#پیامبر_اکرم
آیت الله استادی در یکی از کتاب هایشان روایاتی را جمع کردند با عنوان
""نگرانی های پیامبر برای بعد از خود!!"
در خاطر دارم استاد رفیعی هم سه چهار سال پیش این روایات را ۵ شب دهه آخر صفر در مشهد مقدس موضوع منبر قرار دادند.
برخی از آن روایات را تقدیم میکنم.
#پیامبر_اکرم
نگرانی های پیامبر اکرم
1⃣اِنَّ اَخْوَفَ ما اَتَخَوَّفُ علی امّتی مِنْ بعدی هذِه المکاسِبُ المُحرّمةُ و الشّهوةُ الخفیّةُ و الرّبا؛»
« بیش ترین بیمی که بر امت خودم پس از خویش دارم، [سه چیز است]:
این کسب های حرام و در آمدهای نامشروع
و شهوت پنهانی
( استاد پناهیان شهوت پنهانی را خیلی خوب تبین کردند. ملاحظه بفرمایید)
و ربا.»
بحار ج ۲۸ ص ۴۸
#پیامبر_اکرم
نگرانی های پیامبر
2⃣ اخافُ اَنْ یُفْتَحَ عَلَیْکُمُ الدّنیا بعدی فَیُنْکِرُ بَعْضُکُم بَعْضاً و یُنکِرُکُم اَهلُ السّماء عند ذلک؛»
« بر شما از آن بیم دارم که پس از من دنیا به روی شما گشوده شود (و به دنیا و ثروت برسید.) آنگاه یکدیگر را نشناسید! آن وقت است که آسمانیان هم شما را نشناسند.»
3⃣اِنّی اخاف علیکم استخفافاً بالدین و بیعَ الحُکم و قطیعةَ الرَّحِم و اَنْ تتّخذوا القرآنَ مَزامیرَ، تُقدِّمُون اَحَدَکم و لَیسَ بِأَفضَلِکُم؛»
« بر شما از آن بیم دارم که
دین، سبک شمرده شود؛
حکم و داوری، خرید و فروش شود؛
پیوندهای خانوادگی از هم بگسلد؛
قرآن را وسیله ساز و آواز قرار دهید
و کسانی را جلو بیندازید که برترین شما نیستند.»
#پیامبر_اکرم
نگرانی های پیامبر
4⃣قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) ثَلَاثٌ أَخَافُهُنَّ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي الضَّلَالَةُ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ وَ مَضَلَّاتُ الْفِتَنِ وَ شَهْوَةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.
سه چیزند که پس از به خاطر آن نگران امتم هستم:
گمراهی پس از شناخت
و فتنه های گمراه کننده
و شهوت شکم و شهوت جنسی.
#روایت
دسترسی به دو چیز خیلی سخت میشه!!
رسول خدا صلي الله عليه و آله :
كم ترين چيزى كه در آخرالزمان يافت
مى شود ،دو چیز است :
رفیق قابل اعتماد است
ودِرهمى از حلال .
أقَلُّ ما يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ أخٌ يوثَقُ بِهِ ، أو دِرهَمٌ مِن حَلالٍ.
تحف العقول
https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
هدایت شده از احمدرضا اخوان
🌹باسلام محضر شما
🔹نماند ستمکارِ بد روزگار
🔹بماند براو لعنتِ پایدار
◾️قال رسول الله صل الله علیه و آله و سلّم: مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ.
🔹پیامبر اکرم صل الله علیه و آله
🔸هر كس سنّت خوبى را پايهگذارى كند، پاداشش را و پاداش كسى را كه تا روز قيامت به آن عمل كند به او مىدهند، بدون اينكه از ثواب آن عملكنندگان چيزى كم شود.
📚 الکافی، ج5، ص9
🔸هر که او بِنهاد ناخُوش سُنتی
🔸سوی او نفرین رَوَد هر ساعتی
🔹نیکُوان رفتند و سُنَّتها بِماند
🔹وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند
🔸تا قیامت هر که جنس آن بَدان
🔸در وجود آید بُوَد رویش بَدان
🔹رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
🔹در خلایق میرود تا نفخ صور
#روایت
سه خصلت منافق ساز
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
سه خصلت است كه در هر كه باشند منافق است، هرچند اهل روزه و نماز باشد و خودش را مسلمان بداند :
۱- كسى كه هرگاه به او اعتماد شود خيانت ورزد
۲- و هرگاه سخن گويد دروغ گويد
۳- و هرگاه وعده دهد خُلفِ وعده كند.
ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ كانَ مُنافِقا و إن صامَ و صلّى و زَعَمَ أنّهُ مُسلِمٌ : مَن إذا ائتُمِنَ خانَ ، و إذا حَدَّثَ كَذَبَ ، و إذا وَعَدَ أخلَفَ.
كافي ج2 ص 290
#شعر
بنواخت نور مصطفی آن اُستن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
روسینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو.
#امام_رضا
#حکایت_داستان
علم ائمه به تمامی زبان ها!!
محدّث خبیر و کم نظیر، علامه مجلسی قدّس سرّه، یک باب از کتاب ارزشمند بحارالانوار را به این موضوع اختصاص داده، که ائمه اطهار علیهم السلام تمام زبانها را میدانند و به آن زبانها سخن میگویند. و در پایان آن مینویسد:
« این حقیقت که ائمه اطهار علیهم السلام، به زبانهای مختلف دانا هستند، مطلبی است روشن، که اخبار در آن موضوع، نزدیک به حدّ تواتر است. و هنگامی که با اخبار عامّه ضمیمه شود، مجالی برای تردید در مورد آنها باقی نمی ماند.
به این حکایت زیبا توجه بفرمایید!!
« اسماعیل سندی گوید: در هند شنیدم که حجّت خدا در میان عرب است. در طلب وی بیرون آمدم. مرا به حضرت رضا علیه السلام راهنمایی کردند. نزد ایشان رفتم، در حالی که یک کلمه عربی نمی دانستم. لذا به زبان محلی خودمان سلام کردم. ایشان به همان زبان پاسخ مرا دادند، و ما مشغول گفتگو به همین زبان شدیم.
به ایشان عرض کردم: من در هند شنیدم که حجّت خدا در میان عرب است، و لذا در طلب وی بیرون آمدم. ایشان به همان زبان پاسخ دادند: آری من همان حجّت خدا هستم پس آنچه میخواهی بپرس.
من نیز آنچه میخواستم، پرسیدم. وقتی برخاستم، عرض کردم: من عربی نمی دانم. از خدا بخواهید که آن را به من الهام فرماید، تا بتوانم با عربها به وسیله آن زبان صحبت کنم.
آن بزرگوار، دستشان را برروی لبهای من کشیدند. پس از آن زمان، من به راحتی میتوانم به عربی سخن بگویم ».
----------
بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۵۰
https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
#امام_رضا
قصیده دعبل خزاعی را که بر امام رضا علیه السلام خواند سه تن از بزرگان شرح کرده اند:
سید نعمت الله جزائری
کمال الدین محمد بن محمد شیرازی
حاج میرزا علی تبریزی.
یک بیت از آن قصیده :
مَدارِسُ آياتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍ
وَمَنزِلُ وَحيٍ مُقفِرُ العَرَصاتِ.
آنجا محل درس گرفتن آیات قرآن است که از تلاوت خالى شد و محلّ فرود آمدن وحى که عرصه هاى آن خالى از سکنه شد.
جریان مفصل و شیرینی دارد که امام چه جایزه ای به دعبل داد و در راه برگشت دزد ها به قافله دعبل زدند وووووو...
اگر فرصت شد تقدیم میکنم.
اگرم کسی از دوستان آماده دارند داستان را لطف بفرمایند تقدیم کنیم.
هدایت شده از اَحْمَدْیاسرِ وافی
خلاصه اش اینه که جوانان قمی پیراهنی را که امام رضا به دعبل هدیه کرده بودند از او ربودند!
#امام_رضا
روایت داستانی
پنج فرمان
ابو الصّلت هروىّ گويد: از امام رضا عليه السّلام شنيدم كه فرمود:
خداوند- عزّ و جلّ- به يكى از انبيايش وحى فرمود كه: فردا صبح، اوّلين چيزى را كه ديدى، بخور، و دومى را پنهان كن، و سوّمى را قبول كن، و چهارمى را نااميد نكن و از پنجمى فرار كن.
فردا صبح، حركت كرد و در راه به كوهى سياه و بزرگ برخورد كرد، ايستاد و گفت: پروردگارم- عزّ و جلّ- مرا امر فرموده كه اين را بخورم و (از اين فرمان) متحيّر ماند، سپس با خود گفت: پروردگارم جلّ جلاله مرا به چيزى امر ميكند كه توان آن را داشته باشم. آنگاه بطرف آن حركت كرد كه آن را بخورد، و هر قدر كه به آن نزديك مىشد، كوه كوچكتر ميگرديد تا به آن رسيد و آن را به اندازه يك لقمه يافت، آن را خورد و از هر غذايى لذيذتر يافت.
سپس حركت كرد و تشتى از طلا يافت و گفت: پروردگارم مرا امر فرموده كه اين را پنهان كنم، حفرهاى حفر كرد و تشت را درون آن قرار داد و خاك بر آن ريخت و حركت كرد، پشت سر خود را نگاه كرد و متوجّه شد كه تشت نمايان شده است، با خود گفت: من، كارى را كه پروردگارم دستور داده بود، انجام دادم، آنگاه براه خود ادامه داد و پرندهاى ديد كه عقابى در پى اوست، پرنده اطراف آن پيامبر مىچرخيد، پيامبر با خود گفت: پروردگارم- عزّ و جلّ- مرا امر فرموده كه اين را بپذيرم، پس آستين خود را باز كرد و پرنده داخل آن شد، عقاب گفت: صيدم را كه چند روز است در پى آن هستم گرفتى؟! گفت: پروردگارم- عزّ و جلّ- مرا امر كرده است كه اين را نااميد نكنم، پس قطعهاى از ران خود را كند و سوى او انداخت و براه خود ادامه داد، در بين راه به گوشت مردارى بدبو كه كرم گذاشته بود برخورد، گفت: پروردگارم- عزّ و جلّ- مرا امر كرده كه از آن بگريزم و فرار كرد و بازگشت .
آنگاه در خواب چنين ديد كه گويا به او مىگويند: تو كارى كه بدان مأمور بودى انجام دادى، آيا ميدانى آنها چه بودند؟
گفت: نه،
گفته شد، و امّا كوه، سمبل غضب بود، انسان وقتى غضبناك شود، خود را نمىبيند و از شدّت و بزرگى غضب، قدر و ارزش خود را فراموش مىكند، و وقتى كه خود را حفظ نمايد و ارزش خود را بشناسد و غضبش آرام گيرد، عاقبتش همچون يك لقمه گوارائى است كه آن را بخورد،
و امّا تشت طلا، سمبل عمل صالح باشد كه وقتى انسان آن را پنهان كند، خداوند مىخواهد آن را آشكار كند تا علاوه بر ثواب آخرتى كه خدا برايش ذخيره مىكند، او را با آن عمل زينت دهد،
و امّا پرنده سمبل كسى بود كه تو را نصيحت مىكند، او و نصيحتش را بپذير،
و امّا عقاب سمبل حاجتمندى بود كه نزد تو مىآيد، هيچ وقت چنين كسى را نااميد نكن، و امّا گوشت بدبو سمبل غيبت بود، هميشه از آن فرار كن.
تکه ای از متن عربی برای پیدا کردن 👇
..فَأَوَّلُ شَیْ ءٍ یَسْتَقْبِلُکَ فَکُلْهُ وَ الثَّانِی فَاکْتُمْهُ وَ الثَّالِثُ فَاقْبَلْهُ...
خصال باب پنج گانه.
روایت ها و حکایت ها را همراهی کنید
https://eitaa.com/revayathavahekayatha