#قسمت_آخر🔻
✍حسین خرازی از میان شهر خرمشهر با قرارگاه تماس گرفت و به صیاد شیرازی گفت: 🔻
✨شهر آزاد شد و نیروهای عراقی گروه گروه دارند اسیر می شوند.
💫ما الان در شهر هستیم و تمامی رزمندگان در حال ورود به شهر هستند.
💯صدای حسین؛ از نشاط زیادی حکایت می کرد.
♻️لهجه اصفهانی و کلماتی که به کار می گرفت و چهره صیاد که لحظه به لحظه گل می انداخت دیدنی بود.
💭پس از قطع شدن صدای حسین؛ صیاد شیرازی به هوا نیروز دستور داد سریع
هلی کوپتری بلند شود و وضعیت شهر را کاملا اطلاع دهد.
صدای خلبان هلی کوپتر دقایقی بعد به گوش رسید که گفت: 🔻
🔰جناب سرهنگ؛ شهر آزاد شده است و نیروها وارد شده اند.
💯خلبان با ذوق زیاد گزارش می داد و صیاد شیرازی هم مدام خدا رو شکر می کرد.
خلبان ادامه داد: 🔻
💢سراسر جاده اسرای عراقی هستند که مثل تظاهرات دارند به طرف شما می آیند.
🌐در مورد اسارت عراقی ها یک نکته را بگویم که شنیدنی است.
💬در روزهای اولی که ما از عراق اسیر
می گرفتیم آن ها در مواجهه با ما اسم خوانندگان زمان پهلوی را می بردند.
💥مثلا می گفتند: دخیلک یا گوگوش!
▫️آن ها باورشان نمی شد که ما اعتقادات مذهبی داریم
▪️ولی در عملیات های بعدی خصوصا در عملیات فتح خرمشهر؛ آن ها با در دست داشتن عکس امام خمینی(ره)
می گفتند:
✔️دخلیک یا علی ابن ابیطالب
🗯این کار آن ها حکایت گر یک تحول فرهنگی بود که به وجود آمده بود.
🔹به خودم آمدم و متوجه شدم باید خبر را ابلاغ و دیگران را هم خوشحال کنم.
🔸آن ها هم منتظر این خبر بودند.
به آقای رسول زاده؛ رییس دفتر آقای محسن رضایی گفتم: 🔻
💠به بیت امام؛ آقای انصاری بگو به امام اطلاع دهد که خرمشهر آزاد شد.
🔰نمی دانم وقتی این خبر به امام داد شد؛ ایشان چه عکس العملی نشان دادند.
🌐ولی شنیده ام که حاج احمد آقا گفته؛ یکی از شیرین ترین لحظات عمر امام؛ لحظه شنیدن خبر فتح خرمشهر بود.
🌀این ها حقایقی است که باید بیان شود تا در تاریخ برای نسل های بعد بماند.
💢این نامه ای که نوشتم یکی از همین حقایق است که بزرگی مظلومیت ملت ما را در یک دوره تاریخی نشان می دهد.
💯نامه ای که خیال می کنم فقط حرف من نبود؛ بلکه حرف مردمی بود که در آن دوره با دست خالی از سرزمین و آرمان های خود دفاع می کردند.
✍پایان
منبع: #به_داد_ما_برسید
#نامه_تاریخی_علی_شمخانی
🪴روایتگران شهدای دزفول🪴
https://eitaa.com/joinchat/3627221348Cd7aad55aea