•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
🔰امام خمینی حسرت آن مرد را میخورد!
📌امام خمینی رحمة الله در خاطره ای به مرحوم حاج احمدآقا میفرمودند: در زمان رضاخان که عمامهها را از سر روحانیون برمی داشتند، رفتم نان بخرم، دیدم یک روحانی که مجبور شده بود عمامه اش را بردارد و تکه نانی خریده بود و داشت آن را میخورد، رو به من کرد و گفت: گفته اند عمامهها را بردارید. من هم آن را دادم به یک زن یتیم دار تا برای بچه هایش پیراهن درست کند. فعلاً هم که نانی خوردم. بحمدالله سیر شدم. تا ظهر هم خدا بزرگ است.
امام فرموده بود: احمد! خدا میداند چقدر حسرت احوالات آن مرد را میخورم! یعنی این قدر بی تعلق و سبک بار است و دنیا را تا این حد کوچک و موقت گرفته است و غصه ای برای آن نمی خورد.
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
#امام_خمینی
#توکل
#إیثار
____________
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
🔰غیبت گریزی امام خمـــــــــینی
❗️امام بخاطرشنیدن یک غیبت مریض شدند.
📌آیت الله مظاهری نقل میکند: من سی سال با استاد ارجمندم، رهبر بزرگوار انقلاب، حضرت امام خمینی رحمه الله بودم. به جان این شخصیت بزرگوار قسم میخورم، مطلبی که شبیه غیبت باشد، از ایشان ندیدم. غیبت که نه، شبه غیبت هم ندیدم. فراموش نمی کنم، یک روز وقتی ایشان برای تدریس به مسجد سلماسی آمدند، نَفَس ایشان به شماره افتاده بود. فرمودند: «والله! تا حال این قدر نترسیده ام» و افزودند: «نیامدهام که درس بگویم، آمدهام که قدری حرف بزنم. » من که تقریباً ده پانزده سال در درس ایشان شرکت میکردم، هیچ گاه جسارتی از ایشان به طلبهها ندیدم. امام آن روز فرمود: «اگر علم نداری، اگر عقل نداری، اگر دین نداری، عاقل باش و نخواه که هویت انسانیت را به هم بزنی. » سپس به خانه رفتند و تب مالت ایشان عود کرد و سه روز برای تب مالت در خانه ماندند.
دلیل این سخن امام این بود که شنیده بودند طلبه ای پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده است. امام خودش غیبت نکرده، بلکه طلبه ای پشت سر یکی از مراجع غیبت کرده بود، ولی نفس امام به شماره افتاده و ایشان ناراحت شده بود.
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠
#امام_خمینی
#غیبت
#حکایت_داستان
__________
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•
🔰سه خصلت رفیق سوز
📌در سفارش هاى اميرالمؤمنين عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه است:
✓از عجب
✓ و بدخلقى
✓و كمى صبر
بپرهيز كه با بودن اين سه خصلت دوستى براى تو نخواهد ماند و دائم با بودن اين سه رذيلت تنها خواهى بود.
قَالَ أميرُالمؤُمِنينَ عليه السلام فِى وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّد بنِ الحَنَفِيَّة: ايّاكَ وَالْعُجْبَ وَسُوءَ الْخُلْقِ وَقِلَّةَ الصَّبْرِ فَانَّهُ لا يَسْتَقيمُ لَكَ عَلى هذِهِ الْخِصالِ الثَّلاثِ صاحِبٌ.
بحار الانوار ج۶۹ ص۳۱۵
•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•٠•
#روایت
#امیر_المومنین
#دوست
__________
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸زشتی بیانصافی و قدرناشناسی بههنگام
🔻غمانگیزترین بخش سخنان حضرت ولایت وقتی بود که از ناسپاسی و قدرناشناسی و بی انصافی برخی افراد و گروهها در حق سیدالشهدای خدمت، شهید رئیسی گفتند:
«دیدم همه از خدمات او و تلاشهای شبانه روزی او حرف میزنند.از او تمجید میکنند. تعریف میکنند. دلم سوخت. دلم برای رئیسی سوخت. در زمان حیات او این ها یک کلمه حاضر نبودن از این حرفها را بگویند»
835.2K
نکاتی راجع به صندوق
قرض الحسنه کانال
نکات شما 👇
https://eitaa.com/MA1371
جریان دیدار آیت الله شبیری و شهریار
بخش اول:
در ایامی که در تبریز مهمان مرحوم حاج میرزا عبدالله مجتهدی بودم، يك روز به ایشان عرض کردم دلم میخواهد شهریار را ببینم پدر شهریار امیر آقا، سیدی بود از اصحاب حاج میرزا حسن آقا مجتهد - جدّ آقای حاج میرزا عبدالله - که وقتی در جریان مشروطه حاج میرزا حسن آقا را به تهران شبه تبعید کردند و قریب به یک سال در تهران ماند، او نیز همراه حاج میرزا حسن آقا رفت و همراه وی به تبریز برگشت شهریار نیز به آقای مجتهدی ارادت داشت.
آقای مجتهدی فرمود: من به شهریار می گویم بیاید.
لذا به محمد شفیق فرمود که به شهریار بگو بیاید تا او را ببینیم.
شفیق نزد شهریار رفت و شهریار عذرخواهی کرد که متأسفانه الآن مریض هستم و هیچ قدرت حرکت ندارم. اگر ممکن است آنها تشریف بیاورند.
در خدمت آقای مجتهدی به منزل شهریار رفتیم و در زدیم. خود شهریار آمد و در را باز کرد و گفت: اگر میدانستم حالم مثل الان خواهد بود، خودم شرفیاب می شدم. آن وقت جواب نفی دادم بچه ام را بغل گرفته و چند قدم برده بودم ولی آنقدر دست و پایم درد گرفت که خیال میکردم نمیتوانم از جایم حرکت کنم.
ظاهرا آقای مجتهدی می فرمود:
که شهریار معتاد بود و در آن وقت مشغول ترك بود و چون اوایل ترک بود، نمی توانست حرکت کند. وقتی وارد منزل شدیم شهریار دست آقای مجتهدی را بوسید.
من از شهریار پرسیدم شما در چه تاریخی متولد شدید؟
شهریار گفت: تاریخ تولدم را نمیدانم ولی موقعی که پدرم در خدمت حاج میرزا حسن آقا به تبریز بازگشت ، من کودکی حدوداً سه ماهه بودم.
من به شهریار گفتم: حاج اسماعیل آقای امیرخیزی تاریخ دقیق ورود حاج میرزا حسن آقای مجتهد را نوشته است. آن وقت من تاریخ دقیق ورود را حفظ بودم ولی الآن فراموش کرده ام. نتیجه اش این بود که شهریار حدود سال ۱۳۲۶ متولد شده.
وقتی این را گفتم، شهریار تاریخ تولدش را یاداشت کرد.
ادامه دارد....
#حکایت_داستان
روایت ها و حکایت ها
https://eitaa.com/revayathavahekayatha1
جریان دیدار آیت الله شبیری و شهریار
بخش دوم:
از شهریار پرسیدم:
شما از کی شاعر شدید؟
گفت: وقتی ۷ - ۸ ساله بودم، کم و بیش اشعاری می سرودم ولی فوران ذوق شعری من در هجده سالگی بود.
قضیه اش این بود که موقعی که من به مدرسه میرفتم با دختری در مدرسه مان آشنا شدم. او گاهی مطالبی درسی از من می پرسید در حدود هجده سالگی قرار شد با هم ازدواج کنیم. در همان موقع پسر عموی رضاخان خواستگار این دختر شد و چون زور ما به دستگاه رضاخان نمی رسید تسلیم شدیم و سرانجام آن دختر با پسر عموی رضاخان ازدواج کرد. در همان وقتها خواب دیدم من با آن دختر در استخری مشغول شنا کردن هستیم که ناگهان دختر در آب غرق شد و من برای نجات دادن او در آب فرو رفتم ولی ناگهان چیزی به دستم آمد. افرادی که در اطراف استخر نشسته بودند گفتند: «گوهر شب چراغ پیدا کرده! «گوهر شب چراغ
پیدا کرده از همان وقت ذوق شعری در من فوران پیدا کرد.
شهریار می خواست بگوید: «گوهر شب چراغ همان ولایت اهل بیت علیهم السلام است و قریحه
شعری من درباره ولایت اهل بیت است.
ادامه دارد....
#حکایت_داستان
روایت ها و حکایت
https://eitaa.com/revayathavahekayatha1
جریان دیدار آیت الله شبیری و شهریار
بخش سوم:
آیت الله شبیری زنجانی:
از جمله مطالبی که در آن جلسه از شهریار شنیدم این بود:
شهریار درباره آیه «وَ لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمِ» گفت:
من سجده ای کردم و گفتم سر از سجده بر نمی دارم تا این آیه برايم حل شود. در آن وقت به من اینگونهتفهیم شد که مراد از سَبْعاً مِنَ الْمَثَانِي چهارده معصوم است و این آیه یکی از مواردی است که قرآن را با عترت توأم قرار داده است.
من اشکالی به نظرم آمد و آقای مجتهدی هم میگفت این اشکال به نظر من هم آمد. اشکال این بود که به پیغمبر، سیزده معصوم داده شد. فرمود با خود گفتم او اشکال را دفع خواهد کرد همین گونه هم شد و شهریار در دفع این اشکال گفت خدا به پیغمبر چهارده نور داده است: یکی نور نبوت و دیگری سیزده نور ولایت.
موقعی که از منزل شهریار بیرون می آمدیم، شهریار دستم را بوسید.
#حکایت_داستان
روایت ها و حکایت
https://eitaa.com/revayathavahekayatha1
🔰شعـــــــر
یارا بهشت، صحبت یاران همدمست
دیدار یار نامتناسب جهنمست
دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
#شعر
#دوست
_____
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
🔰تمــــــثیل
📌اونایی که در پرورش گل ماهر هستند برای رشد و صاف بودن برخی گل ها در کنار گلدان یه چوب صاف به گل میبندند تا اون گل هم صاف بره بالا
..آدمی هم اگر بخواد خوب رشد کنه باید در کنار خوبان باشه و خودش رو وصل به اونا بکند...
هیچ چیزی مانند رفیق خوب آدمی را رشد نمی دهد.
با بدان کم نشین که بد مانی
خو پذیر است نفس انسانی
#تمثیل
#شعر
_____________
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
🔸آیت الله خامنهای(مدظله)، ذوب در ولایت الهی است!
آیت الله حائری شیرازی رحمه الله علیه:
✍وقتی کسی که در ولایت الهی ذوب نشده، زمامدار میشود؛ شما میپرسید مگر این رهبر ما در ولایت الهی ذوب شده است؟
من میگویم بله! من شهادت میدهم!
یک ماه قبل از رحلت امام برای کاری به دفتر ایشان رفتم. گفتم دورۀ ریاست جمهوری شما در حال اتمام است؛ شما بعدازآن چهکار میکنید؟
گفتند: «میروم حوزۀ علمیۀ قم و کار آخوندی میکنم. بعد مثلاینکه چیزی یادش آمده باشد گفت: البته مگر اینکه امام نهیام کنند. بعد از ریاست جمهوری اگر امام به من بگویند برو مسئول عقیدتی سیاسی ژاندارمری یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان شو؛ تردید نمیکنم»
فکرش را کنید! رئیسجمهور آماده باشد که اگر به او بگویند عقیدتی سیاسی ژاندارمری یک روستای سیستان بلوچستان بشو، برود.
میدانید روستاهای سیستان و بلوچستان چقدر خطرناک است برای کسی که قبلاً رئیس جمهور بوده؟ اما میگوید برای رفتن «تردید نمیکنم»!
خود را برای «صفر» آماده میکند؛ برای «هیچ». میرود برای «صفر شدن» و ناگهان سر از «رهبری» در میآورد.
تمام مسائل خلقت همین است. کسی که تردید در صفر شدن نکند، تردید در «فنا» نکند، «باقی» میماند.
هرکس تردید در فنا کرد، فانی میشود و هرکس تردید در فانی شدن نکرد، باقی میماند.
راه بقاء، فناست!
راضی بودن در برابر امر امام به معنای «ذلت باطنی» است و «ذلت باطنی» مهارکنندهٔ «عزت ظاهری» است. وقتی «ذلت باطنه» اینگونه است، «عزت ظاهره» برای انسان خطرناک نیست.
عزت رهبری به اندازهای است که مردم او را در موقع نماز دعا میکنند و جایگاه او نشان از عزت بالای اوست. این عزت ظاهری بالا، ذلت باطنی به اندازهٔ خودش میخواهد که بتواند آن را مهار کند و الّا تعادلش بر هم میخورد.
ذلت باطنی و احساس مسئولیت رهبری بالا بوده و به همین دلیل برای رهبری انتخاب شد.
هشت سال ریاست جمهوری رهبری از نوع شش هزار سال عبادت ابلیس بود و قبول امر امام برای رفتن به سیستان و بلوچستان به عنوان نماینده ولی فقیه در ژاندارمری، از نوع سجده بر آدم.
این رهبر، ذوب است؛ ذوب در ولایت الله است که اینطوری به سر خودش میآورد و آن طرفش را دیگر نگاه نمیکند. این، آتش در دست نگه داشتن بعد از ریاست جمهوری است.
شما دو تا درس لمعه یاد بگیر، بعد بیا دو تا درس معالم یاد بگیر، بعد بیا درس جامع المقدمات (اولین درس حوزوی) یاد بگیر. ببین در وجودت چه رذالتی پیش میآید؟!
میگوید من این هستم. میگوید مسئولیت عقیدتی سیاسی ژاندارمری، آن هم یکی از روستاها، آن هم مال سیستان و بلوچستان را حاضرم قبول کنم و تردید هم نمیکنم!
این آتش است که در دست نگه میدارد. این انسان وقتی که زمامدار میشود، ماشین نظام میشود؛ ماشینِ ترمزدار؛ لا یأخذه فی الله لومه لائم: ملامت رویش اثر نمیگذارد.
🔰أشـــــــــعار حکمت آمــــــیز
📌میگوید:
به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای
که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز
-‐-----
گر آرام خواهی در این آب و گلِ
مگو تا توانی به کس راز دل!!
📌دیگری گوید:
راز خود با یار خود هر چند بتوانی مگوی
یار را یاری بُود از یارِ یار اندیشه کن
#شعر
#دوست
__________
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
📍محبوبترین جمله نزد زنان
«دوستت دارم» است
اما آیا جملهای وجود دارد که
باتری جان مردان را شارژ کند
و آنان را اوج دهد؟
بله. این جمله:
📍«به تو افتخار میکنم»
"پزشکــ خانواده"
#حرف_حساب
روایت ها و حکایت ها
https://eitaa.com/revayathavahekayatha1
🔰دوست شیطانی!
📌در عصر رسول خداصلی الله علیه وآله در میان مشرکان دو دوست به نامهای «عقبة بن اُبی معیط» و «اُبی بن خلف» بودند. عقبه هرگاه به سفر میرفت، بعد از بازگشت، سفره غذایی ترتیب میداد و اشراف و قوم خود را دعوت میکرد و دوست میداشت که رسول خداصلی الله علیه وآله نیز در این میهمانی، شرکت داشته باشند، هر چند خودش اسلام را نپذیرفته بود.
روزی از سفر آمد و بر طبق معمول سفره ای ترتیب داد و دوستان را دعوت نمود و از رسول خداصلی الله علیه وآله نیز خواست که در این میهمانی شرکت کنند. حضرت نیز پذیرفت هنگامی که سفره را انداختند و غذا برای صرف کردن آماده شد، رسول خداصلی الله علیه وآله از فرصت استفاده نموده و فرمودند: من از غذای تو نمی خورم تا تو شهادتین را بگویی و مسلمان شوی! (از آنجا که عرب فوق العاده برای میهمان ارزش قائل است، و میهمان برای آنها عزیز است و برای خود ننگ میدانند که میهمانی غذا نخورده از خانه شان خارج شود) عقبه با این پیشنهاد رسول خداصلی الله علیه وآله شهادتین را بر زبان جاری کرد و مسلمان شد.
این خبر به گوش رفیق وی «اُبَیْ» رسید، او عقبه را سخت مورد سرزنش قرار داد و گفت: تو از آیین خود دست برداشته و منحرف شده ای؟!
عقبه گفت: من شرم داشتم از اینکه «محمد» غذای من را نخورد و از کنار
سفره من برخیزد و لذا شهادتین را بر زبان جاری کردم.
اُبی گفت: من از تو راضی نمی شوم، مگر اینکه در برابر او بایستی و به سختی به او توهین نمایی!!
عقبه هم این کار را کرد، در برابر حضرت ایستاد و با کمال بی شرمی آب دهان به صورت حضرت انداخت. البته آب دهان به صورت خود او بازگشت و صورت او را سوزاند و در صورت او اثر گذارد، رسول خداصلی الله علیه وآله کشته شدن او را با شمشیر خبر دادند. سرانجام هم در جنگ بدر در صف کفار شرکت نمود و با شمشیر کشته شد. اُبی نیز در جنگ احد با شمشیر کشته شد.
آیات ۲۹ - ۲۷ سوره مبارکه فرقان وضعیت عقبه در روز قیامت را ذکر میفرماید: «یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یالَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنی وَ کَانَ الشَّیْطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُولاً»
«روزی که مردم ظالم هر دو دست خویش را به دندان گزیده و گویند: ای کاش من با رسول حق، راه دوستی و طاعت پیش میگرفتم. ای کاش فلانی را دوست خود نمی گرفتم که رفاقت او مرا از پیروی از قرآن و رسولِ حق محروم ساخت و گمراه گردانید، و شیطان مایه خذلان و گمراهی انسان است».
تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه.
#حکایت_داستان
__________________
🔳روایــــــــت ها وحکــــــایت هارا همراهی کنیدhttps://eitaa.com/revayathavahekayatha1
🔰رفــــــــــیق
📌امام علی عليه السّلام:
إنّما سُمِّيَ الصَّديقُ صَديقا لأنّهُ يَصدُقُكَ في نَفسِكَ و مَعايِبِكَ ، فَمَن فَعَلَ ذلكَ فاستَنِمْ إلَيهِ فإنَّهُ الصَّدِيقُ .
صديق (دوست راستين) را صديق ناميده اند، چون با تو و عيبهايت، صادقانه برخورد مى كند . هر كه چنين باشد، به او اعتماد كن كه او دوست راستين است .
غررالحکم ج۱ص۲۷۳
#دوست
#روایت
______________
روایت ها وحکایت هارا همراهی کنید
@revayathavahekayatha1