🌟 سخن گفتن با خدا
🔺️ #رهبر_انقلاب : در وصیت #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به #امام_حسن_مجتبی (علیهالسلام) این معنا وارد شده است: خدای متعال بین خودش و تو، واسطهای، فاصلهای و حجابی قرار نداده است. هر وقت با خدا شروع کنید به سخن گفتن و عرض نیاز کردن، خدای متعال صدا و درخواست شما را میشنود. با خدا همیشه میشود همزبان شد، و گفتگو کرد.
🌷 #مواعظ_رمضانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🍃🌸
بخشی از #وصیتنامه_عاشقانه و فوق زیبای #شهید_ناصرالدین_باغانی
من فکر میکردم که با پای خود آمدهام و چه خیال باطلی! این #کمند_عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی و من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب میکردم آخر تو بزرگ بودی و من کوچک. تو کریم بودی و من لئیم. تو جمیل بودی و من قبیح. تو مولا بودی و من بنده و من شرمنده از این همه احسان تو بودم.
کمند عشقت را محکمتر کردی. مرا به خط مقدم عشق بردی. در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی.
و چه نیکو شرابی بود. من هنوز از لذت آن #شراب مستم.
اولین جرعه آن را که نوشیدم #مست شدم و در حال #مستی تقاضای جرعهای دیگر کردم. اما این بار تو بودی که ناز میکردی و مرا سر میگرداندی پیالهام را به طرفت دراز کردم و تقاضای جرعهی دیگر کردم اما پیالهام را شکستی.
هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی. اکنون من خمارم و پیاله به دست. هنوز در انتظار جرعهای دیگر از شراب به سر میبرم....❤️
ادامه دارد...
کتاب 📚 #پنجاه_سال_عبادت
#دانشجوی_شهید_ناصرالدین_باغانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🔰ماه رمضان و شهــدا
ماه رمضان را آمده بود خانه...
به علی می گفت:
«امسال ماه رمضان از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یاشهادت یا زیارت.»
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه، هر سی شب...
وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود، ناله می زد، داد می کشید ، استغفار می کرد ، از حال می رفت.
از دعا که برمی گشتند،گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند.
زیر انداز هم نمی انداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال، العفو می گفت، گریه می کرد، میگفت « ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»
#شھید_مصطفی_ردانےپور
#یادش_باصلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🚩اشاره امشب #رهبرانقلاب به عاقبت #گمنامی #شهید_ابراهیم_هادی
⚡ در شب ولادت کریم اهلبیت حضرت امام حسن مجتبی علیهالسلام، جمعی از اهالی فرهنگ، شعر و ادب فارسی با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
🔻 آقای محمدحسن جمشیدی از شعرای کشورمان، شعری را در این جلسه قرائت نمود که پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن این شعر را منتشر میکند.
🔸️ در دعای اهل دل باران فراز آخر است
گریه کن در گریهی عاشق صفایی دیگر است
🔹️ عاشقان با اشک تا معراج بالا میروند
بهترین سرمایه انسان همین چشم تر است
🔸️ در جواب بیوفایی خلوتی با خود بساز
دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است
🔹️ شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد به چشم
آنکه با گمنام بودن سر کند نامآور است
🔸️ صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما
مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است
🔹️ گرچه چندی چهرهی خورشید را پوشاندهاند
در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است
🌷 ۱) رهبر انقلاب: مثل شهید ابراهیم هادی؛ میخواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده است
#صلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌟 تلاوت قرآن
🔻 رهبرانقلاب: با حالت روزهداری یا حالت نورانیتِ ناشی از روزهداری، در شبها و نیمه شبها تلاوت قرآن، #انس_با_قرآن، مخاطب خدا قرار گرفتن، لذت دیگری و معنای دیگری دارد. چیزی که انسان در چنین تلاوتی از #قرآن فرا میگیرد، در حال متعارف و معمول نمیتواند به چنین تلاوتی دسترسی پیدا کند. ۱۳۸۶/۰۶/۲۳
🌷 #مواعظ_رمضانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🍃در ایام #ماه_مبارک_رمضان، بخاطر بارداری و شیردهی روزه نمیگرفتم. ولی چون میدونستم علیــــرضا بدون من سحری نمیخوره بیدار میشدم و باهاش همراهی میکردم❤️ و خیالم راحت بود که بدون سحری روزه نگرفته.
فصل پاییز و زمستان که روزه های قضامو میگرفتم، با اینکه علیــــرضا حتی یک روزه قضا هم نداشت☝️،ولی بخاطر من سحرها بیدار میشد و روزه مستحبی میگرفت☺️..گفت: میخوام تنها نباشی و سحریتو بخوری.تو بخاطر من سحرهای ماه رمضان بیدار شدی و همراهی کردی،من هم باید جبران کنم..
🍃مرد باوفا و بهشتی من ، محبت هایم را هیــــچوقت فراموش نمیکرد و همیشه در صدد جبــــران آنها بر می آمد ..در چشم هایش رد آسمان، رد خدا بود...از "من" گذشت تا به "ما" رسید .و عشقمان ابدی شد.❤️
#شهید_مدافع_حرم #علیرضانوری🌹
#سالروز_شهادت🕊
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
💢 #توبه_نامه شهید ۱۳ ساله....
#شهید_علیرضا_محمودی_پارسا
#حتمابخونید
✍وقتی تو زندگی این نوجوان سیر می کنیم می بینیم که چطور جبهه به فرموده حضرت امام روح الله (ره) دانشگاه بوده و چطور مس وجودها رو طلا می کرده. عشق واقعی به شهادت رو میشه تو گوشه گوشه ی زندگی به ظاهر کوتاه علیرضا و دست نوشته ها و آثار بجا مونده ازش لمس کرد، چیزی که شاید برای خیلی از مسن های این زمان گفتنش هم سخت باشه، ملکه ی ذهن و رفتاری شهید علیرضا محمودیه….
🔰فقط قبل از خوندن یادمون باشه که این توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی نگران ترک اولی هایی است که ازش سر زده…..!!!
❤️الهی لاتودبنی بعقوبتک….خدای خوبم…مرا با گناهانم مجازات نکن…خدایا شرمسارم…از درهایی که کوبیدم…ولی در تو نبود…خدایا روسیاهم از لحظه هایی که تو در آن جاری نبودی…اِلهی و رَبّی مَن لی غَیرک.
🌸بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
از این که مرگ را فراموش کردم….
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم….
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم….
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود….
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…..
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم….
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند….
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم….
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم….
از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم….
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم….
و ….. از ……
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
💢اشک و بغض #رهبر_انقلاب در واکنش به شعری درباره #شهدای_افغانستانی مدافع حرم
🔹سرکار "خانم عاطفه جعفری" از شعرای کشورمان، شعری را در دیدار با رهبر انقلاب قرائت نمود که به #شهدای_فاطمیون تقدیم شد:
🌷کوچههامان پراز #سیاهی بود
🍂شهر را از عزا درآوردند
🌷چشمهای ستارهها🌟 خندید
🍂مـ🌙ـاه را سمت دیگر آوردند
🌷شاخههایی که #سرفرازند
🍂میوههایی که جلوهی باغند
🌷 #مادران مثل ام لیلایند
🍂که پسر مثل #اکبر آوردند
🌷روی تابوتهایشان⚰ بستند
🍂پرچمی که به رنگ خورشید است
🌷 #فاطمیون فداییان حرم
🍂سرورانی که #سر برآوردند
🌷قصهها📖 را یکی یکی خواندند
🍂آخر ماجرا #سفر کردند
🌷عاشقی💖 هم برایشان کم بود
🍂عشق بردند و #باور آوردند
🌷عصر یک #جمعه_بهاری بود
🍂همه در انتظارشان بودیم
🌷بادهای بهاری🌸🍃 از هرباغ
🍂لالههایی🌷 #معطر آوردند
💢رهبر انقلاب در واکنش به این شعر فرمودند: خیلی ممنون خانم. خیلی خوب! #شهدای_مظلوم_فاطمیون؛ جا دارد که به آنها واقعا پرداخته بشود👌
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
به شدت در مصائب و سختىهاى زندگى توكل داشت🍃. در زندگى پستى و بلندىهاى زيادى داشتيم و به لحاظ اقتصادى شكستهاى بزرگى را متحمل شده بوديم. اما من خيالم راحت بود كه با توكلى كه آقا مصطفى داشت همه موانع و مشكلات را پشت سر مىگذاريم👌.
يكبار فاطمه را گذاشت روى اُپن آشپزخانه و به او گفت: «بپر بغل بابا😍» و فاطمه سريع به آغوش او پريد. بعد به من نگاه كرد و گفت: «ببين فاطمه چهطور به من اعتماد داشت. او پريد و مىدانست كه من او را مىگيرم، اگر ما اينطور به خدا اعتماد داشتيم همه مشكلاتمان حل بود😔. توكل واقعى يعنى همين كه بدانيم در هر شرايطى خدا مواظب ما هست.»
برشى از كتاب «سيدابراهيم، مجموعه يك بغل گل سرخ»
#شهید_مدافع_حرم
مصطفی صدرزاده ❤️
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
💠#شهید_مدافع_حرم_حیدر_جلیلوند :
🌷پاسدار و در قسمت هوا و فضای سپاه مشغول به خدمت بود.از چند سال پیش تصمیم داشت که به سوریه برود.به همین دلیل از هوا و فضا وارد سپاه قدس شد و تمام تلاشش را کرد که به سوریه برود.چون می گفت:من کار ستادی را دوست ندارم و عملیاتی هستم.بنا به گفته بچه های هوا و فضا،موقع تحویل پرونده ی حیدر جهت انتقال به سپاه قدس،آن جا می نویسد:تحویل گیرنده شهید جلیلوند و امضا میکند.بالاخره رفت و دوره های آموزشی را دید و مدتی در عراق بود و بعد هم به سوریه رفت و نهایتاً در آن جا به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت رسید.اقا حیدر کلام شهید حاج احمد آقا کاظمی را می گفتند که:خدایا آخر عمر من رابه شهادت ختم کن و با اشک و گریه درست مثل حاج احمد می گفت:خدایا در نیروی هوایی ما نتوانستیم به شهادت برسیم،در نیروی زمینی این را رزق و روزی ما کن.
یاد شهید با صلوات❤️
شهادت : ۱۶ رمضان ۱۴۳۸
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
#شهید_مدافع_حرم_حیدر_جلیلوند
👌خاطرات از زبان پدر شهید :
🌹 قهرمان شهید
🍁از همان بچگی شیطنتهایش با دو برادر بزرگترش فرق داشت. هر موقع در خانه نبود، واقعاً خانه سوت و کور بود.پسرم از زمان دبستان در کارهای مذهبی و کلاس حفظ قرآن شرکت داشت و در گروههای تواشیح و حوزه بسیج هم بسیار فعالیت میکرد.
🍁 از رشته کشتی گرفته تا رشته جودو را گذرانده بود. در همان دوران بچگی و نوجوانی توانست حکم قهرمانی بگیرد تا اینکه در بزرگسالی هم در مسابقات فرهنگی- ورزشی - رزمی پدافند هوایی نیروی هوا فضای سپاه شرکت کرد و در رشته شنا صاحب عنوان شد. کلاً جوان اهل ورزش و توانمندی بود.
🌹 مثل حیدر پیدا نمیشود
🍁سال 86 در بخش هوا فضای سپاه مشغول به کار شد. کارش هم طوری بود که باید مرتب به مأموریت میرفت. با آنکه 2 دختر کوچک به نام ثنا و حنانه داشت و ما هم میخواستیم کمتر مأموریت برود، از فرط علاقهای که به شغلش داشت قبول نمیکرد.
🍁از طرفی هم از روزی که حیدر وارد سازمان هوا فضا شد، حساسیت شغلیاش ایجاب میکرد که دائم در مأموریت باشد. البته امثال حیدر سریع راه خود را پیدا میکنند. این پسر طوری بود که دوستانش خیلی به او ارادت داشتند. آنقدر که در شهادتش از جیب خودشان برای او مراسم میگرفتند. دوستانش میگفتند باید سالیان سال بگذرد تا دوباره کسی مثل حیدر جایگزین پیدا کند.
🌹میدانستیم شهید میشود
🍁يك برگه در وسايل شخصي شهيد پيدا كرديم كه رويش نوشته بود: خداوندا به آبروي حضرت زهرا(س) مرگ من را شهادت در راه خودت قرار بده تا توسط دشمنان دين مبين اسلام و در راه پاسداري از حريم سبز ولايت به شهادت برسم. وقتي كه ميبينم حيدر چنين افكاري داشت و براي شهادتش، حضرت زهرا(س) را قسم ميداد من ديگر چه حرفي براي گفتن دارم.
🍁برادر كوچك حيدر كه 14 سال با او اختلاف سني دارد، خواب ديده بود كه شهيدي آوردند و چند خانم بالاي سر او دارند گريه ميكنند و وقتي بالاي سر شهيد ميرود، ميبيند داداش حيدر است. حتي به خودم بارها و بارها الهام شده بود كه حيدرم شهيد ميشود و من دختر كوچك سه ماهه او را در آغوش ميگيرم و در همين حين روضه حضرت رقيه(س) در بين جمعيت خوانده ميشود.
🌹با همه فامیل خداحافظی کرد
🍁هميشه كه اعزام ميشد، بچههايش را ميبرد خانه پدر خانمش ميگذاشت. ولي در اعزام سري آخر بچههايش را آورد خانه ما و گفت پدر اينها را به شما ميسپارم. من برگشتم به او گفتم من نوكر خودت و بچههايت هستم
🍁 ماه رمضان بود در خانه مان قرآن خوانی داشتیم یکی از همسایه مان که علاقه زیادی به حیدر دارد شاکی بود که من خیلی وقته حیدر را ندیدم اتفاقاً حيدر در آن لحظه تماس گرفت و با هم صحبت كردند و حتي حيدر آن شب با كل فاميل تلفني صحبت كرد. گويي ميدانست كه اين آخرين مكالمهاش با فاميل و دوستان است. فرداي همان روز به شهادت رسيد.
🌹همچو حیدر شهید شد
🍁با یکی از همرزمانش برای عملیات شناسایی به منطقه اثریا رفته بود. پس از انجام عملیات و حین بازگشت از ماموریت با نیروهای داعش مواجه میشوند که متاسفانه حیدر از ناحیه سر مورد اصابت گلوله مستقیم قرار میگیرد و شهید میشود
🍁پسرم در ايام ضربت خوردن حضرت علي علیه السلام از ناحيه سر به شهادت رسيد. حيدر در سن 31 سالگي شهيد شد و با لب تشنه در شهادت مولاي متقيان به ديدار معبودش شتافت
🌹 قبل از شهادت با مزارش عکس گرفت
🍁موقعي كه حيدر در ايران بود هر پنجشنبه به گلزار شهداي ملارد ميرفت یک بار که با دوستانش به گلزار شهادا رفته بود سر مزار شهید طهرانی مقدم ابتساد و شروع به فاتحه خواندن کرد. علاقه خاصی به شهید طهرانی مقدام داشت.
🍁دوستان حيدر ميگويند كمي عقبتر آمديم و ديديم حيدر خيلي ساكت است. پرسيديم: چي شده خيلي توي خودت هستي؟ حيدر سرش را بالا ميآورد و ميگويد: خوش به حال اين شهدا كه رفتند و ما هنوز داريم نفس ميكشيم. بعد ميگويد اگر من شهيد شدم اينجا خاكم كنيد...
🍁 مصطفی يكي از دوستان حيدر ميگويد بچهها همين جا بايستيد و با گوشي خودش از بچهها عكس مياندازد و ميگويد عكسهاي خوبي گرفتيم. انشاءالله كه اين عكسها را براي شهادت استفاده كنيم. حيدر هم ميخندد. حيدر بعد از شهادتش همانجايي دفن شد كه مصطفي از آنها عكس انداخته بود
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani