ساعت از نیمه شب گذشته است
وارد جمعه شدهایم....
همه جا سکوت عجیبی فرا گرفته است.
من،در یکی از سالن های قطار روی تخت با یک گوشی و تاریکی چشم گیری دراز کشیدهام...
میدانم که برای نوشتن،حضور قلب میخواهم اما شاید،صدای قطار خودش باعث حضور قلب بشود.
دیروز رهبری سخنرانی نموده اند و من مضطرب که کی باید دقیق صحبت های آقا رو گوش بدهم!
آقا،فرماندهی ماست و ما سرباز او...
وقتی فرمانده،سخنرانی میکنند هر جا که باشیم،باید سریع خود را آماده گوش دادن به سخنان و بعد هم عمل کردن،بکنیم!
سفر من برای تبلیغ،سخنرانی و صدها کار دیگر است.اما میدان جنگ،یکی از بهترین مکانهای است که می توان به خودسازی دست یافت...
شاید جهاد تبیین،از هر چیزی بالا تر باشد،میدان تبیین جای اندیشه سازیست.اگر اندیشه ساخته شود،جلوی هزاران چیز دیگر گرفته میشود.
اول از هر چیز،باید خود را اصلاح کنیم و اصلا برای اصلاح و تربیت خودمان بکوشیم.
مولانا سخنی زیبا می گوید
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
مقدمه و بلکه اساس کار قبل از انذار، تزکیه خودمان است،اول باید دفع شر موش کنیم،بعد در جمع....
خون گرمی مردم جنوب و خاصه کرمان یکی از زبان زده ترین نکات است که هر فردی را به اقرار وا میدارد.
مردمی که بزرگانی چون شهید باهنر،حاج قاسم،گوشواره قلبی و کاپشن صورتی و....را تقدیم جامعه کردهاند و در دامن خود پرورش دادند.
کرمان را میتوان یکی از استانهای متوسط روبه پایین دانست که اوضاع اقتصادی و ... مناسبی ندارند،تازه شاید بتوان جزء محروم ترینها تلقی کرد...
جایی که من میروم،تقریباً از خیلی چیزها تهیست از اقتصاد گرفته تا ....
قرار است با مردم خوب کرمان چند روزی باشم تا خاطرات خوبی رقم بزنیم،چند نکتهای از آنها بیاموزم و چند نکتهی هم مانند رادیو برایشان بگوییم....
تا چند ساعتی دیگر بندرعباس هستیم و بعد هم روانه کرمان میشویم!
ساعت به وقت شیرمردی از همین مرز و بوم است،کرمانِ خون گرم....
یعنی 1:20دقیقه....💔
#سفرنامه
#محمدابراهیم