7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت_نگاری
#ماجراهای_پرچم
اواخر غرفه بود اما بچه ها هنوز مثل دقایق اولیه آماده ی مهمان های پرچم بودند.
خانمی با حجاب زننده به غرفه نزدیک شد.
گفتم: بفرمائید زیارت پرچم امام حسین! از کربلا اومده..
با تعجب و درنگ نگاهی کرد. ممنونِ کوتاهی گفت و نایستاد.
چند قدم پائینتر از غرفه به دو خانم مسن رسید که آن ها هم آرایش نامتعارفی داشتند.
مکالمه کوتاهی کردند و از هم دور شدند.
آنها را هم به غرفه دعوت کردیم اما...
خانم اول با تاسف نگاهی به صورتم انداخت و گفت: ایشالله عروسی!
و رفت.
خانم دوم هم با اشاره به خانم بد حجابی که رد شد گفت: آدم اینا رو میبینه دلش وا میشه به خدا!
و او هم رفت.
تازه متوجه شدم آن مکالمه کوتاه برعکس کار ما بود. او داشت آن خانم را به خاطر پوشش زننده ای که داشت تحسین می کرد.
بخشی از فیلم اخراجی های دو:
در سکانس هواپیما مرد مسنی کنار دخترش نشسته بود. وقتی فهمید هواپیما گروگان گرفته شده به گروگانگیر گفت: آفرین منم با شمام. حالا کجا قراره بریم؟ لندن؟
گروگان گیر گفت: میریم اسرائیل. شایدم عراق!
او هواپیما را به اسارت دشمن درآورده بود.
خادم گیره روسری. ۲۷ تیر
آمل. خیابان هراز
#تهاجم_فرهنگی
#دختران_حسین
↪️ @reyhana_alhosain