eitaa logo
روایت ها و حکایت ها
1.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
212 ویدیو
23 فایل
فیش های منبر و یادداشت های روایی و تفسیری و نکات تربیتی و اخلاقی،آمیخته با مطالب روز و اشعار ناب و تاریخ ... ارتباط با ما https://eitaa.com/MA1371 طلبه حقیر محمد جواد جنگی لینک کانال @revayathavahekayatha1
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از دوستان از حوزه علمیه بناب همین الان☝️
حرف پدر در خلافت پسر! روزى كه ابوبكر عهده دار خلافت شد به ابو قحافه گفتند: پسرت عهده دار كار خلافت شد. او اين آيه را تلاوت كرد: قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ. بگو بار خدايا، اى پادشاه ملك هستى! هر كه را خواهى عزت ملك و سلطنت بخشى و آنرا از هر كه بخواهى باز مى گيرى. سپس پرسيد: چرا او را بر خود خليفه ساختند؟ گفتند: به سبب سن او. گفت: من از او به سال بزرگترم. ثم قال لم ولوه قالوا لسنه قال أنا أسن منه. ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۲۲۲
گوشت ها پخش شد و می شوند...
تا سیرابی و کله هم تقسیم میشه
با هوای نفس انتخاب نکنیم!!! رسُولُ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم)‏: أَیُّمَا رَجُلٍ اسْتَعْمَلَ رَجُلاً عَلَی‏ عَشَرَةِ أَنْفُسٍ عَلِمَ أَنَّ فِی الْعَشَرَةِ أَفْضَلُ مِمَّنِ اسْتَعْمَلَ، فَقَدْ غَشَّ اللَّهَ وَغَشَّ رَسُولَهُ وَغَشَّ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِینَ. هر كس در انتخاب خود مردى را بر ده تن رياست دهد و بداند كه كسى توانمندتر از او هست پس به خدا و رسول خدا و جماعت مسلمين جفا كرده است. (نهج الفصاحه، ج۱، ص ۳۶۱).
سلام علیکم. یکی از دلائل ترس حقیر، همین حدیث و احادیث مشابه است. چطور می‌توانیم ترجیح دهیم و انتخاب کنیم و تضمین نماییم؟! من که جرأت نمی‌کنم.
پیام فوق برای یکی از دوستان هست☝️
دلیل بر امامت علی علیه السلام از خليل بن احمدپرسيدند: دليل بر امامت على عليه السلام بر كلّ امّت چيست؟ آن مرد بزرگ اين گونه پاسخ داد: «احتياج الكل اليه و غنائه عن الكل دليل على انّه امام الكل»؛ «محتاج بودن همه به وى (حضرت على عليه السلام) و بى نيازى او از همه كس، دليل آن است كه او امام و پيشواى همه است». علامه امینی در این باره می فرماید: ✍نه فقط عمر و عثمان، اگر علی(ع) نبود بشریت هلاک می شد. اگر علم علی(ع) نبود بشریت همه جزء بهائم می شدند. در هر جا معلم و مربی ای هست باید عالم تر و داناتر از شاگردش باشد. در روایات متعددی آمده که علی بن ابی طالب(ع) معلم تمام ملائکه ـ اعم از شداد و غلاظ، و رحمتِ ـ بهشت و جهنم و حتی جبرائیل و عزرائیل بوده است. شاه و ایت الله، شریف و وزیر، بزرگ و کوچک، همة انبیا، مخلصین، صدیقین، امرا، اولیا، و نوح و ابراهیم، و موسی و عیسی، همه باید در محضر عدل علی(ع) حاضرشوند و بعد جایگاه هرکس در بهشت و جهنم مشخص می شود. این موضوع از جمله مطالب اسلامی است، و نه مذهبی. خیال کرده اید احتیاج شما به علی(ع) فقط همین قدر است که بروی حرم و دعا کنی تا بازارت گرم شود؟
گر من از چشم همه خلق بیفتم سهلست تو مینداز که مخذول تو را ناصر نیست
معاویه به زبير امیر مومنان می گوید!!! چون با على عليه السلام به خلافت بيعت شد براى معاويه چنين نوشت: اما بعد، همانا مردم عثمان را بدون اينكه با من مشورت كنند كشتند و پس از آنكه اجتماع و با يكديگر مشورت كردند با من بيعت كردند. اكنون چون اين نامه من به دست تو رسيد خود براى من بيعت كن و از ديگران بيعت بگير و اشراف اهل شام را كه پيش تو هستند پيش من بفرست. چون فرستاده على (ع) پيش معاويه رسيد و نامه را خواند نامه ای براى زبيربن عوام نوشت و همراه مردى از قبيله عميس براى او فرستاد و متن آن نامه چنين است: بسم الله الرحمان الرحيم. براى زبير بن عوام بنده خدا و امير مومنان، از معاوية بن ابى سفيان: سلام بر تو باد و بعد، من از مردم شام براى تو تقاضاى بيعت كردم، پذيرفتند و بر آن كار هجوم آوردند همانگونه كه سپاهيان هجوم مى آورند. هر چه زودتر خود را به كوفه و بصره برسان و مبادا پسر ابى طالب بر تو در رسيدن به بصره و كوفه پيشى بگيرد كه پس از تصرف آن دو شهر چيزى باقى نخواهد بود. براى طلحة بن عبيدالله هم بيعت گرفته‌ام كه پس از تو خليفه باشد. اكنون شما دو تن آشكارا مطالبه خون عثمان كنيد و مردم را بر اين كار فرا خوانيد و كوشش كنيد و دامن همت به كمر زنيد، خدايتان پيروز و دشمنان شما را زبون فرمايد. و چون اين نامه به دست زبير رسيد خوشحال شد و طلحه را از آن آگاه كرد و نامه را براى او خواند و آن دو شك و ترديد نكردند كه معاويه خير خواه آن دو است و در اين هنگام بر مخالفت با على (ع) متحد شدند. أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی قَدْ بَایَعْتُ لَکَ أَهْلَ اَلشَّامِ فَأَجَابُوا وَ اسْتَوْسَقُوا کَمَا یَسْتَوْسِقُ الْجَلَبُ ---------- ابن ابی الحدید ج ۱ ص ۲۳۱
🔺آیت الله صافی گلپایگانی رحمه الله علیه: غدیر نه یک روز و نه یک ماه و نه یک سال است. غدیر یک تاریخ است و غدیر یک جهان است. غدیر مکتب بزرگ انبیاء و مدرسه عالی سفیران توحید و دانشگاه هدایت انسان‌ها در طول تاریخ است. ◽️امروز اگر مسلمانان در جهان در ضعف و سستی هستند و خود را در مقابل مستکبران و زورمندان می‌بازند یک علت دارد و آن دوری از غدیر و ولایت صاحب غدیر وجود مقدس حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است.
اینگونه بود سیره و کلام او: حضرت امیر علیه السلام: من‌ کانت‌ له‌ الی‌ّ منکم‌ حاجة‌ فلیرفعها فی‌ کتاب‌ لاصون‌ وجوهکم‌ فی‌ المسألة‼️ ❇️هر کس‌ نیازی‌ به‌ من‌ دارد در نامه‌ای‌ بنویسد (روبه رو نگوید،که خحالت بکشد و شخصیتش خورد شود)تا آبرو را از این‌ طریق‌ حفظ‌ کنند.» سنن علی علیه السلام حضرت امیر علیه السلام: پیش از آنکه سائل ، چیزی از تو بخواهد ، ببخش زیرا اگر مجال دهی که لب به سوال گشاید ، بیش از آنچه به او می بخشی ، آبرویش را می ریزی! اِبْدَءِ اَلسَّائِلَ بِالنَّوَالِ قَبْلَ اَلسُّؤَالِ فَإِنَّكَ إِنْ أَحْوَجْتَهُ إِلَى سُؤَالِكَ أَخَذْتَ مِنْ حُرِّ وَجْهِهِ أَفْضَلَ مِمَّا أَعْطَيْتَهُ غرر الحکم خواهی چو فقیررا ببخشی زر ومال مگذار که او دهان گشاید به سوال ورنه چوکند سوال چندانکه دهیش زان بیشتر ، آبروش گردد پامال.
🟢اخــــلاق درنــــهج البلاغه 🔻پیام ها وهشدار های اخلاقی امیرمومنان علیه السلام در نهج البلاغه(۸) 📌اعتدال در تعریف و تمجید ها!! مدح و ستايشِ بيش از حدّ استحقاق، تملّق است و كمتر از استحقاق، عجز ودرماندگى و يا حسد است. الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ، وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الِاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَد. حکمت ۳۴۷ نهج البلاغه حکایتی جالب و خنده دار😂 استاد قرائتی میفرمودند: در یکی از شهرها جلسه سخنرانی داشتم برای عموم مردم.. روزی اول صحبت من آقایی بلند و شد گفت: آقایان حضار توجه بفرمایید: جناب استاد قرائتی شخصیتی است که طوری صحبت می‌کند هر چقدر آدم نفهم و خری هم که باشد متوجه می‌شود که او چه می گوید!لذا برای سلامتی ایشان صلوات بلند بفرستید! حاج آقا قرائتی میفرمود: الان چندین سال از این جریان گذاشته باز من متوجه نشدم که ایشان تعریف کردند از من یا مرا مذمت کردند.😂
نه مرگ آن‌قدر ترسناک است و نه زندگی آن‌قدر شیرین که آدمی پای بر شرافت خود بگذارد... ۲۹ خرداد سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶)
به یکی از دوستان گفتم اگر به شما بگن در زندان میرین یا یه جایی محصور میشین و فقط میتونی یه کتاب ببری کدام کتاب رو میبرین؟! گفت: کتاب سخنرانی های آقای رفیعی رو😂😂
مَکُن ز غُصه شکایت که در طریقِ طلب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
حکایتی زیبا که علامه امینی در منبر فرمودند!!!! علامه امینی در مشهد كه منبر رفتند، خطاب به حضار مجلس شکوهمند آن روز خراسان چنین فرمودند: 🔸من برای كار تألیف و تحقیق پیرامون مسأله غدیر، به هندوستان سفر كردم و چهار سال در آن سرزمین رحل اقامت افکندم. گمان نمی كنم كتابخانه ای در شهرهای هند باشد كه من برای جست وجوی علمی ام بدان جا نرفته باشم. عشق و جدیت در عرصه غدیرشناسی، سبب شده بود كه چندان فرصتی برای خوابیدن نداشته باشم. در شبانه روز، شاید یکی دو ساعت مجال خوابیدن داشتم. 🔸همان ساعت های اندك هم، به گونه ای نبود كه بتوان آن را خواب كامل به حساب آورد، زیرا یکسر در حال خواب و بیدار بودم و ذهنم مشغول كار گسترده ای بود كه می باید چند گروه، آن را به انجام می رسانیدند. 🔸بعد از چهارسال اقامت در شهرهای مختلف هند، به دهلی نو آمدم و بلیت هواپیما تهیه كردم تا به ایران بازگردم. آن روز پرواز ما دو سه ساعت تأخیر داشت. 🔸آن روز، حضرت آیت الله میلانی پای منبر نشسته بودند؛ طوری كه علامه امینی و ایشان، چهره به چهره یکدیگر بودند. مرحوم علامه كه از تأخیر در پرواز به ایران، سخن می گفت، ناگهان حضار را به وادی دیگری برد كه تصور آن را نداشتند. 🔸علامه امینی، رو به آیت الله میلانی كرد و با همان لهجه تركی اش فرمود:حضرت آیت الله میلانی! آن روز پیش خود گفتم؛ حالا كه خبری از هواپیما نیست، دو سه ساعت بخوابم تا كمبود خوابم را جبران كنم؛ همین كه خوابم برد،در عالم رؤیا چیزی دیدم كه تا حالا هرگز آن را مشاهده نکرده بودم. 🔸واقعه دیدم! واقعه قیامت را لب های مردم كه همه جای صحرای محشر را پر كرده اند، از تشنگی خشکیده است. كاش تشنه بودند، همه سرگردان بودند و سرها و چشم ها به این سو و آن سو چرخانیده می شدند. حالا تشنگی وسرگردانی دیگران به من سرایت كرده بود. در آن گرمای جانکاه تشنگی چنان بر من غالب شد كه طاقتم تمام شد. 🔸من كه حال در میان مردم بودم، همراه آنها به هر سو روان می شدم تا به آب دست پیدا كنم. به هر سمت كه شتابان می رفتیم، جز سراب نبود و در حالی كه تشنگی بیشتر آزارمان می داد، سر جای خودمان بازمی گشتیم و حیران و نگران می ماندیم. آن ساعت، اضطراب، خرد و كلان خلق را در برگرفته بود. ناگهان سرابی و دیوار بلندی نمایان شد. مردم آن جا را دیده بودند كه خیره شده بودند. آن ها ناگاه به آن سمت هجوم بردند؛ طوری كه مرا همراه خودشان بردند. 🔸پیش خودم گفتم: حتماً این جا آب پیدا می شود. برگ سبز علامت آب است نه علامت سراب. 🔸حالا می توانم نزدیکتر بروم و تشنگی ام را برطرف كنم. قدم به قدم جلو رفتم تا این كه به جایی نزدیك شدم كه دروازه بسیار بزرگی آشکار شد. وقتی نمای آن دیوار بلند و دروازه بسیار بزرگ را دیدم، یاد بناهای تاریخی افتادم كه در جاده ها برای كاروان ها و مسافر ساخته اند. درست، وسط آن در بزرگ، مثل درهای بزرگ تیمچه های قدیمی، درب كوتاهی بود كه انگار برای رفت و آمد مردم قرار داده بودند. 🔸دو سوی آن در كوچك، دو نگهبان بودند كه به هر كس اجازه وارد شدن به آن محوطه بسیار بزرگ را نمی دادند. حالا جمعیت برای رسیدن به آن، سخت هجوم آوردند و می خواهند از آن جا، یکی یکی داخل بروند و سیراب شوند. تا خواستم به جلو قدم بردارم، نگهبانی دست راست خودش را طرف سینه ام آورد و گفت: جلو نیا آقا شیخ! من كه نومید شده بودم، اصرار و التماس نکردم و سر جای خودم برگشتم ناگهان، نگهبان دیگر مرا با نام صدا كرد و با لحنی محترمانه گفت: آقا شیخ عبدالحسین امینی! ای صاحب الغدیر! 🔸تشریف بیاورید كه بی بی رخصت ورود دادند. تعجب كردم و پیش خودم گفتم؛ مگر این جا كجاست؟ 🔸بعد رو به آن نگهبان كردم و گفتم: آقا ! بی بی كه از ایشان اسم بردید، كیست؟ اصلاً این جا كه مردم هجوم آوردند، كجا هست؟ نگهبان لبخند زد و به من خیره شد و گفت: شما كه این همه از علی و زهرا سخن گفته اید، بی بی را نمی شناسی آقا شیخ عبدالحسین!...
رفقای قدیم اینگونه بودند!!الان چطور؟ ✍فرزند مرحوم شیخ عباس قمی می گوید: ما در مشهد منزلمان چسبیده به منزل مرحوم آیت الله حاج آقا سید صدر الدین صدر بود. پدرم من [محدث قمی] نصف سال را در مسافرت بودند. در آن زمانی که پدرم حضور نداشتند مرحوم حاج آقا صدر به ما رسیدگی می کردند. آن مرحوم ما را مثل فرزندان خود می دانست موقع تقسیم میوه اول به ما لطف می کرد بعد به بچه های خودش می داد.