eitaa logo
روایت ها و حکایت ها
1.7هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
242 ویدیو
24 فایل
فیش های منبر و یادداشت های روایی و تفسیری و نکات تربیتی و اخلاقی،آمیخته با مطالب روز و اشعار ناب و تاریخ ... ارتباط با ما https://eitaa.com/MA1371 طلبه حقیر محمد جواد جنگی لینک کانال @revayathavahekayatha1
مشاهده در ایتا
دانلود
(۴) در مقابل رفیق خود (اين امور را بر خود تحميل کن:) به هنگام قطع رابطه از ناحيه او، تو پيوند برقرار نما و در زمان قهر و دوريش به او نزديک شو، در برابر بخلش، بذل و بخشش و به وقت دورى کردنش نزديکى اختيار کن، به هنگام سخت گيريش نرمش و به هنگام جرم، عذرش را بپذير، آن گونه که گويا تو بنده او هستى و او صاحب نعمت توست.. "احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّينِ وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ، حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ وَ كَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَيْكَ"
دكتر زكي مبارك مي‌ گويد: «و انّي لأعتقد أنّ النظر في كتاب (نهج البلاغه) يورث الرجوله و الشهامه و عظمه النفس، لأنّه من روح قهّار واجه المصاعب بعزائم الأسود»؛[1] من اعتقاد دارم كه مطالعه كتاب نهج البلاغه، روح شهامت و مردانگي و عظمت نفس را تقويت مي‌كند، زيرا از روح پر تواني صادر شده است كه در دشواري ها با همت شيروار خود مواجه مي‌گشت. دكتر زكي مبارك در جایی دیگر مي‌ گويد: «لامفرّ من الإعتراف بإنّ نهج البلاغه له اصول و الّا فهو شاهد علي أن الشيعه كانوا من أقدر الناس علي صناعه الكلام البليغ»؛[2] چاره‌اي نيست جز اين كه بايد اعتراف كنيم نهج البلاغه اصالت دارد و از اصلي معتبر نقل شده است و گرنه بايد بگوييم، شيعه تواناترين مردم جهان در ساختن كلام بليغ است. [1] . عبقريه الشريف الرضي، ج 1، ص 296. [2] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 91. 🔻🔺🔸🔶🔶🔶🔷 https://eitaa.com/joinchat/2786197731C88ffbcfb9c
حضرت امیر فرمود:    مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ، هَلَکَ. آن كس كه در برابر حق قد علم كند (و به مبارزه برخيزد) هلاك خواهد شد. نهج البلاغه حکمت ۱۸۸  
عبارتی از حضرت امیر در نامه ۴۵ نهج البلاغه نقل است که فرمودند: "کانت في ایدینا فدک" فدک در دست ما بود! ظاهرا سال ها قبل یکی از آقایان در قم گفته بود: حضرت نفرمود فدک مال ما بود فرمود فدک در دست ما بود!!! و خیل عظیمی از علما بر ایشان پرخاش کرده بودند و جوابش را داده بودند .البته بنده نه حرف ایشان را دیدم و نه جواب علما را فقط شنیدم که اینطور جریانی بوده!!! یکی از شارحین نهج هم گفته: اینکه حضرت نفرمود : ملک ما بود بلکه فرمود در دست ما بود جهتش این است که مالک اصلی در نگاه اصلی خداست!!! یکی هم گوید: حضرت خواستند قاعده ید فقهی را مطرح کنند! نظر شما چیست؟! https://eitaa.com/MA1371
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 🔰توصیف امیر المومنین از زبان ابن ابی الحدید : 📌من چه بگويم درباره مردى كه اهل ذمه، با آنكه نبوت پيامبر (ص) را تكذيب مى كنند، او را دوست مى دارند و فلاسفه، با آنكه با اهل شريعت ستيز دارند، او را تعظيم مى كنند و پادشاهان روم و فرنگ صورت او را در كليساها و پرستشگاههاى خود، در حالى كه شمشير حمايل كرده و براى جنگ دامن به كمر زده است، تصوير مى كنند. و پادشاهان ترك و ديلم صورت او را بر شمشيرهاى خود نقش مى زنند. بر شمشير عضدالدولة بن بويه و شمشير پدرش ركن الدولة و نيز بر شمشير آلب الرسلان و پسرش ملكشاه صورت على (ع) منقوش بود، گويى با اين كار براى نصرت و پيروزى فال نيك مى زده اند. 📌من چه بگويم درباره مردى كه پدرش ابوطالب، سيد بطحاء و شيخ قريش و سالار مكه است. گفته اند بسيار كم اتفاق مى افتد كه فقيرى سالار و سرور شود و ابوطالب با آنكه فقير بود به سرورى و سيادت رسيد و قريش او را شيخ مى ناميدند. 📌من چه بگويم در مورد مردى كه از همه مردم بر هدايت پيشى گرفت و به خداى ايمان آورد و او را پرستيد و عبادت كرد، در حالى كه همگان سنگ مى پرستيدند و منكر خدا بودند. هيچ كس بر توحيد و يگانه پرستى بر او سبقت نگرفته است مگر آن كس كه بر هر خيرى از همگان گوى سبقت در ربوده و او محمد رسول خداست. 📌.....ما أقول فی رجل أبوه أبو طالب سید البطحاء و شیخ قریش و رئیس مکّة قالوا قل أن یسود فقیر و ساد أبو طالب و هو فقیر لا مال له و کانت قریش تسمیه الشیخ.... (ابن ابی الحدید، ج ۱ص: ۲۸-۲۹-۳۱) •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ ______________ 🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 📌وَ قَالَ (عليه السلام): إِذَا كَانَ فِي رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ، فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا. هرگاه در انسانى خوى و خصلت خوشايندى باشد انتظار همانندهايش را نيز (در او) داشته باشيد. حکمت۴۴۵ نهج البلاغه صبحی صالح •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ __________________ 🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 🔰این درد تو را بس ❗️ حضرت امیر در نامه ۴۵ نهج البلاغه به این بیت شعر استشهاد میکنند:  حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَةٍ وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَی الْقِدِّ. این درد وننگ تورابس که باشکم سیربخوابی‌، و دراطراف توشکم هایی‌ باشدکه پوستی‌ رابرای‌ خوردن آرزو کنند». •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ __________ 🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 🔰توجیه رفتار و گفتار خلیفه دومتوسط ابن ابی الحدید 📌در اخلاق و گفتار عمر نوعى بدزبانى، و خشونتى آشكار بوده است كه شنونده از آن چيزى مى فهميده و تصور مطلبى مى كرده است كه خودش چنان قصدى نداشته است و از جمله همين موارد كلمه اى است كه در بيمارى رسول خدا از دهان عمر بيرون آمد و پناه بر خدا كه اگر او اراده معنى ظاهرى آن كلمه را كرده باشد، بلكه آن كلمه را به عادت خشونت و بدزبانى خود گفته است و نتوانسته است خود را از گفتن آن كلمه نگهدار و بهتر بود كه مى گفت پيامبر در حال احتضارند يا مى گفت شدت مرض بر ايشان چيره است و بسيار دور است كه معنى و اراده چيز ديگرى كرده باشد. معاذ اللّه أن یقصد بها ظاهرها و لکنه أرسلها علی مقتضی خشونة غریزته و لم یتحفظ منها و کان الأحسن أن یقول مغمور أو مغلوب بالمرض... ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۱۸۳ •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ ____________ 🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠ 🔰حاضر شدن شورای شش نفره نزد خلیفه دوم! 📌چون ابولؤ لؤ عمر را زخم زد و عمر دانست كه خواهد مرد.در موضوع خلافت بعد از خود می اندیشید! گفت: رسول خدا رحلت فرمود در حالى كه از شش تن از قريش راضى و خشنود بود و آنان على و عثمان و طلحه و زبير و سعد بن ابى وقاص و عبدالرحمان بن عوف هستند و چنين مصلحت ديدم كه موضوع را ميانت ايشان به شورى بگذارم تا خود يكى را انتخاب كنند. سپس گفت اين شش تن را براى من فرا خوانيد و آنان را فرا خواندند و پيش او آمدند و او بر بستر خويش افتاده و در حال جان كندن بود. عمر به ايشان نگريست و گفت: آيا همگى طمع داريد كه پس از من به خلافت رسيد؟ آنان سكوت كردند. عمر اين سخن را تكرار كرد. زبير گفت: چه چيزى ما را از شايستگى براى خلافت دور مى كند و حال آنكه تو خليفه شدى و به آن كار قيام كردى؟ ما از لحاظ منزلت ميان قريش و از نظر سابقه در اسلام و خويشاوندى با پيامبر (ص) از تو فروتر نيستيم. ابو عثمان جاحظ مى گويد: به خدا سوگند اگر زبير نمى دانست كه عمر همان روز خواهد مرد هرگز گستاخى آنرا نداشت كه يك كلمه و يك لفظ از اين سخن را بر زبان آرد. ادامه دارد.... ...وَ اللَّهِ لَوْ لاَ عِلْمُهُ أَنَّ عُمَرَ یَمُوتُ فِی مَجْلِسِهِ ذَلِکَ لَمْ یُقْدِمْ عَلَی أَنْ یَفُوهَ مِنْ هَذَا الْکَلاَمِ بِکَلِمَةٍ وَ لاَ أَنْ یَنْبِسَ مِنْهُ بِلَفْظَةٍ. ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۱۸۵ •٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠• ___________ 🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
🔰اینگونه بود که عثمان رای آورد!! 📌بعد از بخاک سپرده شدن عمر آن شش تن[علی علیه السلام و زبیر و طلحه، عثمان و عبدالرحمن و سعد بن ابی وقاص ]به گفتگو پرداختند و ميان ايشان نزاع در گرفت. طلحه نخستين كارى كه كرد اين بود كه آنان را گواه گرفت و گفت: من حق خود را در اين شورى به عثمان واگذار كردم و بخشيدم، و اين بدان سبب بود كه مى دانست مردم على و عثمان را رها نمى كنند و خلافت براى او فراهم و خالص نمى شود و تا آن دو وجود داشته باشند براى او ممكن نخواهد بود، ولى با اين كار خود خواست جانب عثمان را تقويت و جانب على عليه السلام را تضعيف كند. زبير براى معارضه با طلحه گفت: من هم شما را بر خود گواه مى گيرم كه حق خود را از اين شورى به على واگذار كردم و بخشيدم و اين كار را بدان سبب انجام داد كه ديد با بخشيدن طلحه حق خود را به عثمان جانب على عليه السلام تضعيف شده است. سعد بن ابى وقاص هم گفت: من حق خودم از شورى را به پسر عمويم عبدالرحمان بن عوف بخشيدم و اين بدان سبب بود كه هر دو از قبيله بنى زهره بودند، وانگهى سعدبن ابى وقاص مى دانست كه كار خلافت براى او صورت نخواهد گرفت. و چون فقط سه تن باقى ماندند عبدالرحمان بن عوف به على و عثمان گفت: كداميك از شما از حق خود در خلافت مى گذرد تا بتواند يكى از دو تن ديگر را به خلافت برگزيند؟ هيچكدام از آن دو سخن نگفتند. عبدالرحمان گفت من شما را گواه مى گيرم كه خويشتن را از خلافت كنار كشيدم به شرط آنكه بتوانم يكى از دو تن باقى مانده را به خلافت انتخاب كنم. عبدالرحمان بن عوف نخست خطاب به على عليه السلام گفت: من با تو بيعت مى كنم به اجراى احكام كتاب خدا و سنت رسول خدا و رعايت سيرت آن دو شيخ، يعنى ابوبكر و عمر. على (ع) گفت: بر كتاب خدا و سنت رسول خدا و آنچه اجتهاد رأى خودم باشد. عبدالرحمان از على (ع) روى برگرداند و پيشنهاد خود را با همان شرط به عثمان گفت. عثمان گفت: آرى. عبدالرحمان دوباره پيشنهاد خود را به على (ع) عرضه داشت و على همان گفتار خود را تكرار كرد. عبدالرحمان اين كار را سه بار انجام داد و چون ديد على از عقيده خود بر نمى گردد و عثمان همواره با گفتن آرى پاسخ مى دهد، دست بر دست عثمان نهاد و گفت: سلام بر تو باد اى اميرالمومنين. فَلَمَّا رَأَی أَنَّ عَلِیّاً غَیْرُ رَاجِعٍ عَمَّا قَالَهُ وَ أَنَّ عُثْمَانَ یُنْعِمُ لَهُ بِالْإِجَابَةِ . صَفَّقَ عَلَی یَدِ عُثْمَانَ وَ قَالَ السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۱۸۸ __________________ روایت ها وحکایت هارا همراهی کنید @revayathavahekayatha1
🔰نفرین حضرت امیر علیه السلام گرفت! 📌در جریان شورای شش نفره وقتی عبدالرحمن بن عوف رای خود را به عثمان داد و عثمان خلیفه شد.. حضرت امیر به آن دو فرمود: خداى ميان شما کینه و زنگار نفاق بر افشاند. [و این دوستی که منشاء آن دنیاست به دشمنی تبدیل گردد] گويند همچنان شد و ميان عثمان و عبدالرحمان چنان كدورت و نفاقى پيش آمد كه هيچيك با ديگرى سخن نگفت تا عبدالرحمان درگذشت. ‼️مفصل جریان از این قرار است: چون عثمان قصر مرتفع خويش را كه نامش زوراء بود ساخت، خوراكى بسيار تهيه ديد و مردم را دعوت كرد. عبدالرحمان بن عوف هم آمد و چون ساختمان و چگونگى غذاها را ديد گفت: اى پسر عفان، ما آنچه را در مورد تو تكذيب مى كرديم تبذير و اسراف را اكنون تصديق مى كنيم و من از بيعت كردن با تو به خدا پناه مى برم. عثمان خشمگين شد و به غلام خود گفت: اى غلام! او را از مجلس من بيرون ببر، و او را بيرون انداختند. عثمان به مردم فرمان داد با او همنشينى نكنند و هيچكس جز ابن عباس پيش او نمى رفت، او هم براى فرا گرفتن قرآن و احكام پيش او مى رفت. عبدالرحمان بيمار شد، عثمان به عيادتش رفت و با او سخن گفت، ولى عبدالرحمان پاسخ نداد و تا هنگامى كه مرد با او سخن نگفت. ...فَلَمَّا نَظَرَ لِلْبِنَاءِ وَ الطَّعَامِ قَالَ یَا اِبْنَ عَفَّانَ لَقَدْ صَدَّقْنَا عَلَیْکَ مَا کُنَّا نُکَذِّبُ فِیکَ وَ إِنِّی أَسْتَعِیذُ بِاللَّهِ مِنْ بَیْعَتِکَ... ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۱۹۵ __________________ روایت ها وحکایت هارا همراهی کنید @revayathavahekayatha1
🔰سه گروهی که با حضرت امیر درگیر شدند!! 📌جناب ابن ابی الحدید گوید: منظور از ناكثين افرادى هستند كه در جنگ جمل شركت كردند و منظور از قاسطين آنانى هستند كه در جنگ صفين شركت كرده اند. و پيامبر (ص) آنان را قاسطين نام نهاده اند و مقصود از مارقين كسانى هستند كه در جنگ نهروان شركت كردند. اينكه ما گفتيم پيامبر (ص) آنان را قاسطين نام اين گفتار پيامبر (ص) است كه به على (ع) گفته است: به زودى پس از من با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگ خواهى كرد و اين خبر از دلايل و معجزات نبوت پيامبر (ص) است، زيرا به طور صريح، اخبار دادن به غيبت است و هيچگونه دروغ و خطايى در آن راه ندارد. ..هذا الخبر من دلائل نبوّته ص لأنّه إخبار صریح بالغیب... شرح ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۲۰۱ پ.ن صامتین(ساکتین)!!! افرادی که حضرت امیر با آنها روبه رو بود چهار گروه بودند ۱. ناکثین ۲.مارقین ۳.قاسطین ۴.صامتین(ساکتین) (افرادي كه خود را از صحنه‎هاي سياسي ـ اجتماعي بركنار مي‎دانستند و به علي عليه السّلام و معاويه كاري نداشتند و ورود در اين مسائل را فتنه مي‎ديدند.) ______________ روایت ها وحکایت هارا همراهی کنید @revayathavahekayatha1
گفتار پيامبر در نهج البلاغه: حضرت امیر در نهج البلاغه در 43 مورد از کلمات و روایات پيامبر استفاده کرده اند. این موضوع می تواند موضوع منبر باشد.
این بحث دو بخشه: ۱- در مواردی خود حضرت در نهج البلاغه فرموده اند که این کلام از پیامبر اکرم است. ۲- در مواردی هم بیانی که حضرت امیر داشته اند شارحین نهج البلاغه یا سید رضی گفته اند این جمله از پیامبر هم نقل شده است.
خوش بحال کسی که: خوشبخت کسی است که: یکی از موضوعات بسیار جالب اینکه: بریم سراغ عرف، ببینیم در نگاه مردم خوشبخت کیه؟ مردم به چه کسی میگن خوش بحالش؟! و بعدا بریم سراغ روایات و آیات و بویژه نهج البلاغه ببینیم در منابع معرفتی به کیا با چه ویژگی هایی گفتن خوش بحالش! این موضوع را با عنوان " طوبی" می تونیم جستجو کنیم! یا عبارت: فلاح، مفلحون،فائزون، من سعاده المر مثل حکمت 123 و 44 و 286 و 104 و 176 یا فقرات آخرت نامه 45 نهج البلاغه.
شناخت نهج البلاغه: شناخت زمان صدور نهج‏البلاغه، از جمله ابزارهاى فهم مقاصد آن به شمار مى‏رود و بهترين راه شناخت آن زمان، مراجعه به خود نهج‏البلاغه و خطبه‏هاى آن حضرت است كه از فضاى حاكم بر مردم و روحيه آنان و وضعيت فرهنگى و روابط اجتماعى و نسبت دين نوپاى اسلام با آنها سخن دارد. حضرت در خطبه‏هاى 32، 41، 103، 122، 129، 233 به طور مشخص از عصر خود سخن مى‏گويد.
امام علی علیه السلام: إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْه هرگاه از کاری ترسیدی، خود را به کام آن بینداز؛ زیرا ترس شدید از آن کار، دشوارتر و زیان‌بارتر از اقدام به آن کار است. نهج البلاغه حکمت ۱۷۵
راز محبوبیت! حضرت امیر فرمود: الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ. خوشرويى و بشاشت، دام محبت است. حکمت 6 تعبیر به «حبالة» (دام) اشاره به این است که حتى افرادى که از انسان گریزانند با اظهار محبت و خوشرویى به سوى وى مى آیند و کینه ها از سینه ها شسته مى شود. در بعضى از کلمات حکما آمده است که سه چیز است که محبت را در دل برادران دینى آشکار مى سازد: با چهره گشاده با آنها روبه رو شدن و پیش دستى در سلام و جاى مناسب را در مجالس براى آنها مهیا ساختن.
اینم عکس العمل حضرت امیر زمانی که ازش تعریف می کنند👇👇 گروهى در برابر امام(عليه السلام) او را مدح كردند. امام(عليه السلام) عرضه داشت: خداوندا! تو به من از خودم آگاه ترى و من آگاه تر به خودم از آنها هستم. خداوند! ما را بهتر از آنچه آنها گمان مى كنند قرار ده و آنچه را نمى دانند بر ما ببخش. وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِي وَجْهِهِ، فَقَالَ (علیه السلام): اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي، وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ؛ اللَّهُمَّ [اجْعَلْنِي] اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ [لِي] لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ. حکمت 100
همین یک حکمت کافی بود! جناب سید رضی در ذیل حکمت 150 نهج البلاغه می نویسد: اگر در نهج البلاغه جز اين حكمت وجود نداشت، همين يك حكمت براى اندرز دادن كافى بود اين سخن، حكمتى رسا، و عامل بينايى انسان آگاه، و عبرت آموز صاحب انديشه است. [قال الرضي رحمه الله تعالى: و لو لم يكن في هذا الكتاب إلا هذا الكلام لَكفى به موعظة ناجعة و حكمة بالغة و بصيرة لمبصر و عبرة لناظر مفكر].
حضرت امیر علیه السلام فرمود: رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ، فَإِنَّ الشَّرَّ لَا يَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّر. سنگ را از همان جايى كه دشمن پرت كرده، باز گردانيد، كه شر را جز شر پاسخى نيست. اين نكته نيز قابل توجه است كه تعبير به «شر» درمورد مجازات، به معناى شر ظاهرى است؛ قصاص، ظاهرا شر است؛ ولى در باطن خير محض مى باشد، چنانكه مقابله به مثل در مقابل دشمنان لجوج و خيره سر، خير است.
لاَ يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى‌الله‌عليه‌وآله مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ أَحَدٌ... احدى از اين امت را با آل محمد (ص) مقايسه نتوان كرد. خطبه دوم نهج البلاغه
همین خودش کافیه!!! حضرت امیر می فرماید: عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ؛ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ. پیامبر خدا مى دانست چه چيزى مبغوض خداست!فلذا آن را مبغوض مى شمرد، چه چيز نزد خدا حقير است آن را حقير مى دانست و چه چيز نزد خدا کوچک است آن را کوچک مى ديد. و اگر در ما چيزى جز محبّت به آن چه مورد خشم خدا و رسولش مى باشد، و نيز بزرگ شمردن آن چه خدا و رسولش آن را کوچک شمرده اند وجود نداشته باشد، همين امر براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش کافى است. خطبـــــــــه ۱۶۰ ○○●●○○●●○○●● [روایت ها وحکایت ها]
کلمات حضرت امیر(ع) بعد از رحلت پبامبر اکرم(ص) " ای مردم" «در زمين دو امان (دو وسيله نجات) از عذاب الهى بود كه يكى از آنها برداشته شد دومى را دريابيد و به آن چنگ زنيد; اما امانى كه برداشته شد وجود رسول الله(صلى الله عليه وآله) بود (كه خداوند به بركت وجود او هرگز عذابى بر اين امت نازل نكرد، ولى او از ميان ما رفت) و امانى كه باقى مانده «استغفار» است. همان گونه كه خداوند متعال مى فرمايد: «تا تو در ميان آنها هستى خداوند آنان را عذاب نمى كند و تا آنان نيز از گناهان خود استغفار مى كنند، خداوند عذابشان نخواهد كرد». كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ الْآخَرَ، فَتَمَسَّكُوا بِهِ؛ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)، وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالاسْتِغْفَارُ؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى "وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ". حکمت۸۸
حضرت امیر (ع) به هنگام غسل پیامبر اکرم(ص) خطاب به ایشان 👇👇 «پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چيزى قطع شد که با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن (از سوى خدا) و اخبار آسمان بود» (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الاِْنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ). (ای رسول خدا) «پدر و مادرم فدايت باد! ما را در پيشگاه پروردگارت ياد کن و هميشه ما را به خاطر داشته باش» (بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ). «اگر تو ما را به شکيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى کردى، آن قدر بر تو گريه مى کرديم که اشکهايمان تمام شود و اين درد جانکاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و تازه همه اينها در مصيبت تو کم بود» (وَ لَوْ لاَ أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لاَ َنْفَدْنَا عَلَيْکَ مَاءَ الشُّؤونِ، وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلاً وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلاَّ لَکَ!). خطبه ۲۳۵