10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت_نگاری
#ماجراهای_پرچم
پسرک رنگ پریده ای را جلوی پرچم دیدم. با دو خانم...
یکی از خادم ها آروم گفت: بچه مریضه!
نگاهش کردم. انگار یک اسباب بازی هیجان انگیز یا غذای لذید (بلا تشبیه) دیده باشد؛ همانطور به پرچم نگاه میکرد. ذره ذره اش را می کاوید...
مادرش گفت: از تو ماشین گفت بایستین من برم اونجا!
میخوام برم شفا بگیرم.
چیزی درونم شکست؛ گفتم: حتماً خوب میشی پسرم.
مادرش به گریه افتاده بود و برایش شربت می ریخت تا به عنوان تبرک و شفا به جان دلبندش بریزد.
چند دقیقه ای ماندند و پسرک خیال رفتن نداشت.
گفتم: میخوای کنار پرچم بایستی باهاش عکس بگیری با خودت داشته باشی؟
انگار خلوتش را بهم زده باشم نگاهم کرد و گفت نه و دوباره زل زد به پرچم.
جوری جدی و مردانه واکنش میداد و خلوت کرده بود که واقعاً آمده بود شفایش را بگیرد و برود.
یک مکالمه مردانه داشت با صاحب پرچم و روی دخالت را هم به کسی نمیداد.
بعد از چند دقیقه که با مادر و خاله اش هم صحبت شده بودیم بالاخره کارش با پرچم تمام شد. آمد دست مادرش را گرفت و گفت بریم.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
فطرت پاک فرزندانمان امانتی الهی در دستان ماست. از بین رفتن این #ایمان_فطری و یا متعالی کردنش به رفتار های ما بزرگترها وابسته ست.
به توکل هایمان...
به اعمالمان به عنوان شیعه اهل بیت....
و به نان حلال یا حرامی که سر سفره می آوریم.
خادم الحسین؛ ۲۱ شهریور
برنامه سه شنبه های امام زمانی
↪️ @reyhana_alhosain