مسئله از منظر باشلار :
اول اینکه تفکر رابطه¬ای میان سوژه و ابژه نیست. این طور نیست که سوژه بتواند به ابژه فکر کند و به حقیقت دست یابد. جهان خارج منتظر نیست که سوژه او را کشف کند. تفکرْ حل مسائل مشخص و تکین است. مسائل نیز تحقیق درباره ذات اشیاء نیستند؛ بلکه تنها کاری که مسئله می¬کند آن است که «شناخت موضوعش را مهم می¬کند». پس نقطه مهم در شناخت، مسئله است و تنها مسئله تکین است که اهمیت دارد و هم سوژه و هم ابژه توسط مسئله متعین می¬گردند.
دوم اینکه باشلار نمی¬خواهد جایگاه مسئله را در حد سوژه در سنت عقل¬گرایی بالا ببرد بلکه مسئله خود نوعی سرگردانی و کنجکاوی است شاید بتوان گفت که یک وضعیت اگزیستنسیال است. بنابراین تفکر نوعی مسئله¬مند کردن و به پرسش کشیدن خود پرسش¬هاست؛ کاری که آلتوسر در مواجهه مارکس و اسمیت نشان می دهد.
باشلار معتقد است که مسئله¬مندی عملی است بر همان جوهر زندگی متعارف که بهترین مفهوم برای آن ساختارمندسازی است. بنابراین مسئله¬مندی سعی می¬کند مفاهیم جدید را در نسبت با مفاهیم قبل همبسته کند یعنی یک رابطه تکاملی و منفی شبیه آنچه دیوئی می¬گفت برای مفاهیم قائل است.
علم نه به این جهت مهم است که مفاهیم، ابژه¬ها و سوژه را در یک همبستگی تام منظم می¬کند؛ بلکه اهمیت علم بدان جهت است که پرسش¬ها را جابه¬جا می¬کند.
#باشلار
#علم
#مسئله
@RevolutionaryIdea