمن بعثی چه صحنه های وحشتناکی را رقم
می زد.
♨️جسم ها، جسم نبودند، پاره پاره و تکه تکه.
▪️من جرات دیدن این صحنه ها را نداشتم، اما عصمت ترس را کنار گذاشته بود و فقط فکر و ذکرش این بود که اجساد خواهران شهیدمان بر روی زمین نماند.
♻️بارها او را دیدم که با روحیه ای خاص مشغول غسل و تکفین شهدا است.
راوی: راضیه نوری، دوست عصمت
📚عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🌀اشتیاق زاید الوصفی به آموختن داشت.
💢بارها بعد از پایان برنامه کلاس،
می آمد و سوالات خود را مطرح
می کرد.
▫️سوالاتش گواه فهم عمیق، روح جستجو گر و پویا و عطشناکش بود.
▪️کاملا معلوم بود اهل مطالعه است.
♨️چون از کتابی که خوانده بود، سوالات فراوانی می پرسید.
♻️ و گاهی اوقات کتاب را همراه خودش به کلاس می آورد، تا ابهام و اشکالی را که یافته بود، با ارجاع به همان صفحه به من نشان دهد.
💬با دیدن این خصوصیات، بسیار امید داشتم که در آینده یکی از چهره های تبلیغی و فرهنگی شهر و منطقه باشد.
📚عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🌀برای حجابش احساس تکلیف
می کرد و تمام تلاشش این بود که دیگران را هم به داشتن آن تشویق کند.
💢همیشه یک بیت شعر را در بین
حرف هایش به کار می برد.
▫️و با لحنی خاص سعی می کرد مفهوم آن را به دوستان و آشنایان برساند.
▪️از طرز بیانش میشد فهمید که او به دنبال احیای امر به معروف و نهی از منکر است.
♻️ به خواندن آن شعر علاقه زیادی از خودش نشان می داد و به نحوی آن را زمزمه می کرد که هم آموزنده بود و هم نشاط آور.
به طوری که می توان گفت تکیه کلام عصمت این بیت شده بود:🔻
▪️ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است
▫️ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.
💬او به میراث حضرت فاطمه (س) دلبسته بود و حجاب را مانع نمی دانست و به آن افتخار می کرد.
📚عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍عصمت راهی را که انتخاب
می کرد، تا رسیدن به هدفش ادامه می داد...
🌀و طوری برنامه رفتنش را تنظیم
می کرد که تمامی اوقات فراغتش را در این کلاس ها بگذراند.
💢وقتی هم به خانه بر می گشت با یکی از دوستانش در حیاط خانه می نشستند و با هم تمامی سخنرانی ها و دروس مربوطه را مرور می کردند.
📚عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍عصمت تصمیمش را گرفته بود و می گفت:🔻
🌀من در تمامی جلسات شرکت می کنم.
💢کار ما عقب نشینی نیست باید تا پیروزی اسلام بجنگیم.
💥تفنگ نداریم، زبان که داریم، عقل که داریم، سواد که داریم.
▪️نفرتی که از حکومت پهلوی داشت کاملا در چهره اش مشخص بود.
▫️رفتار و اخلاقش عوض شده بود، خیلی معنوی تر.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍شهر ما یک شهر مذهبی بود.
💢در زمان طاغوت، معلم های مرد در مدارس دخترانه تدریس
می کردند، تعدادشان هم کم نبود.
▪️هم جوان بودند، هم تازه کار.
▫️دبیرستانی که منیژه(عصمت) و دخترها می رفتند یکی از شلوغ ترین مدارس بود.
💥حجاب در آن دوران برای بعضی ها معنای واقعی نداشت.
💢لباس هایی که می پوشیدند، نوع راه رفتنشان و برخوردهای صمیمانه شان با نامحرم یک امر کاملا عادی بود.
💥بالعکس تعدادی از دانش آموزان حجاب داشتند.
🌀لباس مناسب می پوشیدند.
🌀رفتار بسیار عاقلانه ای داشتند.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍منیژه(عصمت) با چند دانش آموز که قیافه و ظاهر درستی نداشتند حرف میزد.
او با لبخندی که روی لب داشت با مهربانی به آن ها می گفت:🔻
💢از این به بعد روسری بزنید.
▪️نباید موهایتان را نامحرم ببیند.
▫️اخه اینجا مرد هست.
💥از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد و دلیل آورد.
🌀در آن شرایط کمتر کسی این حرف ها را گوش می داد، اما منیژه(عصمت) دنبال هدفی بود که برای رسیدن به آن هیچ مانعی را در راهش نمی دید.
💢حرف هایش، رفتارهایش، لباس پوشیدنش در مدرسه زبانزد بود.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💢دخترهایم کمک دستم بودند.
▪️هر کدامشان که می آمدند، کارهایم را انجام می دادند، اما عصمت دلسوزی اش نسبت به من زیاد تر بود.
▫️مثل پروانه دورم می چرخید، حتی برای خرید وسایل خیاطی ام به بازار می رفت.
💥عصمت خودش را پیش من و پدرش حسابی عزیز کرده بود.
🌀حرف شنوی داشت.
💢هم در کارهای خانه به من کمک می کرد و هم به مسائل دینی و تحصیلی اش اهمیت می داد.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍اوائل انقلاب عصمت را در خانه
نمی دیدم.
🌀تمام دغدغه اش حفظ دستاوردهای انقلابی بود.
💢بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، عصمت هم مثل بقیه جوان ها به فعالیت های گوناگون فرهنگی و حضور در مجالس عقیدتی و سیاسی روی آورد.
▪️هر روز در جلسه، یک سخنران شرکت می کرد.
▫️ خوش فکر بود.
💥برای درک مسائل فرهنگی و سیاسی عصر خود عاشقانه قدم بر
می داشت.
💠در اکثر جلساتی که در سطح شهرستان دزفول برگزار می شد، شرکت می کرد و واقعا خستگی ناپذیر بود.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍در زمان جنگ، تنها چیزی که با تمام وجودمان عجین شده بود، مسئله حجاب بود.
🌀همیشه سعی می کردیم این مسئله را سرلوحه زندگیمان قرار دهیم.
💢 در بین زنان دزفول این شاخصه بارز بود.
زنان و دختران این شهر حجاب را سنگر اول خود می دانستند و
می گفتند: 🔻
💢ما به وصیت برادران شهیدمان عمل می کنیم.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍عصمت پور انوری در کلاس هایی که به عنوان متد قرآن شناسی در حسینه شهید درمغان تشکیل
میشد، شرکت می کرد و فردی فعال و با اراده بود.
💢تدریس این درس را من به عهده داشتم.
▪️کلاس متد قرآنی(تحقیق قرآنی) به نحوی است که در ابتدای شروع آن خیلی از افراد، با ذوق و شوق کلاس را دنبال می کنند و بنا به دلایلی چون این دوره، یا بالاتر از سطح فهم و درکشان بود و یا آن چیزی نیست که انتظارش را داشته اند، خواسته یا ناخواسته یک ریزش در حضورشان شکل می گیرد.
▫️در این دوره کسانی که کار را دنبال می کنند و پا به پای کلاس پیش می روند، افرادی هستند که مجذوب جاذبه قرآن شده اند.
🌀عصمت پور انوری یکی از افرادی بود که تحقیقات قرآنی را با شور و حرارت دنبال می کرد.
💥او با توجه به شرایط جنگ و اوضاع نابسامان شهر که به اصطلاح آن روزها، معروف شده بود به آب و هوای موشکی چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواجش پشت سر هم در کلاس ها حاضر بود، بدون حتی یک غیبت.
💠با قرار گرفتن در چنین شرایطی، کسی پایبندی به کلاس داشته باشد و گفت و شنود ها و تحقیقات کلاس، فعالانه شرکت کند و سنگ تمام بگذارد، حقیقتا یک نیروی موفق و شاخص بود.
🌀همیشه برای پاسخگویی آماده بود.
💢خوب توضیح می داد.
راوی: حاج آقا راجی
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
🌀عصمت به طور معمول با حجابی کامل می خوابید.
💢وقتی دلیلش را از او
می پرسیدم که چرا با چنین پوششی می خوابی؟
می گفت: 🔻
▪️محمد! تو این وضع نابسامان شهر، اگر خانه با یه حمله موشکی، هدف قرار بگیره و زیر آواری از خاک و آجر و... گرفتار بشیم و جانمان رو از دست بدیم، دوست ندارم موقع بیرون کشیدن جسمم از زیر آوار چشم نامحرمی بهم بیفته.
▫️از اینه که نگرانم.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍زمانی که شهر مورد حملات موشکی یا توپخانه ای قرار می گرفت و من در خانه حضور داشتم، به عصمت می گفتم: 🔻
▪️امکان داره موشک بعدی نزدیک خانه ما بخوره.
▫️زیر پله، جای مناسبیه، می تونیم به عنوان پناهگاه ازش استفاده کنیم، محافظ خوبیه.
وقتی این جمله را از زبانم
می شنید، می گفت:🔻
💢اگه خانه موشک بخوره، زیر پله رفتن و پناهگاه پیدا کردن معنی نداره.
💥کل خانه با خاک یکسان میشه.
💠عصمت اصلا به پناهگاه عقیده ای نداشت.
می گفت:🔻
🌀هر چی خدا بخواد، همون میشه.
💢از یک طرف ناراحتم که او را از دست دادم، اما از یک بابت خوشحالم، چون عصمت طبق آرزویش در حالی شهید شد که هم متاهل بود و هم حجاب کامل داشت.
🌀به گمانم متاهل بودن را برای تکمیل ایمانش می خواست.
💥برای اینکه همه جوره در اوج کمال باشد.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍قبل از تشکیل بسیج به همراه عصمت انواع دوره های نظامی، تیراندازی و حتی آموزش رانندگی را در سپاه دزفول تجربه کردیم.
🌀زمانی که به فرمان امام خمینی (ره) بسیج مستضعفین تشکیل شد، ایشان جز نفرات اولی بودند که فرمان امام (ره) را لبیک گفت.
💢من و عصمت به همراه تعدادی از خواهران مسئولیت های بسیج را به عهده گرفتیم و در کلاس های متعددی شرکت کردیم.
راوی: هما حلاجیان، دوست عصمت
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍یک روز بعد از تمام شدن کلاس درس تفسیر قرآن در حسینیه، مشغول صحبت کردن بودیم که یک نفر از دوستان در مورد شخصی شروع کرد به صحبت کردن و گفت:
💢فلانی چنین است و چنان.
همین طور که داشت به صحبت هایش ادامه می داد، عصمت با حالتی کاملا محترمانه و همراه با لبخندی ملیح به او گفت: 🔻
⁉️چرا این طوری در مورد دیگران قضاوت می کنی، اصلا با چشم خودت دیدی؟
⭕️شنیدن کی بود مانند دیدن!
❌غیبت و دروغ هرگز.
🌀وقتی ما برای درس خوندن اومدیم، هدفمون باید برا رضای خدا باشه.
❗️ما رو به دیگری چه کار.
♻️باید در همه حال مواظب اعمال خودمون باشیم، چرا در مورد چیزی که نمی دونیم، زود قضاوت کنیم.
💬طوری آن شخص را راهنمایی کرد که حتی تمامی افرادی که در آن جلسه حضور داشتند، قبح و زشتی غیبت برایشان تفهیم شد.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍تابستان سال 56 بود.
💢ساواک به خانم ها زیاد گیر نمی داد.
▪️جلسات در خانه ها شکل می گرفت.
▫️مردم تظاهرات به راه انداخته بودند.
💥عصمت در راهپیمایی ها و در جلساتی که توسط دوستان و اشنایان به صورت مخفیانه در خانه ها شکل می گرفت حضور داشت.
🌀حتی در آن روزهای درگیری و فشار ساواک بر مردم، اعلامیه هایی از رهنمودهای امام خمینی (ره) را بدون هیچ ترسی از گرفتار شدن به دست رژیم و با اشتیاق فراوان در منازل پخش می کرد.
💢از افشاگری علیه رژیم منحوس پهلوی برایمان حرف می زد و از هیچ کاری در این راه کوتاهی نمی کرد.
منبع: کتاب عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍عصمت در مورد ولایت فقیه حساس شده بود.
💢نظرات عجیبی هم در مورد امام خمینی (ره) داشت.
می گفت:🔻
💭هیچ کس دل و جرات امام رو تا الان نداشته.
▫️اگر دنیا و آخرت رو میخوایم باید به حرف هایش عمل کنیم.
▪️همیشه از امام خمینی ره و روحانیت حرف می زد.
می گفت: 🔻
⭕️ رمز پیروزی اسلام، امام خمینی (ره) و تلاش روحانیون مبارز انقلابیه، این گنجینه ها رو باید حفظ کنیم، چون توشه راهمون هستن.
☀️دنباله رو روحانیونی مثل آیت الله بهشتی بود.
🔰در خواندن و شنیدن سخنانش سر از پا نمی شناخت.
🔸دفتر مرکزی حزب جمهوری در خیابان آفرینش بود.
🔹کلاس هایی در آنجا برگزار
می شد که خیلی به حضورش اهمیت می داد.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍یک روز که مردم برای تظاهرات در چهار راه جمع شده بودند به آیت الله قاضی پیام دادند که فرمانده ارتش دستور تیراندازی داده،اگر مردم حرکت کنند به طرف آن ها شلیک می کنند.
💢وقتی این خبر به آیت الله قاضی رسید، تا کنار تانک از جمعیت جلوتر رفته بود و با صدای بلند به فرمانده ارتش گفته بود: 🔻
▪️شما ما را از تانک میترسانی، ما را از گلوله میترسانی، من تن نحیف و ضعیف خود را آماده کرده ام تا تانک ها و نفربرهای شما از روی بدن من عبور کنند.
▫️ما را از مرگ میترسانی، شما خجالت نمی کشید که به عزت و کرامت انسانی پشت کرده اید.
🔹شما خجالت نمی کشید که
می خواهید عزیز ترین بندگان خدا را که آزادی شما را می خواهند تهدید می کنید؟
🔸بیایید و ما را بکشید.
🔰ما ذره ای از آرمان های امام عزیزمان تا نابودی رژیم شاهنشاهی از پا نخواهیم نشست.
🗯و تظاهرات خود را شروع
می کنیم.
☀️شما هر چه می خواهید انجام بدهید ما آماده شهادتیم.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍هر وقت حرف شهدای انقلابی می شد، عصمت اسم شهید محمد علی مومن را می آورد و می گفت:
▪️محمد علی مومن، مظلومانه به شهادت رسید.
▫️از شجاعتش خیلی شنیدم.
💢شهید محمد علی مومن یکی از جوانان انقلابی بود که سال 57 و در یک درگیری ناجوانمردانه بعد از کلی شجاعت، با ضربه های سرنیزه یکی از مامورین رژیم به شهادت رسید.
💭روی در و دیوار شهر، تصویر نوشته های شعارهای انقلابی اش زبانزد بود.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
💍عصمت سال ١٣۶۰ ازدواج کرد.
💢یعنی همان سال که به شهادت رسید.
🔰همسرش پاسدار بود.
💭خواستگاران زیادی داشت.
▪️ آنقدری که ما دیگر خسته شده بودیم.
▫️ عصمت هر بار با روی باز با خانوادههایشان برخورد میکرد.
☀️ میخواست اعتقادات طرف مقابلش را خوب بسنجد.
میگفت:🔻
🔸من میخواهم با کسی که به لحاظ اعتقادی بالاست، ازدواج کنم.
🔹سبک ازدواج و زندگی خواهرم نمونهای کامل از سبک زندگی دینی است.
🗯 بعد از خواستگاری همسرش و قبول ایشان مراسم خیلی سادهای برگزار شد.
💢 عصمت اهل قناعت بود.
▪️برای روز عروسیاش حتی آرایشگاه هم نرفت.
▫️فکر نمیکنم شما کسی را پیدا کنید که اینطور باشد.
🔰 او به ظاهر توجه نمیکرد.
🗯همه حواسش به عرفان و اعتقادات طرف مقابلش بود.
💭طرز فکرش به سمت خدا و تعالی بود.
☀️ اینها برایش خیلی مهم بود.
💢 سبک ازدواجش باید مورد توجه دختران امروز ما قرار بگیرد.
روای: خواهرِ شهیده عصمت پورانوری
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍من علاقه زیادی به عمل کردن به فرموده های امام خمینی «ره » دارم.
💥دوست دارم در این راه خدمت کنم چون راه انبیا و اولیای الهی است.
☀️اگر چه زمینه اشتغال در دیگر نهادها می تواند برایمان فراهم باشد، اما یاری رساندن به محرومان از همه چیز مهم تر است.
💢عصمت جذب نهضت سواد آموزی شد و به عنوان آموزشیار و مربی کارش را شروع کرد.
♻️در مدت کمی که توانست این کار را با شوق ادامه بدهد، برای بسیاری از دانش آموزان جا مانده از تحصیل، بی بضاعت و یتیم وسایل تهیه کرده بود که حتی من هم خبر نداشتم.
🔰برای تدریس گاهی به روستاهای اطراف شهر می رفت.
🌀عصمت نه تنها معلم، بلکه معلمی برای اخلاق و رفتار دیگران بود.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
✍همیشه به یاد خدا بود.
💥سعی می کرد برای شرکت در مراسم مذهبی از همه ما جلو تر باشد.
♨️ماه رمضان که می آمد، خیلی بی تاب بود تا مراسم احیای چند نفره ای را برگزار کند.
💢میزبان این مراسم عصمت بود.
♻️فراموش نمی کنم یک شب، عصمت دعای جوشن کبیر را با صدایی محزون خواند.
▪️آن قدر سوز عجیبی در صدایش بود که همه اشک می ریختند.
▫️خودش هم اشکش سرازیر شده بود.
🔸به این ترتیب روح زندگی و امید را در دل ما هم ایجاد می کرد.
وقتی می خواستم برای سحر غذا تدارک ببینم؛ عصمت می گفت:🔻
🗯غذا مهم نیست، مهم این شب زنده داری هاست.
💬گاهی وقت ها با نان و پنیر و چای تازه دم از دوستانش پذیرایی می کرد.
💢به فکر مهیا کردن غذاهای آن چنانی نبود از همه چیز ساده اش را می خواست.
♨️روی مسائل معنوی خیلی تکیه
می کرد.
🌙او آخرت را در نظر داشت و به همین دلیل در همه کارهایش خداوند را ناظر به اعمالش می دید.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
همیشه می گفت:🔻
🌀باید صله ارحام را به جا آورد.
♻️طبق سفارش ائمه و خداوند متعال از دید و بازدید خوشش می آمد.
🔰مخصوصا اگر کسی کاری برایش پیش می آمد یا مریض می شد، سعی می کرد تا آنجا که در توانش باشد به او کمک کند.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea
بعضی وقت ها ازش می پرسیدم:🔻
💬برای چی این همه آیه و حدیث حفظ می کنی؟
می گفت: 🔻
💢 آیات و احادیث رو بر اساس موضوعات مختلف حفظ می کنم تا در بحث های مذهبی؛طرف مقابلم رو توجیه کنم.
عنوان کتاب: #عصمت
#شهیده_عصمت_پور_انوری
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea