eitaa logo
روایت ها و حکایت ها
2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
396 ویدیو
32 فایل
فیش های منبر یادداشت های روایی و تفسیری و نکات تربیتی و اخلاقی،آمیخته با مطالب روز، اشعار ناب، تاریخ و معرفی وراهنمایی برای انتخاب موضوع منبر. ارتباط با ما https://eitaa.com/MA1371 لینک کانال @revayathavahekayatha1
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت یازدهم از مجلس سی و ششم كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ يَا سَيِّدِي أَخْبِرْنِي بِخَيْرِ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ « بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ » أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اَللَّهِ بِسَخَطِ اَلنَّاسِ كَفَاهُ اَللَّهُ أُمُورَ اَلنَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى اَلنَّاسِ بِسَخَطِ اَللَّهِ وَكَلَهُ اَللَّهُ إِلَى اَلنَّاسِ وَ اَلسَّلاَمُ. مردى بحسين بن على (عليه السّلام) نوشت مرا از خير دنيا و آخرت آگاه كن. حضرت باو نوشت: بِسْمِ‌ اَللّٰهِ‌ اَلرَّحْمٰنِ‌ اَلرَّحِيمِ‌ اما بعد : هر كه رضاى خدا جويد در برابر خشم مردم خدا امورش را كفايت كند و هر كه رضاى مردم جويد در برابر خشم خدا، خدا او را بمردم واگذارد و السلام.
روایت چهاردهم از مجلس سی و ششم عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ أَوَّلَ دِرْهَمٍ وَ دِينَارٍ ضُرِبَا فِي اَلْأَرْضِ نَظَرَ إِلَيْهِمَا إِبْلِيسُ فَلَمَّا عَايَنَهُمَا أَخَذَهُمَا فَوَضَعَهُمَا عَلَى عَيْنَيْهِ ثُمَّ ضَمَّهُمَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ صَرَخَ صَرْخَةً ثُمَّ ضَمَّهُمَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَنْتُمَا قُرَّةُ عَيْنِي وَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي مَا أُبَالِي مِنْ بَنِي آدَمَ إِذَا أَحَبُّوكُمَا أَنْ لاَ يَعْبُدُوا وَثَناً وَ حَسْبِي مِنْ بَنِي آدَمَ أَنْ يُحِبُّوكُمَا. اوّلین درهم و دیناری که روی زمین ضرب شد و پول درست شد، ابلیس به آن نگاهی کرد، پول را معاینه کرد، آن را گرفت، روی دو چشمش گذاشت، بعد هم روی سینه اش گذاشت، بعد یک آهی هم کشید، دوباره روی سینه اش گذاشت، بعد این را گفت: شما نور چشم من هستید، و میوۀ دلم هستید. من از این به بعد باکی ندارم از اینکه انسان ها شما را دوست بدارند، ولی بُت نپرستند. برای من کافی است که فقط انسان ها شما را دوستتان بدارند. همین که انسان ها شما را دوست بدارند، برای من کافی است.
روایت پانزدهم از مجلس سی و ششم عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُرَّاءُ اَلْقُرْآنِ ثَلاَثَةٌ رَجُلٌ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضَاعَةً وَ اِسْتَجَرَّ بِهِ اَلْمُلُوكَ وَ اِسْتَطَالَ بِهِ عَلَى اَلنَّاسِ وَ رَجُلٌ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَيَّعَ حُدُودَهُ وَ رَجُلٌ قَرَأَ اَلْقُرْآنَ فَوَضَعَ دَوَاءَ اَلْقُرْآنِ عَلَى دَاءِ قَلْبِهِ وَ أَسْهَرَ بِهِ لَيْلَهُ وَ أَظْمَأَ بِهِ نَهَارَهُ وَ قَامَ بِهِ فِي مَسَاجِدِهِ وَ تَجَافَى بِهِ عَنْ فِرَاشِهِ فَبِأُولَئِكَ يَدْفَعُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْبَلاَءَ وَ بِأُولَئِكَ يُدِيلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْأَعْدَاءِ وَ بِأُولَئِكَ يُنَزِّلُ اَللَّهُ اَلْغَيْثَ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَللَّهِ لَهَؤُلاَءِ فِي قُرَّاءِ اَلْقُرْآنِ أَعَزُّ مِنَ اَلْكِبْرِيتِ اَلْأَحْمَرِ. قاريان قرآن سه دسته‌اند: ۱-كسى كه قرآن مى‌خواند و آن را سرمايه قرار مى‌دهد و با آن از پادشاهان پول مى‌گيرد و به مردم فخر مى‌فروشد، ۲-و مردى كه قرآن مى‌خواند و حروف آن را حفظ‍‌ مى‌كند ولى حدود احكام آن را ضايع مى‌كند، ۳-و مردى كه قرآن مى‌خواند و دواى قرآن را بر بيمارى دلش مى‌گذارد و شب را با آن بيدار مى‌ماند و روز را(به خاطر روزه‌دارى)تشنه مى‌ماند و در مساجد با آن مشغول است و به وسيلۀ آن از بستر خود دور مى‌شود،خداوند عزيز و جبّار به وسيلۀ آنان از آسمان باران نازل مى‌كند،به خدا سوگند اين قاريان قرآن از ياقوت سرخ كمترند.
روایت اول از مجلس چهل و یکم عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ يَوْماً فَقَالَ إِنِّي رَأَيْتُ اَلْبَارِحَةَ عَجَائِبَ قَالَ فَقُلْنَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا رَأَيْتَ حَدِّثْنَا بِهِ فِدَاكَ أَنْفُسُنَا وَ أَهْلُونَا وَ أَوْلاَدُنَا فَقَالَ رَأَيْتُ رَجُلاً مِنْ أُمَّتِي وَ قَدْ أَتَاهُ مَلَكُ اَلْمَوْتِ لِيَقْبِضَ رُوحَهُ فَجَاءَهُ بِرُّهُ بِوَالِدَيْهِ فَمَنَعَهُ مِنْهُ عبد الرحمن بن قاسم مى‌گويد:روزى پيش پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بوديم كه فرمود: شب پيش من شگفتى‌هايى مشاهده كردم.گفتم:اى پيامبر خدا!چه ديدى‌؟براى ما بازگوى كه جان ما و خاندان ما فداى تو باد. فرمود:شخصى از امت خويش را مشاهده كردم كه عزراييل به سراغش آمده بود تا جان او را بگيرد،اما نيكى به پدر و مادر او را از اين كار بازداشت.
روایت ششم از مجلس چهل و یکم قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَشْرَافُ أُمَّتِي حَمَلَةُ اَلْقُرْآنِ وَ أَصْحَابُ اَللَّيْلِ. بزرگان و شرافتمندان امت من همانا حاملان قرآن كريم و شب‌زنده‌داران هستند.
روایت هشتم از مجلس چهل و دوم عنِ أَسْبَاطٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْجَهْمِ قَالَ: سَأَلْتُ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حَدُّ اَلتَّوَكُّلِ فَقَالَ لِي أَنْ لاَ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ أَحَداً قَالَ قُلْتُ فَمَا حَدُّ اَلتَّوَاضُعِ قَالَ أَنْ تُعْطِيَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ مَا تُحِبُّ أَنْ يُعْطُوكَ مِثْلَهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَشْتَهِي أَنْ أَعْلَمَ كَيْفَ أَنَا عِنْدَكَ فَقَالَ اُنْظُرْ كَيْفَ أَنَا عِنْدَكَ. از حسن بن جهم مروى است كه گفت از حضرت رضا(عليه السّلام)سؤال كردم و عرض كردم فداى وجودت حد توكل چيست بمن فرمود كه حد توكل و معنى توكل اينست كه چون با خداوند باشى از احدى نترسى عرض كردم حد تواضع چيست فرمود آنست كه نوعى با مردم رفتار كنى كه دوست بدارى مردم مثل آن با تو رفتار كنند عرض كردم فداى وجودت ميخواهم بدانم چگونه‌ام من در نزد تو فرمود نظر كن كه من چگونه‌ام در نزد تو.
روایت اول از مجلس چهل و سوم عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قال: تَبِعَ حَكِيمٌ حَكِيماً سَبْعَمِائَةِ فَرْسَخٍ فِي سَبْعِ كَلِمَاتٍ فَلَمَّا لَحِقَ بِهِ قَالَ لَهُ يَا هَذَا مَا أَرْفَعُ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ أَوْسَعُ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ أَغْنَى مِنَ اَلْبَحْرِ وَ أَقْسَى مِنَ اَلْحَجَرِ وَ أَشَدُّ حَرَارَةً مِنَ اَلنَّارِ وَ أَشَدُّ بَرْداً مِنَ اَلزَّمْهَرِيرِ وَ أَثْقَلُ مِنَ اَلْجِبَالِ اَلرَّاسِيَاتِ فَقَالَ لَهُ يَا هَذَا اَلْحَقُّ أَرْفَعُ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْعَدْلُ أَوْسَعُ مِنَ اَلْأَرْضِ وَ غِنَى اَلنَّفْسِ أَغْنَى مِنَ اَلْبَحْرِ وَ قَلْبُ اَلْكَافِرِ أَقْسَى مِنَ اَلْحَجَرِ وَ اَلْحَرِيصُ اَلْجَشِعُ أَشَدُّ حَرَارَةً مِنَ اَلنَّارِ وَ اَلْيَأْسُ مِنْ رَوْحِ اَللَّهِ أَشَدُّ بَرْداً مِنَ اَلزَّمْهَرِيرِ وَ اَلْبُهْتَانُ عَلَى اَلْبَرِيءِ أَثْقَلُ مِنَ اَلْجِبَالِ اَلرَّاسِيَاتِ. امام صادق(عليه السّلام)فرمود: دانشمندى بدنبال دانشمندى ديگر هفتصد فرسخ راه‌پيمائى نمود تا مگر هفت كلمه از او فرا بگيرد چون باو رسيد گفت: دانشمندا چيست كه والاتر از آسمان است‌؟و پهناورتر از زمين و بى‌نيازتر از دريا و سخت‌تر از سنگ و گرمتر از آتش و سردتر از زمهرير و سنگينتر از كوههاى با عظمت، دانشمند در پاسخش گفت:اى فلان،مقام حقيقت والاتر از آسمان است و دادگرى پهناورتر از زمين است و بى‌نيازى در جان آدمى از بى‌نيازى دريا بيشتر است و دل كافر از سنگ سختتر است و حريص آزمند از آتش گرمتر است و از رحمت خداوند نااميد شدن از زمهرير سردتر و بر پاكدامن بهتان گفتن از كوههاى استوار سنگين‌تر است.
روایت ششم از مجلس چهل و چهارم عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: فِي اَلتَّوْرَاةِ مَكْتُوبٌ فِيمَا نَاجَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا مُوسَى خَفْنِي فِي سِرِّ أَمْرِكَ أَحْفَظْكَ مِنْ وَرَاءِ عَوْرَتِكَ وَ اُذْكُرْنِي فِي خَلَوَاتِكَ وَ عِنْدَ سُرُورِ لَذَّتِكَ أَذْكُرْكَ عِنْدَ غَفَلاَتِكَ وَ اِمْلِكْ غَضَبَكَ عَنْ مَنْ مَلَّكْتُكَ عَلَيْهِ أَكُفَّ عَنْكَ غَضَبِي وَ اُكْتُمْ مَكْنُونَ سِرِّي فِي سَرِيرَتِكَ وَ أَظْهِرْ فِي عَلاَنِيَتِكَ اَلْمُدَارَاةَ عَنِّي لِعَدُوِّي وَ عَدُوِّكَ مِنْ خَلْقِي وَ لاَ تَسْتَبَّ لِي عِنْدَهُمْ بِإِظْهَارِكَ مَكْنُونَ سِرِّي فَتَشْرَكَ عَدُوَّكَ وَ عَدُوِّي فِي سَبِّي. امام باقر(عليه السّلام)فرمود:در تورات نوشته: خداوند در مناجات خود با موسى(عليه السّلام)فرمود:اى موسى در باطن كار خود از من بترس تا تو را از پس اسرار و عيوبت محافظت كنم.و مرا در خلوت و هنگام خوشى و لذّت خود ياد آر تا تو را به نزد غفلتهايت ياد آورم،و خشم خود را از آن كس كه تو را مالك وى نموده‌ام بازدار تا خشم خود را از تو باز دارم.و اسرار پنهان مرا در باطن خود نهان دار،و از جانب من با دشمنم و دشمن خودت از آفريدگانم در آشكاراى وجودت بمدارا رفتار كن،و با اظهار اسرار پنهانى من نزد نااهلان دشنام آنان را بجان من مخر كه در اين صورت در جرم دشمن من و دشمن خودت در دشنام دادن بمن شريك خواهى شد.
روایت نهم از مجلس چهل و چهارم عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ قَوْماً إِذَا ذُكِّرُوا بِشَيْءٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ أَوْ حُدِّثُوا بِهِ صَعِقَ أَحَدُهُمْ حَتَّى يُرَى أَنَّهُ لَوْ قُطِعَتْ يَدَاهُ وَ رِجْلاَهُ لَمْ يَشْعُرْ بِذَلِكَ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ ذَاكَ مِنَ اَلشَّيْطَانِ مَا بِهَذَا أُمِرُوا إِنَّمَا هُوَ اَللِّينُ وَ اَلرِّقَّةُ وَ اَلدَّمْعَةُ وَ اَلْوَجَلُ. جابر بن جعفى گويد بحضرت باقر عليه السّلام عرضه داشتم : گروهى وضع آنها چنين است كه هنگام شنيدن مقدارى از قرآن و يا هنگام خواندن و بازگو كردن آن بناگاه فريادى كشيده و مى‌افتد بيهوش و از خود بيخود بطورى كه اگر فرضا دست و پاهايش را قطع كنند احساس نميكند.فرمود سبحان اللّٰه عجيب است اين عمل از شيطان است.اين گونه دستور بآنان داده نشده.دستورى كه هست فقط‍‌ عبارت از نرمى و آمادگى دل و رقت قلب و تاثر و گريه كردن و ترسيدن.
روایت پنجم از مجلس چهل و پنج عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ إِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ يَقُولُ: مَا مِنْ أَحَدٍ اُبْتُلِيَ وَ إِنْ عَظُمَتْ بَلْوَاهُ بِأَحَقَّ بِالدُّعَاءِ مِنَ اَلْمُعَافَى اَلَّذِي لاَ يَأْمَنُ اَلْبَلاَءَ. هيچ گرفتارى شايسته‌تر بدعا نيست هر چه هم بزرگ باشد گرفتاريش از با عافيتى كه ايمن از گرفتارى نيست.
روایت هفتم از مجلس چهل و ششم. روایت داستانی قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أُتِيَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِأُسَارَى فَأَمَرَ بِقَتْلِهِمْ خَلاَ رَجُلٍ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ اَلرَّجُلُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي كَيْفَ أَطْلَقْتَ عَنِّي مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَالَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عَنِ اَللَّهِ أَنَّ فِيكَ خَمْسَ خِصَالٍ يُحِبُّهُ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَلْغَيْرَةَ اَلشَّدِيدَةَ عَلَى حَرَمِكَ وَ اَلسَّخَاءَ وَ حُسْنَ اَلْخُلُقِ وَ صِدْقَ اَللِّسَانِ وَ اَلشَّجَاعَةَ فَلَمَّا سَمِعَهَا اَلرَّجُلُ أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلاَمُهُ فَقَاتَلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قِتَالاً شَدِيداً حَتَّى اُسْتُشْهِدَ . امام صادق فرموده است:چند اسير را پيش پيامبر آوردند.دستور فرمودند گردن همه‌شان جز يكى را بزنند.آن مرد گفت:پدر و مادرم فداى تو باد!چگونه فقط‍‌ مرا از ميان ايشان آزاد كردى‌؟ فرمودند:جبرئيل امین به من خبر داد كه در تو پنج خصلت است كه خداوند و پيامبرش آن را دوست دارند، نسبت به همسرت غيرتمندى، با سخاوت و خوش خويى و راست گفتارى و شجاعت دارى.چون آن مرد اين سخنان را شنيد،مسلمان شد و اسلامى پسنديده داشت و در يكى از جنگها،همراه رسول خدا به سختى جنگ كرد و به شهادت رسيد.
روایت دهم از مجلس چهل و ششم مردى نزد على ابن ابى طالب(عليه السّلام)آمد و بآن حضرت گفت: يا امير المؤمنين من بتو نيازى دارم(حاجتی دارم ) حضرت فرمود:آن را روى زمين بنويس كه من تنگدستى تو را بروشنى مى‌بينم،و روى زمين نوشت:من فقير و نيازمندم . على(عليه السّلام)فرمود:قنبر دو حله باو بپوشان. آن مرد شروع کرد و اشعاری را سرود‌. امير المؤمنين فرمود:صد دينار به او بدهيد.گفتند:او را براستى بى‌نياز فرمودى. گفت:آرى،كه شنيدم پيامبر مى‌فرمود،از مردم به اندازۀ منزلت ايشان قدردانى كنيد و سپس فرمود من در شگفتم از مردمى كه بندگان را با اموال خود مى‌خرند و آزادگان را با بخشش و نيكى خويش نمى‌خرند. يُرْوَى أَنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَقَالَ اُكْتُبْهَا فِي اَلْأَرْضِ فَإِنِّي أَرَى اَلضُّرَّ فِيكَ بَيِّناً فَكَتَبَ فِي اَلْأَرْضِ أَنَا فَقِيرٌ مُحْتَاجٌ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا قَنْبَرُ اُكْسُهُ حُلَّتَيْنِ فَأَنْشَأَ اَلرَّجُلُ يَقُولُ - كَسَوْتَنِي حُلَّةً تَبْلَى مَحَاسِنُهَا فَسَوْفَ أَكْسُوكَ مِنْ حُسْنِ اَلثَّنَا حُلَلاً إِنْ نِلْتَ حُسْنَ ثَنَائِي نِلْتَ مَكْرُمَةً وَ لَسْتَ تبقي [تَبْغِي] بِمَا قَدْ نِلْتَهُ بَدَلاً إِنَّ اَلثَّنَاءَ لَيُحْيِي ذِكْرَ صَاحِبِهِ كَالْغَيْثِ يُحْيِي نَدَاهُ اَلسَّهْلَ وَ اَلْجَبَلاَ لاَ تَزْهَدِ اَلدَّهْرَ فِي عُرْفٍ بَدَأْتَ بِهِ فَكُلُّ عَبْدٍ سَيَجْزِي بِالَّذِي فَعَلاَ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَعْطُوهُ مِائَةَ دِينَارٍ فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ أَغْنَيْتَهُ فَقَالَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اِنْزِلِ اَلنَّاسَ مَنَازِلَهُمْ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي لَأَعْجَبُ مِنْ أَقْوَامٍ يَشْتَرُونَ اَلْمَمَالِيكَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ لاَ يَشْتَرُونَ اَلْأَحْرَارَ بِمَعْرُوفِهِمْ .