#روایت_طلا
#بانوانِ_شهرِ_آفتاب
رزق شهید...💚
دو سال پیش، طرح دوشنبه های امام حسنی(علیه السلام) رو شروع کردیم؛ هر دوشنبه غذای گرم، صبحانه و یا سبد کالا برای نیازمندان تهیه میکردیم و به دستشون میرسوندیم.
بعد از #حکم حضرت آقا در مورد کمک به جبهه مقاومت، در گروه طرح کردم که این دوشنبه اختصاص به جبهه مقاومت باشه.
اولش با مخالفت بعضیا روبرو شدم. میگفتن:«چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است»؛ وقتی توی شهر خودمون نیازمند داریم برای چی باید به مردم غزه و لبنان کمک کنیم؟ با وجود این حرفها، باز هم حس کردم مسئولیت سنگینی به دوشمه و باید قبل از اینکه دیر بشه، اقدامی بکنم.
با توکل به خدا و توسل به امام حسن مجتبی (علیه السلام) شماره حساب خودم رو گذاشتم توی گروه دوستان. همین که پیام رو گذاشتم؛ ده دقیقه بعد پیامک اولین واریزی برام اومد! مبلغ ۵۰۰ هزار تومان! خیلی خوشحال شدم! امیدوار شدم و پیامهای انگیزشی آماده کردم برای ترغیب و گذاشتم داخل گروهها. هرروز یه پیام میذاشتم. بعد از سه روز مبلغ ۶ میلیون تومن به حسابم واریز شد!
پنجشنبه شب بود. یادواره شهید علی اکبر حسینی. رفتم روستای شیطور. توی مراسم یکی از آشناها رو دیدم بعد از سلام و احوالپرسی گفت:
- پیامی که توی گروه گذاشتی، هنوزم برقرار هست و داری کمک جمع میکنی؟
- چطور؟
-مادرم میخواد یک میلیون کمک کنه. میگم به شماره حساب شما واریز کنه.
خیلی خوشحال شدم و تشکر کردم. بغل دستیمون که به صحبتهای ما گوش میداد، گفت:
-منم فردا میارم و میدم بهتون.
- پول دستی نباشه اگه نیتی دارید به حسابم واریز کنید.
-پول نیست؛ یه قطعه طلاست! میخوام بهتون بدم ناقابل ولی نمیدونستم کجا باید تحویل بدم. قسمت بود شما بهم بگین و بدمش به شما.
بغلش کردم و ازش تشکر کردم! درِ گوشم گفت: فقط من و تو و خدای بالا سرمون بدونه!
آخر شب که اومدم خونه دوباره توی گروه پیام انگیزشی گذاشتم و مبلغ واریزی رو اعلام کردم. گفتم به همت شما خوبان مبلغ ۷ میلیون به همراه یک قطعه طلا جمع آوری شده!
همون لحظه یکی از آشناها بهم پیام داد و گفت: منم یه لنگه النگو دارم فردا به دستت میرسونم.
رزق شهید حسینی بود، میدونستم شب بابرکتی میشه!😊
✍ عسکری
✅ شما هم میتونید روایت هاتون رو برای ما بفرستید
👉 @az_nasle_montazer👈
🇵🇸 جهاد ادامه داره...🌱
•••••••••••••••••••••••••••
📝 روایت مقاومت بافق
https://eitaa.com/revayte_moghavemat